کتاب دانش نامه امیرالمؤمنین بر پایه منتشر شد
موسوعة الإمام على بن أبى طالب علیه السلام فى الکتاب والسنّة والتاریخ ، تلاشى بایسته بود که در سال ۱۳۷۹ براى بهره گیرى اندیشه وران عرب زبان و پژوهشگران عربى دانِ حوزه و دانشگاه ، به زیور طبع، آراسته گردید و در مدّت زمانى کوتاه، توجّه خِردورزان حوزه دین را به خود ، جلب نمود و از نخستین برکات آن ، مى توان به مرجع قرار گرفتن این کتاب در تدوین دانش نامه امام على علیه السلام [۱] اشاره کرد . همچنین جایزه دومین دوره انتخاب «کتاب سال ولایت» [۲] و برخى جوایز و نشان هاى علمى ـ فرهنگى دیگر به آن تعلّق گرفت.
دریغ بود که بهره ورى از این دستاورد ارجمند ، در انحصار بهره مندان از زبان و ادبیات عرب بمانَد . از این رو ، گروه ترجمه این پژوهشکده ، بر آن شد تا در کم ترین زمان ممکن ، راه را براى بهره گیرى فارسى زبانان ، این طلایه دارانِ فرهنگ ناب تشیّع ، از این اثر ، بگشاید . و نتیجه این تصمیم ، انتشار نسخه فارسى این کتاب ، با نام دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ ، در سال ۱۳۸۲ بود که عنوان «ترجمه برگزیده» را در ششمین دوره انتخاب «کتاب سال ولایت» ، از آنِ خود کرد .
ایرانیان که همواره بیرق بلندِ آزادگى و دادگرى شیعى را بر دوش کشیده و آن را در طول قرون ، از میان خون و شمشیر و آتش و دود و درد و شکنجه و آوارگى و بى خانمانى گذرانده و سرافرازانه به دست نسل کنونى سپرده اند ، رادى و بزرگى را از آغاز ، در سیماى خَلَفِ به حق و شایسته پیامبر خدا ، بزرگ مردِ تاریخ ، على بن ابى طالب علیه السلام دیده اند و همواره به آن بزرگوار ، عشق ورزیده اند .
عشق به على علیه السلام ، عشق به فرد نیست ؛ عشق به انسانیّت است ؛ پاسداشت رادمردى است ؛ تنفّس در فضاى کرامت است ؛ مفهومِ زیستن و معناىِ بودن است ؛ تفسیر زندگى و چرایى وجود است . بى شناخت على علیه السلام ، پیامبر صلى الله علیه و آله ناشناخته مى مانَد ، و بى شناخت پیامبر صلى الله علیه و آله ، اسلامْ ناشناخته مى مانَد ، و بى شناخت اسلام ، فلسفه آفرینش انسان بر زمین مى مانَد .
مجموعه حاضر ـ که تلفیقى از دو کتاب موسوعة الإمام علىّ علیه السلام و دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام است ، دستاوردى از این عشق و علاقه و برگِ سبزى است تُحفه درویش ، تا که قبول افتد و چه در نظر آید !
در این جا ، یادکردِ چند نکته را درباره کتاب حاضر ، ضرورى مى دانیم :
یک . این کتاب ـ که با تلفیق دو اثر منتشر شده پیشین ، متناسب با نیاز فارسى زبانانْ آماده سازى شده است ـ ، در واقع ، ویرایش جدیدى از هر دو نسخه عربى و فارسى کتاب را در خود دارد . از مزیّت هاى این اثر ، مقابله مجدّد متن عربى با منابع ، اِعراب گذارى کامل متن عربى ، بازنگرى ترجمه و بازبینى ویرایش متن فارسى است . به علاوه ، متن عربى و فارسى ، در کنار هم عرضه شده اند و این ، امکان مطالعه هم زمانِ هر دو متن را براى استفاده کنندگان ، فراهم مى سازد . خوش نویسى عنوان ها نیز به صفحه آرایى کتاب ، کمک کرده است .
دو . از آن جا که علاقه مند بودیم در سال هایى که به نام مولا على علیه السلام مزیّن بود ، [۳] متن عربى و ترجمه آن ، هر دو به سرانجام برسد ، از مترجمان متعدّد ، یارى گرفتیم که این کار، با همه سودمندى اش در بهره گیرى از زمان، تنوّع سبک را تا اندازه اى بر متن فارسى تحمیل کرد و البته تلاش شد تا با بهره گیرى از کنترل واحد در ویراستارى ، از آن ، کاسته شود .
سه . براى اطمینان بیشتر ، ترجمه ها توسط افراد دیگرى ، غیر از مترجمان ، با متن اصلى مقابله شده است ، تا در صورتى که کاستى اى هست و یا اشتباهى براى مترجم رخ داده ، رفع شود . بنا بر این ، کار را باید محصول تلاش مترجم و مقابله گر شمرد . گفتنى است که در پایان کار، متن آماده شده، به مؤلّف محترم، جناب آقاى رى شهرى نیز عرضه شد واصلاحات وتذکّرات ایشان ، در ترجمه ، مدّ نظر قرار گرفت .
چهار . پاره اى مترجمان ، در ترجمه آیات قرآنى ، از ترجمه دکتر محمّد مهدى فولادوند و در ترجمه نهج البلاغه ، از ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى استفاده کرده اند و از این حیث، خود را وامدار ایشان مى دانند و البته پاره اى از مترجمان نیز روش خاصّ خود را به کار گرفته اند .
پنج . از آن جا که مقالات و توضیحات مندرج در آغاز و انجام بخش ها و فصل ها ، غالبا به فارسى نوشته شده بودند ، مترجمان ، تنها به بازبینى کلّى و در پاره اى موارد به هماهنگ سازى آنها بسنده کردند .
شش . در جلد نهم متن عربى ، اشعارى از شاعران معروف عرب در وصف امیر مؤمنان آمده است که در برگردان فارسى ، تنها شعر شاعران قرون نخست هجرى (تا اواسط قرن چهارم) ترجمه شد و اشعارى از شاعران فارسى زبان ، جایگزین ترجمه سایر اشعار گردید .
هفت . جلد چهاردهم این دانش نامه ، به «فهرست ها و نمایه» اختصاص دارد که بر اساس متن فارسى تنظیم شده اند .
هشت . دست اندرکاران ترجمه و مقابله ترجمه این مجموعه ، به شرح زیرند که از همه این بزرگواران ، تشکّر مى شود :
الف ـ مترجمان
۱ . عبد الهادى مسعودى : بخش یکم تا چهارم و بخش شانزدهم
۲ . مهدى مهریزى : بخش پنجم تا نیمه بخش ششم
۳ . سیّد ابو القاسم حسینى : از نیمه بخش ششم تا پایان آن
۴ . جواد محدّثى : بخش هفتم و هشتم
۵ . محمّد على سلطانى : بخش نهم تا پانزدهم
ب ـ مقابله گران ترجمه با متن اصلى
۱ . سیّد محمّد کاظم طباطبایى
۲ . سیّد محمود طباطبایى نژاد
۳ . محمّد حسن شیبانى
۴ . حمید فرخیّان
۵. سعیدرضا على عسکرى
۶ . محمّد على سلطانى
۷ . صادق حائرى جم
۸ . على شاه علیزاده
۹ . محمّد مرادى
۱۰ . على نقى خدایارى
۱۱ . محمّد احسانى فر
۱۲ . ابوالقاسم نادرى
۱۳ . احمد غلامعلى
۱۴ . مهدى غلامعلى
نه . از آیة اللّه رضا استادى ، به خاطر اهتمامشان به مطالعه دقیق و نقّادانه تمامى متن عربى و پیشنهادهاى اصلاح و تکمیل ـ که مورد توجّه مؤلف محترم و محقّقان همکار ایشان قرار گرفت ـ و نیز از دیگر بزرگوارانى که گروه دانش نامه نگارى یا گروه ترجمه را از تذکّرات خود ، بهره مند ساختند ، سپاس گزاریم .
ده . آقایان سیّد مرتضى طبایى (مدیر پیشین هماهنگى در بخش تحقیقات) ، محمّد على سلطانى (مدیر پیشین گروه ترجمه) ، حمید رسایى و مرتضى خوش نصیب (مدیران پیشین بخش آماده سازى کتاب) ، هر کدام در طول سالیان گذشته ، بخشى از زحمات مراحل مختلف تولید و آماده سازى این اثر را متحمّل شده اند که قدردانى از آنان را وظیفه خود مى دانیم .
یازده . بایسته است از مدیر محترم بخش آماده سازى کتاب ، جناب آقاى محمّد باقر نجفى و ویراستاران فارسى مجموعه : آقایان سیّد محمّد دلّال موسوى ، محمّد باقرى زاده اشعرى ، مرتضى بهرامى و محمّد على جعفرى و بویژه سرویراستار محترم ، جناب آقاى محمّد هادى خالقى ـ که افزون بر کنترل نهایى تمامى مجلّدات ، به اتقان مقابله ترجمه با متن عربى هم توجّه ویژه داشتند ـ ، همچنین از سرویراستار عربى ، جناب آقاى حَسنین دبّاغ و ویراستاران عربى ، آقایان : نعمان نصرى ، محسن اسدى و کمال کاتب و اعراب گذاران متن عربى : آقایان رسول افقى ، مرتضى خوش نصیب ، حَسنین دبّاغ ، على احسانى فر و نیز از تنظیم کنندگان پاورقى ها و ارجاعات : آقایان غلامحسین مجیدى و حمید فرّخیان و همکاران بخش نمونه خوانى : آقایان محمود سپاسى ، مصطفى اوجى ، مهدى جوهرچى ، على نقى نگران و سیدهاشم شهرستانى و همکاران بخش حروفچینى و صفحه آرایى : آقایان سیّد على موسوى کیا ، محمّد ضیاء سلطانى ، فخرالدین جلیلوند ، حسین افخمیان ، تحسین پورسماوى ، رمضانعلى قربانى ، على اکبرى کَرناشى و اصغر دُریاب که بى تلاش آنان ، کار به این شایستگى پایان نمى گرفت ، تشکّر به عمل آید .
پژوهشکده علوم و معارف حدیث
اوّل اُردى بهشت ۱۳۸۶
سوم ربیع الثانى ۱۴۲۸
سخنان مقام معظّم رهبرى درباره «دانش نامه امیر المؤمنین»
در سالى که به نام امام على بن ابى طالب علیه السلام مزیّن بود [۴] و در آستانه ولادت آن حضرت (۱۲ رجب ۱۴۲۱/ ۱۹ مهرماه ۱۳۷۹) ، نخستین دوره متن عربى دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام ، با حضور محقّقان و کارگزاران مرکز تحقیقات دار الحدیث ، طىّ مراسمى باشکوه ، به مقام معظّم رهبرى ، حضرت آیة اللّه خامنه اى اهدا گردید . در این دیدار ، پس از ارائه گزارشى کوتاه توسّط ریاست مؤسسه علمى ـ فرهنگى دار الحدیث ، آقاى رى شهرى ، از تلاش هاى صورت گرفته براى تهیّه این مجموعه در دار الحدیث ، رهبر انقلاب ، مطالبى بدین شرح ، بیان فرمودند :
عید میلاد این بزرگوار را هم به جناب آقاى رى شهرى و هم به بقیه برادران عزیز و حضّارى که تشریف دارند ، تبریک عرض مى کنم و به عنوان یک مُحبّ کوچک امیر المؤمنین علیه السلام و یک مسئول در دولت و کشور آن حضرت ، از این کار بزرگى که به همّت جناب آقاى رى شهرى و بقیه دوستانْ صورت گرفته است ، یعنى تهیه «موسوعه امیر المؤمنین علیه السلام » ، صمیمانه تشکر مى کنم و از این که این نسخه هاى اوّل را به بنده لطف کردید هم جداگانه متشکّرم.
همه چیزْ نشان مى دهد که این کار ، تحت اشراف روح مطهّر و برکات وجود خود آن بزرگوار ، پیش رفته است. امیدوارم ـ إن شاء اللّه ـ خداى متعال به شما اجر بدهد که این کار بزرگ را انجام داده اید و این کار ، گامى باشد ـ إن شاء اللّه ـ براى رفتن در این اقیانوس و پیش رفتن در این دریاى ژرف و عمیق و بالا بردن سطح معرفت مردمْ نسبت به این بزرگوار . ما در این امر ، خیلى عقب هستیم . ما مى خواهیم از این ته درّه که قرار داریم ، به سمت آن قلّه عظیم ، حرکت کنیم.
شما ببینید که ما نیاز به تلاش داریم و تا وقتى که این نظام اسلامى راه نیفتد و تا در سر بالایى هاى این قلّه حرکت نکند ، به مقاصد خودش نخواهد رسید . قدم اوّل هم همین هاست . واقعا کار برجسته و جالبى کرده اید . حالا من صورت کار را مى بینم و از محتواى کار و این کتاب ـ إن شاء اللّه ـ بیشتر استفاده خواهیم کرد.
درباره امیر المؤمنین ، کتاب هاى زیادى نوشته شده است . هم ماها (شیعیان) نوشته ایم ، هم غیر شیعیان و هم غیر مسلمین نوشته اند . هر کدام هم از ابعادى وارد این دریاى عظیم شده اند و هر کدام هم چند قدمى بیشتر پیش نرفته اند . انسان ، این را حس مى کند . به نظر من باید جورى از این کتابْ خلاصه گیرى بشود و استفاده بشود که این کتاب ، به عنوان یک کتاب مرجع بتواند منبع و سرچشمه چندین جریان قرار بگیرد و کسانى بتوانند از این کتاب ، کتاب هایى به وجود بیاورند . البته ترجمه هم براى این که فارسى زبان ها بتوانند استفاده کنند ، بسیار خوب است ؛ لیکن شاید اهمّیت این کار ، کم تر از ترجمه نباشد که از این منبعْ استفاده بشود و کتاب هاى موضوعى ، تخصّصى و مشخّصا ناظر به یک مسئله خاص و روشنگر ، با استدلال قوى و مستحکم درباره امیر المؤمنین ـ إن شاء اللّه ـ نوشته بشود. [۵]
درآمد
الحمد للّه الذى هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدى لولا أن هدانا اللّه ، وصلّى اللّه على سیّد المرسلین وخاتم الأنبیاء محمّد وأهل بیته الطیّبین الطاهرین ، الذین أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهیرا .
پیامبر خدا فرمود :
عَلِىٌّ آیَةُ الحَقِّ و رایَةُ الهُدى . [۶] على ، آیت حق و پرچم هدایت است .
از على علیه السلام چه بگویم که سخن گفتن از او ، دشوار است و سخنِ درخور آن چهره تابناک گفتن ، دشوارتر . درنگریستن به شخصیت على علیه السلام ، اندیشه سوز است و نیوشیدن ابعاد شخصیت او ، طاقتى کوهوار مى طلبد ، و بازگویى اندکى از والایى ها و زیبایى هاى آن چهره تابناکِ تاریخ بشر ، کلامى دیگر مى خواهد و زبانى دیگر .
به واقع ، زبانى به پهناى فلک مى خواهد تا مگر اندکى از والایى ها ، زیبایى ها و بى همتایى هاىِ آن «مَلَک» زمینى گفته آید و سخنى درخور شأن آن انسان آسمانى شکل گیرد .
آنان که درباره او ژرف اندیشى کردند و ابعاد وجودى او را تا حدّى دریافتند ، در درد ناتوانى سوختند و خاموشى گُزیدند و فریاد برآوردند که : این خاموشى ، نه از براى تن زدن از برنمودن والایى هاى اوست که بى گمان ، «مادح خورشید ، مدّاحِ خود است» ؛ بلکه از سرِ ناتوانى و فروماندگى در چگونه سپردن آن همه والایى ها به واژه هاست . به راستى کم نیستند کسانى که این کلام والاىِ متنبّى از اعماق جانشان بر مى آید که :
وتَرَکتُ مَدحى لِلوَصِىِّ تَعَمُّدا
إذ کانَ نورا مُستَطیلاً شاملاً
وإذَا استَطالَ الشَّى ءُ قامَ بِنَفْسِهِ
وصِفاتُ ضَوءِ الشَّمسِ تَذهَبُ باطِلاً .
و از سر عمد ، مدح وصى را وا نهادم
چون فضیلتى برکشیده و گسترده بود.
و چون چیزى بالا کشد ، بر پاى خود مى ایستد
و توصیف نور خورشید ، بیهوده است .
آن که درباره على علیه السلام و والایى هاى او آهنگ سخن دارد ، درمى ماند که چه بگوید . به راستى سخن استوار و شایسته و درخور ، درباره این «پدیده شگفت هستى» ، براى هر کسى و با هر امکان و استعداد و زمینه اى ، فروماندگى و گرفتارىِ شگفتى است . بى گمان ، ابو اسحاق نظّام ، از پسِ تأمل ها و درنگریستن هاى بسیار ، درباره مولا و ابعاد شخصیتى او گفته است :
عَلِىُّ بنُ أبى طالِبٍ علیه السلام مِحنَةٌ عَلَى المُتَکَلِّمِ : إن وَفّاهُ حَقَّهُ غَلا ، و إن بَخَسَهُ حَقَّهُ أساءَ... . [۷] على علیه السلام ، آزمون سخنور است : اگر حقّش را ادا کند ، گویى که غلو کرده ، و اگر کم گذارَد ، بد کرده است.
على علیه السلام ، رزم آورترینِ نستوهِ آوردگاه هاى رزم ، نرم خوى ترین چهره صحنه زندگى ، دلداده ترین پرستنده دل شب ، مهربان ترین انسان در برابر مردمان در گستره زمین ، انعطاف ناپذیرترین حقگزارِ صحنه هاى حقگزارى و حق مدارى ، و سخنورترین و چیره ترین بلیغان در وادى آفرینشِ شکوهزادترین سخن ها ، خطابه ها و . . . است . به گفته سراینده علوى اندیشى :
کَم لَهُ شَمسُ حِکمَةٍ تَتَمَنّى
غُرَّةُ الشَّمسِ أن تَکونَ سَماها .
او را بسى خورشید حکمت است که آرزو دارد
پرتو خورشید ، آسمانِ آن باشد .
آیا مى توان بر معبر تاریخ ایستاد و این فرازمندترین و شکوهمندترین قلّه وادى کرامت ، آزادى ، انسانیت و شرف را ندید ؟
آیا مى توان بر دشتستان زندگى نگریست و این والاترین نماد عشق و عبادت ، جهاد و شهامت ، ایثار و صداقت ، ایمان و جلالت را ندید ؟
آیا مى شود که قلمزنى ، صفحاتى را در موضوعى رقم زند و با همه وجود ، تمنّاىِ عطرآگین ساختن خامه را با نام و یاد على علیه السلام و گزارش والایى ها و ارجمندى هاى زندگى سراسر اقدام ، شور و جهاد و ایثار و . . . او نداشته باشد؟
به پندارم همه ، همه آنان که اندیشیده اند و واقعِ صادق این پدیده شگفتِ هستى را دریافته اند ، بر این باورند که چگونه قطره را شاید که در ثناى اقیانوسْ سخن گوید ، و ذرّه را آید که در فضلِ خورشید ، حماسه بسراید و ... .
و این قلم ...
و این قلم ، هرگز بر این باور نبود که سخنى درخور ، در وصف آن آفتاب جهانتاب خواهد گفت و بخشى از شعاع ناپیدا کرانه وجود آن خورشید حق را انعکاس خواهد داد و نَمى از یَمِ موج خیز فضایل و مناقب و عظمت هایش را عرضه خواهد کرد ؛ امّا به روزگارى که به تدوین میزان الحکمة همّت ورزیده بود ، در مدخَل «امامت» ، به الزامِ ساختار کتاب ، به این دریاى موج خیز ، از دور ، نگاهى افکند . بارى ، نگاهى بود از دور به دریا ؛ و چهره نازنین آن امام انسان ها را در آینه کلام الهى و نبوى نگریست و جلوه هایى از شخصیت و سیره آن بزرگوار را بر اساس روایات معصومان رقم زد ، و چون تقدیر الهى چنان رقم خورد که میزان الحکمة ـ که سپاسْ خداى را که بارهاى بارْ نشر یافت ، مرزها را درنوردید و تا دور دست ترین نقاط ، جستجوگران معارف دینى را در حدّ خود ، بهره رسانْد ـ گسترده شود و محتواى فصل ها دامن گشاید و افزون گردد ، نگارنده ، پس از تأمّل بسیار ، دامن همّت بر کمر ارادت زد و عزم را جزم کرد تا این بخش را نیز بگسترانَد .
راهِ مقصد ، دراز بود و این رهرو ، نُوسفر . همّت والاى فاضلانى بدرقه راه شد و عنایت ویژه آن امامِ کرامت و نوازنده راهیانِ حق ، شامل حال؛ و اکنون آنچه پیش روى شماست ، ثمره کشش و کوششى است که از پسِ سال ها به بار نشسته و عنوان دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ به خود گرفته است و اینک در سالى که به نام زیباى امام على علیه السلام نامبردار شده [۸] و هزاران هزار همّت و کشش و کوشش را به خود معطوف داشته است ، نشر مى یابد .
خداوند را از بُنِ جان سپاس مى گویم که براى قلم زدن در موضوعى چنین فخیم ، توفیق را رفیقِ راه کرد ، گره ها را گشود ، دشوارى ها را هموار ساخت و سختى ها را آسان .
این دانش نامه ، شیرین ترین ، گواراترین و افتخارآمیزترین حاصل عمر این شیداى ناچیزِ نام و یاد على علیه السلام است که به فضل الهى و به یارى پیراسته تنى چند از فاضلان ، سامان یافته است .
این دانش نامه ، براى من ، تحقّق بلند ترین ، ارجمندترین و دست نایافتنى ترین آرزوست . از این رو ، خداى را با همه وجود ، سپاس مى گویم ومولا را نیز و توجّه بنده نوازانه اش را پاس مى دارم ، که اگر نبود آن همه دستگیرى ها ، نواختن ها ، زدودن دشوارى ها ، باز کردن بن بست ها و . . . ، این همه ، شکل نمى گرفت ؛ و آنچه اکنون بر این خامه مى رود ، عذرْ نامه کوتاهى هاست ، و فراز آوردن سپاس ها ؛ سپاس هایى سرشار از شیفتگى ، اعجاب و اخلاص در برابر دستگیرى ها و رسیدن به مقصد و مقصود .
دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام برپایه قرآن، حدیث و تاریخ، نگاهى است به زندگانى امیر مؤمنان ، سیره علوى و تاریخ حیات کامل ترین انسان ، برجسته ترینِ مؤمنان و بزرگ ترین چهره تاریخ اسلام پس از پیامبر خدا .
این دانش نامه ، به آهنگ برنمودنِ برجسته ترین ، آموزنده ترین و تنبّه آفرین ترین آموزه ها از زندگى على علیه السلام و سیره سپیدى آفرین او به قلم جارى شده است .
دانش نامه أمیرالمؤمنین ، مى کوشد تا با ترسیم چهره ملکوتى امامِ انسان ها و گزارش ویژگى هاى علمى ، اخلاقى و عملى زندگانى سرشار از ایمان و اقدام پیشواىِ حقیقت ، و تبیین تلاش هاى شگرف «صداى عدالت انسانى» در راه عدالت گسترى و حق مدارى ، عملاً به این سؤال پاسخ گوید که چرا کتاب الهى ، «على» را در کنار خداوند ، شاهد «رسالت» قرار داده است . [۹]
این دانش نامه ، با طرحى نو ، پردازش ابتکارى و نظمى جدید و کارآمد ، سیره علوى را در شانزده بخش در پیش دید پژوهشگران و جستجوگران معارف علوى و شیفتگان مولا و تشنگان حق و حقیقتْ فرا مى نهد که معرّفى این بخش ها در زیر مى آید .
«دانش نامه امیر المؤمنین» در یک نگاه
بخش یکم : تبار امام على
در بخش اوّل ، از نیاکان امیر مؤمنان و محیط رشد و زندگانى وى ، پدر و مادر ، نام ها ، کنیه ها ، لقب ها ، سیرت و صورت ایشان بحث به میان آمده و از ازدواج هاى امام علیه السلام ، زنان و فرزندان او سخن رفته است .
در این بخش ، روشن شده است که مولا در خانواده اى بزرگ و محیطى پاک ، بالیده است . نیاکان آن بزرگوار ، یک سر ، موحّدانِ پاک اندیش و استوارْگام در راه خدا بودند و در تبار آن موحّد بى بدیل تاریخ اسلام ، هرگز شائبه شرک و آلودگى فکرى و اعتقادى نبوده است . او در دامن پدرى مؤمن ، نستوه ، حق مدار ، و مادرى نیکْ نهاد و معادْباور بالیده است . زندگى را با همسرى که پاک ترینِ روزگار و سرآمد زنان جهان بوده ، در هاله اى از قداست و با امر الهى آغاز کرده است و فرزندانى بزرگ و تاریخ آفرین ، که مصداق والاىِ «کوثر» بوده اند ، به یادگار نهاده است .
کنیه ها و القاب او ـ که بیشتر آنها را رسول الهى رقم زده است ـ ، همه و همه ، نشان دهنده شخصیت والا و جایگاه بى بدیل او در اسلام و تاریخ است .
بخش دوم : امام على با پیامبر
پیامبر خدا ، در روزگارى فرمان رسالت یافت و بعثت شگفت و تاریخ سازش را اعلام کرد که جزیرة العرب ، در تاریکى و سیاهى و جهل مى سوخت . بعثت آن پیامبر آزادى و کرامت ، با ناباورى مردمان و نیز با توطئه جبّاران روبه رو شد . از آغازین روزهاىِ این قیام الهى ، امیر مؤمنان ، همراه جدایى ناپذیر و مدافع خستگى ناپذیر او بود. در این بخش ، جایگاه والاىِ امام علیه السلام در تحقّق نهضت اسلام و نقش دوران ساز آن بزرگوار در تداوم آن قیام الهى در عصر پیامبر خدا ، باز گفته شده است .
این بخش نشان مى دهد که مولا ، دوش به دوش پیامبر خدا ، از آغازین روزهاى بعثت تا هنگام رحلت ، براى حاکمیت اسلام در جامعه با تمام توان کوشید و در تمام صحنه ها و گردونه ها با پیامبر خدا همبَر شد و در تمام دشوارى ها براى رفع بن بست از پیش روى حرکت اسلام ، پیشتاز بود . این بخش نشان مى دهد که على علیه السلام ، در دفاع از دین ، گسترش اسلام ، حراست از پیامبر خدا و نگهبانى از آیین نوپاى الهى ، استوارْگامى نستوه بود که از هیچ کوششى در رساندن این آیین الهى به مقصد و مقصود ، دریغ نورزید .
بخش سوم : کوشش هاى پیامبر براى رهبرى على پس از ایشان
اسلام ، خاتم ادیان و پیامبر ما ، خاتم پیامبران و قرآن ، فرجام بخش کتاب هاى آسمانى است .
پیامبر صلى الله علیه و آله ، ابلاغ کننده دینى است که رنگ ابدیت دارد و زمان ، طومار حیات آن را در هم نمى پیچد . پیامبر خدا براى تضمین آینده آیین و امّتش چه کرده است؟ تدبیر الهى در این زمینه چیست؟ در این بخش ، آینده نگرى آیین الهى و جایگاه مولا در این تدبیر الهى نشان داده شده است .
به دیگر سخن ، در این بخش ، ولایت علوى و امامت على بن ابى طالب علیه السلام در قالب تلاش پیامبر خدا براى سعادت آینده امّت ، بازخوانى شده ودلایل عقلى و نقلى اثبات این مدّعا که پیامبر خدا ، امّت را بى سرپرست ننهاده و آینده امّت را بدون طرحى مشخّص رها نکرده ، بلکه در درازناى ۲۳ سال و با زمینه سازى هاى گسترده ، رهنمودهاى بسیار ، اشاره ها و صراحت هاى فراوان ، آینده را به دقّت و روشنى رقم زده ، به تفصیلْ گزارش شده است .
در این بخش ، نشان داده شده که «غدیر» ، اوج این کوشش مستمر بوده است و بر این نکته تأکید کرده ایم که پس از آن نیز پیامبر صلى الله علیه و آله از این مهم ، غفلت نورزید و تا آخرین لحظات عمر ، بر آن تأکید ورزید ، گو این که تدبیرهاى نهایى آن رسول انسان ها ، و آهنگ آن بزرگوار براى کتابت وصیّت (و استوار سازى آنچه بارها در طول سال هاى سال بر آن تأکید کرده بود به گونه وصیّتى مکتوب) ، در فضاى غوغا آلود اطرافیان به ثمر نرسید ، و نیز اعزام سپاه اسامه که تدبیرى دیگر بود در این زمینه . امّا با این همه ، در همین دو جریان نیز پیامبر خدا با گفته ها و اشاره ها و مواضعى روشنگر راز و رمزها ، حقیقت را بر نمود . در این بخش ، از اینها سخن رفته و نکات مهمّى بر اساس اسناد و مدارک استوار فریقین ، گزارش شده است .
بخش چهارم : امام على پس از پیامبر
شگفتا و اسفا که آنچه پیامبر خدا براى آینده امّتْ رقم زده بود ، تحقّق نیافت و جامه خلافت را کس دیگرى ، جز آن که فرمان الهى بدان صادر شده بود ، به تن کشید! آن گاه ، مولا بود و واقعیّت تلخِ استخوان سوزِ وارونگىِ حقیقت و ملازمات ومصالح آیینى نوپا و مردمانى که نوآیین و به تعبیر آن بزرگوار ، «حدیث الإسلام» بودند . امام علیه السلام چه باید مى کرد؟ وظیفه الهى او چه بود؟ واقعِ آن روزگار با شرایط ویژه داخلى وخارجى چه اقتضا مى کرد؟
در این بخش ، به این سؤال ها و جز اینها در سیره علوى پس از رحلت پیامبر خدا تا زمان حکومت وى پاسخ داده شده است . زمینه ها و علل نادیده انگاشتن رهنمودهاى پیامبر در باره آینده امّت و رهبرى مولا ، در این بخش ، بازشناسى شده است و ضمن گزارش سیر حوادث پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و روزگار خلافت عثمان و خیزش مردم علیه او ، چگونگى و چرایى مواضع حکیمانه امام حکیمان ، تشریح و تبیین شده است .
بخش پنجم : سیاست امام على
مردم از پسِ ۲۵ سال خلافتِ خلفا و گسترده گشتن کج نگرى ها وکج روى هایى که پس از پیامبر خدا آغاز شده و تا بدان جا پیش رفته بود که على علیه السلام در خطابه پرشور و تکان دهنده خود در آغاز خلافت ، از آن به «بلیّه اى» چونان روزگار قبل از اسلام یاد کرد ، [۱۰] علیه خلیفه و نوع رفتار و حکومتدارى او به پا خاستند و پس از قتل او ، در تجمّعى شگفت ، خواستار زمامدارى على علیه السلام شدند .
امام علیه السلام که مى دانست «آب رفته را به جوىْ باز گرداندن» در آن شرایط ، بسى دشوار است ، ابتدا از پذیرش آن تن زد و پس از اصرار و تأکید مسلمانان پذیرفت و در اوّلین خطبه، از دیگرسانى گسترده در تمام اجتماع، مبانى وروش ها سخن گفت.
در این بخش ، چگونگى رسیدن امام علیه السلام به زمامدارى ، آغاز اصلاحات ، مبانى امام علیه السلام در دیگرسانى ها و اصلاحات و بازتاب هاى آن در جامعه ، به تفصیل ، سخن رفته است . بازشناسى محورى ترین مبانى امام علیه السلام در اصلاحات در زمینه هاى مختلفِ فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى ، قضایى و امنیتى ، از جمله بحث هاى مهم این بخش است .
نیز دیدگاه هاى امام علیه السلام در پیوند با سیاست ، عوامل استوارسازى حکومت ها ، علل و عوامل تزلزل و دگرگونى حکومت ها ، چگونگى همکارى دولت ها با هم و ... از جمله بحث هاى این بخش از کتاب است .
بخش ششم : جنگ هاى امام على
امام على علیه السلام ، زمام حکومت را به دست گرفت و به اجراى آنچه از آن سخن گفته بود ، پرداخت . آنچه او پیش بینى کرده بود ، یعنى بر تابیده نشدن عدالت ، اصلاح ، مساوات ، زدودنِ امتیازهاى موهوم و ... اندک اندک رخ نمود ، فتنه ها سر بر آورد و بحران هاى حکومت آغاز شد و شگفتا که ابتدا کسانى بحران را رقم زدند که خود ، بیشتر از هر کسى در ساقط کردن حکومت پیشین نقش داشتند!
در این بخش ، چرایى و چگونگى بر آمدن این فتنه ها و نیز ریشه ها ، روندها و پیامدهاى آنها بررسى و همچنین فتنه هاى «ناکثین» ، «قاسطین» و «مارقین» که به واقع ، بازتاب حرکت اصلاحى امام علیه السلام وموضع اصولى وانعطاف ناپذیر آن بزرگوار در برابر حقوق الهى و حقوق مردم و ارزش ها بود ، تبیین و تشریح و گزارش شده است .
گزارش برخى از زوایاى فکرى ، روحى و مواضع سیاسى فتنه انگیزان در این بخش ، از نکات بدیع و ناگفته اى برخوردار است ، از جمله ، بحث از «تعمّق (تُندرَوى)» و تبیین دقیق آن در جریان معرّفى خوارج نهروان . این بحث ، بدان گونه که در این پژوهش آمده است و در پرتو اسناد تاریخى و رهنمودهاى روایىِ محتوىِ این ویژگى ها بازشناسى شده است ، سخنى است نو و تحلیلى بکر و بدیع . این بخش ، از جمله آموزنده ترین بخش هاى کتاب است .
بخش هفتم : روزگار محنت
سال هاى نخستین حکومت امیر مؤمنان ، یکسر درگیرى بود و رویارویى آن بزرگوار با فتنه انگیزان . مردمان از ادامه این همه فتنه گرى و درگیرى و ناهنجارى خسته شده بودند و از سوى دیگر ، فتنه انگیزان ، بویژه کانون بنیادى آن : «شام» ، یکسر بحران مى آفرید ، فتنه درست مى کرد و براى حکومت مرکزى مشکل فراهم مى آورد .
در بخش هفتم ، از این روزگار سخن رفته است . سخنان امام در این روزگار ، آکنده است از سوز و گداز تنهایى و رنج و شکنجه روزگار . در این زمان ، مصر سقوط کرد و پاک ترین و کارآمدترین و دلیرترین یار وفادارش مالک اشتر ، شهد شهادت نوشید که قلب امام علیه السلام را فشرد و جانش را فسُرد .
این بخش ، گزارش تنهایى امام علیه السلام ، مرثیه مظلومیت او ، و انعکاس فریادهاى تنهایى آن بزرگوار است . این بخش نشان مى دهد که در این روزگار ، دیگر از آن رویکرد گسترده آغازین ، خبرى نبود ، مردم از حضور در جبهه ها تن مى زدند و فراخوانى هاىِ امام علیه السلام را پاسخ نمى گفتند . گلایه هاى مکرّر ایشان از مردمان ، نشان دهنده گرانْ جانى ، دنیازدگى و سستى مردمان آن روزگار است .
در چنین شرایطى سپاه معاویه با شبیخون هاى مکرّر نظامى به شهرها و قتل و غارت مردم بى دفاع ، عواطف و احساسات امام علیه السلام را سخت جریحه دار مى کرد . امام علیه السلام بود و گزارش هاى ستمگرى ها ، غارتگرى ها و پرده درى هاىِ سپاه معاویه و قهقهه هاى مستانه او ، و فریادهایى که امام علیه السلام از سرِ سوز و درد ، از بُن جان بر مى کشید و پاسخ نمى یافت؛ بدان سان که امام علیه السلام ، بارها و بارها آرزوى مرگ کرد و با این همه ، تا آخرین لحظه ها از تلاش و مقاومت ، دست نکشید و تسلیم حوادث نشد .
بارى ، در آخرین روزهاى زندگى ، على علیه السلام پس از خطابه اى آتشین ، سپاه گرانى سامان داد و فرمان بازگشت به صفّین را صادر کرد . در این سپاه عظیم ، حسین بن على علیهما السلام ، قیس بن سعد و ابو ایوب انصارى ، هر یک بر ده هزار رزم آور ، فرماندهى مى کردند ؛ امّا اندوها که ترور ناجوان مردانه امام علیه السلام به دست جنایتکارِ «متنسّک (پایبند به ظواهر دین)» ، همه برنامه ها را به هم زد و تدبیرهاى ارجمند امام علیه السلام براى از بُن درآوردن ریشه فتنه در شام ، نقش بر آب شد ، نیروها باز گشتند و ...!
در این بخش ، از آنچه به اختصار آمد ، به تفصیل ، گزارش شده است و ریشه ها و زمینه ها و چرایى و چگونگى این حوادث غمبار ، تحلیل و تبیین شده است .
بخش هشتم : شهادت طلبى امام على
پیامبر خدا از شهادت امیر مؤمنان على علیه السلام خبر داده بود . امام علیه السلام ـ که بیش از آن که صبغه اى زمینى داشته باشد ، آهنگى آسمانى و درون مایه اى ملکوتى داشت ـ ، در انتظار پرواز بود ؛ آن هم پروازى سرخ . چنین بود که در هنگامه اى که شمشیر بر فرقش نشست و آن را شکافت و در آستانه عروج قرار گرفت ، فرمود:
وَاللّهِ ما فَجَأَنى مِنَ المَوتِ وارِدٌ کَرِهتُهُ ، ولا طالِعٌ أنکَرتُهُ ، وما کنُتُ إلّا کَقارِبٍ وَرَدَ ، وطالِبٍ وَجَدَ. [۱۱] به خدا سوگند ، با مردن ، چیزى بر من درنیامد که آن را نپسندم ، و چیزى پدیدار نگردید که آن را زشت شمارم ؛ بلکه مانند جویاى شبانه آب بودم که ناگهان بدان رسد یا خواهانى بودم که مطلوبش را بیابد.
بخش هشتم ، ویژه گزارش تفصیلى پیشگویى پیامبر خدا از شهادت على علیه السلام ، و گفتار مولا درباره شهادتش و مسائل مرتبط با آن است . گزارش چگونگى جریان ترور ، سخنان آموزنده و عظیم امام علیه السلام از هنگام ترور تا لحظه شهادت ، موضع سرسخت ترین دشمن امام علیه السلام و سخنان او به هنگام شنیدن خبر شهادت ایشان ، جریان تجهیز و تدفین امام علیه السلام ، اختفاى قبر امام علیه السلام و سرانجام اشاره اى به زیارت ایشان و برکات زیارت آن مرقد مطهّر و مضجع منوّر ، از جمله محتواى این بخش است .
بخش نهم : دیدگاه هایى درباره شخصیت امام على
انعکاس شخصیت على علیه السلام در بیان و بنان چهره هاى صاحب نام تاریخ (و حتّى مخالفان یا دشمنانش) ، یکى از فصول برجسته شناخت ابعاد شخصیت امام علیه السلام است . اگر بگوییم که حجم داورى ها ، حقگزارى ها ، بزرگدارى ها ، شگفت زدگى ها ، تحیّرها ، سکوت ها ، فریادها ، خطابه ها ، سروده ها و . . . درباره على علیه السلام با هیچ شخصیتى در تاریخ اسلامْ قابل سنجش نیست ، سخنى به گزاف نگفته ایم .
در این بخش ، خواننده ، شخصیت مولا را از منظر قرآن ، پیامبر صلى الله علیه و آله ، خودِ امام ، زهراى اطهر علیها السلام ، اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله ، اهل بیت علیهم السلام ، همسران پیامبر صلى الله علیه و آله ، شمارى از برجسته ترین چهره هاى علمى ، فرهنگى و سیاسى ، شاعران ، ادیبان و سخنوران و حتى مخالفان و دشمنانش مى نگرد .
در این بخش ، خواننده مى نگرد کسانى که از سرِ عشق و سوز درباره على علیه السلام سخن گفته اند ، گاه تصریح کرده اند که بازگویى مناقب و فضایل وى ، در شمارش نیاید و صفحات آثار مکتوب ، برکشیدن تمامت آنها را برنتابد . گفته اند که سکوت ، گویاترین سخن درباره مولاست . گفته اند که على علیه السلام در میان امّت ، آگاه ترین و ژرف نگرترین کسان به کتاب اللّه است . على علیه السلام ، شجاع ترین ، پاک ترین ، مطیع ترین ، مخلص ترین ، دلداده ترین ، نرم خوى ترین ، سخنورترین ، خستگى ناپذیرترین ، شکست ناپذیرترین ، نستوه ترین ، آگاه ترین ، حق مدارترین و ... بوده است . على علیه السلام ، «همه آنچه را که نیکان روزگار دارند ، به تنهایى داشت» .
على علیه السلام در جامعیتِ همه زیبایى ها و والایى ها و بزرگى ها و رادى ها ، تنهاىِ تنهاست و این حقیقت را در این بخش و در ضمن گفتار ده ها تن از متفکّران با گرایش هاى مختلف و دیدگاه هاى گوناگون و گاه متضاد مى نگریم . خواندن این داورى ها ، اظهار نظرها و ارجگزارى ها و بزرگدارى ها بسیار خواندنى و دلپذیر است .
بخش دهم : ویژگى هاى امام على
على علیه السلام ، نسخه منحصر به فرد «انسان کامل» پس از پیامبر صلى الله علیه و آله است . این واقعیت ارجمند را در فصل پیشین در داورى هاى معصومان علیهم السلام ، صحابیان ، عالمان ، فیلسوفان ، متکلّمان و پژوهشگران دیدیم . بخش دهم کتاب ، ویژگى هاى امام علیه السلام را در پیش دید مى نهد و شخصیت او و چگونگى ابعاد شخصیت آن بزرگوار را از منظرهاى گونه گون گزارش مى کند ، ویژگى هاى اعتقادى ، اخلاقى ، عملى ، سیاسى ، اجتماعى و فکرى آن ابرمرد تاریخ را که بى گمان ، در تمام زمینه ها نسخه اى است منحصر به فرد .
او هرگز و حتّى یک لحظه کفر نورزید . ایمان او استوارترین و ژرف ترین باورها بود . حُسن خُلق ، اخلاص ، ایثار و تمام مکرمت هاى اخلاقى ، سراسر زندگى او را فرا گرفته بود .
او برترین و والاترین و دلداده ترین عابد و نمازگزار روزگار بود . در صحنه سیاست ، استوارگام ترین ، هوشمندترین و زمان شناس ترین بود و یار خستگى ناپذیر مظلوم و خصم آشتى ناپذیرِ ظالم . دانش او گسترده ترین ، و بینش او ژرف ترین و سالم ترین ، ونگرشش به خدا و هستى و خلق ، ناب ترین و زلال ترین بود .
بارى! على ، على بود . بنده پیراسته جانِ خداوند ، شاهد رسالت و عینیت بخش آرمان ها و ایده ها و باورهاى والا .
این بخش ، این همه را در آینه آیات قرآن و گزارش هاى تاریخى ، در پیش دید شیفتگان شناخت على علیه السلام و تشنگان حقّ و حقیقت ، قرار مى دهد .
بخش یازدهم : دانش امام على
على علیه السلام ، برترین و ارجمندترین شاگرد مکتب محمّد صلى الله علیه و آله است ؛ کامل ترین کسى که پیامبر خدا به لحاظ شایستگى ، استعداد و زمینه هاى فراگیرى که داشت ، جانش را از دانش آکند و گستره حقایق را بدو نمایاند و به تعبیر متون روایى و تاریخى : «هزار باب» ، «هزار حرف» ، «هزار کلمه» و «هزار حدیث» در باب شناخت حقایق ، بدو آموخت . [۱۲]
على علیه السلام ، باب حکمت و علم پیامبر خدا ، گنجینه دانش پیامبر صلى الله علیه و آله ، وارث دانش او و همه انبیاى الهى ، و میراثبان حکمت و علم او و از این رو ، «اعلم امّت» بود .
على علیه السلام ، هر آنچه فرا گرفت ، فراموش نکرد . بدین سان ، جانش لبریز از حقایق شد . و اَسفا و اندوها که کسانى که ظرفیت فراگیرى این دانش گسترده را داشته باشند ، در میان مردمان نبودند تا على علیه السلام پرتوى از آن همه را بتابانَد و اندکى از آن همه را بگسترانَد!
على علیه السلام ، از علم کاملى برخوردار بود که آصف بن بَرخیا با داشتن بخشى از آن ، تخت بلقیس را در زمانى کم تر از یک چشم برهم زدن ، نزد سلیمان علیه السلام آورد . [۱۳]
گستره آگاهى هاى على علیه السلام ، تمامت دانش ها را در نوردیده بود : دانش قرآن ، دین ، شرایع ، علم بلایا و منایا ، دانش گذشته ها ، آینده ها و ... .
او در شناخت خداوند ، بى همتا بود که پیامبر خدا به وى فرمود:
ما عَرَفَ اللّهَ إلّا أنَا وَ أنتَ. [۱۴] کسى خدا را نشناخت ، جز من و تو.
چنین است که گفتارهاى آن بزرگوار در تبیین راه هاى شناخت خداوند ، مراتب خداشناسى و تشریح صفات الهى ، فوق العاده مهم است و در نگاه فیلسوفان و متکلّمان ، از جایگاهى بس بلند برخوردار .
آنچه امام علیه السلام درباره آفرینش و آفریده ها گفته و نکات بدیعى که درباره خلقتْ عرضه نموده ، بهترین گواه احاطه علمى او بر انواع دانش هاى بشرى است .
سخنان امام علیه السلام درباره آغاز آفرینش ، آفرینش فرشتگان ، آسمان ، زمین و حیوانات ، و سخنان آن بزرگوار در زمینه جامعه شناسى ، روان شناسى ، تاریخ ، ریاضیات ، فیزیک ، زمین شناسى و ... ، به واقع ، پیشگویى هاى علمى و معجزات علمى آن بزرگوار است که اعجاب آفرین است و خضوع آور .
تاریخ ، برگستره خود به یاد ندارد که کسى ، دانشمندى ، فیلسوفى و متفکّرى ، بلندقامت و استوار بایستد وبگوید : «از من هر آنچه مى خواهید ، بپرسید» و در پاسخ ، فرو نمانَد و براى پاسخ ، هرگز نیاز به تأمّل نداشته باشد .
در این بخش ، با اندکى از آنچه یاد شد ، آشنا مى شویم . این بخش ، گزارشگر «نَمى» است از «یم» دانش مولا و نگاهى است گذرا به گستره دانش آن بزرگوار .
بخش دوازدهم : داورى هاى امام على
داورى ، دشوار است و داورىِ درست و استوار و حق مدار ، بسى دشوارتر . داورى از یک سو دانشى استوار مى خواهد و از سوى دیگر ، روحى بزرگ و شخصیتى استوار گام ، که در مقابل تهدیدها نهراسد و در برابر تطمیع ها نلرزد و وابستگى ، او را از حق مدارى باز ندارد و ... .
داورى هاى امیرمؤمنان علیه السلام ، از فصول برجسته زندگانى او و از جمله افتخارهاى والاىِ زندگانى سیاسى وى ، و از شگفتى هاى تاریخ داورى است .
در این بخش ، در چهار فصل ، ابعاد داورى هاى امام علیه السلام نشان داده شده است .
در فصل اوّل ، از جایگاه داورى مولا سخن رفته است و از این که به اقتضاى صریح کلام پیامبر خدا ، «اَقضى الاُمّة (بهترین قاضى امّت)» بوده است . نمونه هایى از داورى هاى آن بزرگوار در زمان پیامبر خدا ، و روزگار خلافتش گزارش شده ، که همه و همه ، نشان دهنده گستره دانش ، صلابت رفتار ، استوارى موضع و حق مدارى آن پاسدار حقّ و حقیقت است در زندگى .
بخش سیزدهم : کرامت هاى امام على
انسان ، خلیفه الهى در زمین است . ابعاد معنوى انسان ، والاترین نماد شخصیت اوست . انسان اگر در این بُعد پیش رود و خود را در سلوک معنوى به خداوند نزدیک گرداند ، آنچه از او سر خواهد زد ، شگفت آور خواهد بود و در زندگى و تعامل با هستى ، «جلوه» قدرت الهى خواهد بود . على علیه السلام ، به تعبیر پیامبر صلى الله علیه و آله ـ که آشناترین فرد نسبت به اوست ، و على ، تربیت شده وى است ـ «مَمسوسٌ فى ذات اللّه (ذوب شده در ذات الهى)» است . پس باید زندگى اش روشن ترین جلوه این خلیفة اللهى باشد ، و هست .
این فصول ، گزارش نمونه هایى است از قدرت معنوى ، ولایت تکوینى ، جلوه هاى خلیفة اللهى آن امامِ انسان ها و جلوه والاى قدرت و عظمت الهى ؛ نمونه هایى مانند: اجابت دعوات ، سخن گفتن از ناپیداها و نادیده ها (اخبار مَغیبات) ، کرامت ها (همچون «ردّ الشمس» که منقبتى است منحصر به فرد و فضیلتى تحیّر آفرین و شگفتى آور) و . . . .
این بخش ، ابعاد معنوى امام علیه السلام را در تعامل با گستره هستى ، و جایگاه والاى او را در اوج عروج ، و مکانت عظیم این بنده خداگونه را بر گستره زمین و در نقش خلیفة اللهى نشان مى دهد .
بخش چهاردهم : مهرورزى به امام على
زیبایى ، محبوب انسان است و انسان ، دوستدار زیبایى . هیچ انسانى از زیبایى ها ، والایى ها و گران قدرى ها روى بر نمى گردانَد و از عشق ورزى به ارجمندى ها و دلربایى ها تن نمى زند . على علیه السلام ، سرچشمه همه زیبایى ها ، کمال ها ، ارزش ها ، والایى ها وارجمندى هاست . مگر مى شود کسى این همه را بفهمد و بدو عشق نورزد؟ مگر مى شود دیده اى گشوده داشت و آفتاب را ندید؟ بگذریم از معدود کسانى که تیره جانى و سیه دلى ، چشمانشان را از دیدن زیبایى ها و جلوه هاى زیبایى باز داشته است . انسان اگر انسان بماند ، زیباجوى است و زیبا خواه .
على علیه السلام ، محبوب ترین آفریده است نزد خداوندِ زیبایى آفرین و عظمت بخش ، و نیز در نزد فرشتگان و پیامبر خدا ، و این همه ، مگر جز به لحاظ جوهره ذات و مکانت عظیم آن انسان ملکوتى است ، که فرشتگان نیز با مهر ورزیدن به او ، در بارگاه خداوند ، تقرّب مى جویند؟ «محبّت على» ، در فرهنگ دینى ما ، موضوعى عظیم و تأمّل برانگیز است . این بخش ، متون مربوط به این حقیقت را گزارش کرده است . متون گزارش شده در این بخش ، نشان مى دهد که دوست داشتن على علیه السلام ، دوست داشتن خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله است، و واجب و عبادت و نعمت است ، و ریسمان محکم الهى است ، و بهترین عمل و بلکه در رأس کارهاى نیک در نامه اعمالِ مؤمنان است .
متون مرتبط با على علیه السلام در این بخش ـ که بى گمانْ تمام آن چیزهایى نیست که در متون روایى توان یافت ـ ، نشان دهنده آن است که : راهیابى به حقایق دینى ، آرامش در زندگى ، کامل شدن ایمان و عمل ، پذیرفته شدن عملهاى ما ، اجابت دعا ، آمرزش گناهان ، شادى در هنگام مرگ ، دیدار مولا علیه السلام در آستانه مرگ ، جواز عبور از پل دوزخ و استوارْگامى بر آن ، رهایى از آتش دوزخ و در نهایت ، زندگى شیرین در بهشت جاوید ، در گرو محبّت على علیه السلام است .
روایات ، نشان مى دهد که دوستى على علیه السلام ، گواه پاکیزگى مَوْلِد و نشانه ایمان ، تقوا ، سعادت و مایه شهرت انسان در آسمان هاست .
این همه تأکید و ترغیب به حبّ على و پیوند ناگسستنى آن با حبّ الهى و حبّ پیامبر خدا ، نشان دهنده آن است که محبّت راستین محمّدى ، بدون محبّت علوى امکان پذیر نیست و ادّعاى دوست داشتن او بدون دوست داشتن على ، گزافه اى بیش نیست و از سوى دیگر ، نشان دهنده آن است که حبّ على علیه السلام ، به واقع ، على مدارى و على وارِگى در زندگى است : مانند على اندیشیدن ، مانند على زیستن ، به سان على گام برداشتن ، و على وار عشق ورزیدن ، على گونه کین ورزیدن ، ارزشگرا بودن و... ؛ و گرنه چگونه ممکن است عشق على داشتن و معاویه وار زندگى کردن و ...؟
آخرین نکته که بسى تأمّل برانگیز است ، این که این بخش نشان مى دهد که با همه تأکیدها بر دوست داشتن على علیه السلام و آثار و برکات آن در زندگى مادّى و معنوى ، آموزه هاى نبوى و دینى ترغیب کننده به دوست داشتن على علیه السلام ، به شدت ، غلوّ در دوست داشتن و افراط در عشق ورزى را نکوهیده [۱۵] و از آن تحذیر کرده و آن را انحرافى زمینه ساز انحراف هاى بزرگ ، تلقّى کرده است .
بخش پانزدهم : دشمنى با امام على
چهره زیباى على علیه السلام ، به همان میزان که براى دل هاى پاک ، اندیشه هاى ارجمند و نهادهاى پیراسته و آزادخو ، زیبا ، جاذبه آفرین و دوست داشتنى است ، براى فخرجویان ، خویشتن بینان ، آتش نهادان و سیاه دلان ، کین آفرین و دشمنى زاست . به راستى تاریخ نشان مى دهد که دشمنان على علیه السلام به لحاظ روحى ، نااستوار و به لحاظ فکرى ، کژاندیش و به لحاظ شخصیتى ، انسان هایى خودْمراد ، زشت خوى وآلوده درون بوده اند .
پیامبر خدا ، در آینه زمان ، آینده تاریخ اسلام را مى نگریست ، توطئه ها را مى دانست و از فتنه جویى فتنه جویان ، آگاه بود . از این رو ، در زندگانى سراسر اقدام و تلاش و تعهّدش ، بر دوستى على علیه السلام تأکید کرد و مردمان را از دشمنى با او ، برحذر داشت و از دشنام دادن وى ، نهى کرد ؛ دشمنى با على علیه السلام را کفر دانست و آزُردنِ او را آزردن خود تلقّى کرد . پیامبر صلى الله علیه و آله مى کوشید تا در جبهه بندى عام اجتماعى ، آنانى را که با على علیه السلام هستند و بدو عشق مى ورزند ، هم جبهه خود نشان دهد و مخالفان و دشمنانش را هم جبهه دشمن خویش و رسالت خویش .
متون احادیث معتبر فریقین ـ که در این بخش گزارش شده است ـ ، نشان دهنده این است که دشمنان على علیه السلام ، از رحمت الهى به دورند و هلاکت آنان ، قطعى است . مرگ کین ورزان به على علیه السلام ، مرگ جاهلى است و دشمن داشتنِ او ، نشانِ نفاق ، فسق و شقاوت . اگر دشمن داشتن على علیه السلام ، مرگ جاهلى را در پى دارد ، پس انسانى با چنین ویژگى ، از تظاهر به اسلام، سودى نخواهد برد ودر قیامت، کور محشور مى شود وسرنوشتى جز آتش دوزخ نخواهد داشت . این بخش ، متون روایى و تاریخى بسیارى در اختیار خواننده مى نهد و افزون بر این ، شمارى از سرسخت ترین مخالفان و دشمنان مولا و جمعى از منحرفان از ایشان و نیز قبایلى را که بدو کین مى ورزیدند ، شناسانده است که : «تُعرَفُ الأشیاءُ بأضدادِها» .
اکنون نام على علیه السلام ، پس از نام پیامبر خاتم ، بلند آوازه ترین نام در تاریخ است و آموزه هایش چونان مشعلى فروزان بر معبر تاریخ . در این بخش ، از تلاش هاى شگفت کسان بسیارى از آتشْ نهادانِ سیه دل که در خاموش کردن این مشعل پرفروغ بسى کوشیدند ، یاد شده است ، تا دانسته شود که آنچه براى خدا و از آنِ خدا و در راه اوست ، زوال ناپذیر است و چراغ ایزدى ، خاموشى نمى پذیرد :
« یُرِیدُونَ لِیُطْفِـئواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ. [۱۶] مى خواهند نور خدا را با دهان هاى خویش خاموش سازند ، در حالى که خداوند ، تمام کننده نور خویش است ، هر چند کافران را خوش نیاید» .
بخش شانزدهم : یاران و کارگزاران امام على
با این بخش ، کتاب ، پایان مى پذیرد . اکنون خواننده پس از مطالعه پانزده بخش از کتاب و دستیابى به آگاهى هاى گسترده در ابعاد مختلف حیات سرشار از آموزه هاى بیدارى آفرین و انسان ساز و روشنى بخش على علیه السلام ، در این بخش با شرح حال و چگونگى شخصیتِ شمارى از اصحاب و کارگزاران امیرمؤمنان ، به اجمالْ آشنا مى شود .
در این بخش ، خواننده از یک سو به آگاهى هاى ارجمندى درباره پرورش یافتگان مکتب على علیه السلام دست مى یابد و از سوى دیگر ، با وقایع حکومت علوى و کمبود نیروهاى کارآمد ، متعهّد ، دردآشنا و فرمانبردار آشنا مى شود و بدین سان ، تا حدودى راز و رمز پاره اى از نارسایى ها در حکومت علوى را درمى یابد و در تحلیل واقع نگرانه حکومت مولا با توجّه به داده هاى این بخش ، خود را موفّق تر مى یابد .
روشن است که نه اصحاب على علیه السلام یک دست بودند ونه کارگزاران آن بزرگوار ، یک داستان . ضرورت حکومت ادارى و واقع هاى اجتناب ناپذیر اداره امور ، گاه کسانى استوار در باورها و ناهنجار در عمل را بر امام علیه السلام تحمیل مى کرد؛ امّا ایشان از یک سو هرگز از تذکّر مکرّر بر آنها غفلت نمى کرد و از سوى دیگر ، هرگز کج روى ها و کژ اندیشى ها و رفتار ناهنجار آنان با مردم را برنمى تابید . او که روزگارى بس دراز ، «شمشیر در پىِ حق» زده بود و سالیان دراز ، «خار در چشم و استخوان بر گلو» براى حق ، سکوت کرده بود ، اکنون براى اجراى حق و تحقّق حق ، هیچ مجامله ، مسامحه و مداهنه اى را بر نمى تابید .
این بخش از دانش نامه نیز بسى خواندنى است . موضع امام علیه السلام در برابر اصحاب و کارگزاران ، تأمّل کردنى و درس گرفتنى است . کتاب با بخش شانزدهم پایان مى یابد و بدین سان ، خواننده با انبوهى از آگاهى ها ، تحلیل ها و گزارش ها درباره مولا آشنا مى شود .
ویژگى هاى «دانش نامه امیر المؤمنین»
آنچه تا بدین جا آمد ، گزارش کوتاهى بود از محتواى بخش هاى دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام ، بدون نگاه تفصیلى به فصل ها و مدخل هاىِ ریز و درشت آن . اکنون بر آنیم که اندکى از ویژگى هاى آن را بر شماریم .
به پندار ما ، براى آشنایى با ویژگى هاى این دانش نامه و شاید برجستگى ها و امتیازاتش ، لازم است اندکى در باب آنچه تاکنون درباره مولا به نگارش در آمده است ، سخن بگوییم تا از سویى لزوم پرداختن به مجموعه اى بدین گونه ، روشن شود و از سوى دیگر ، برجستگى ها ، امتیازها و نقطه هاى اوج این مجموعه روشن گردد .
گستردگى آثار نگاشته شده درباره على
امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام ، شخصیتى است با جاذبه هاى شگفت . نگاه به مولا و سیره ارجمند و زندگانى درخشان او ، ویژه کسانى با دیدگاهى ویژه نیست . ارجگزارى به محضر مولا علیه السلام و ستایش او ، تمام دیدگاه ها ، اندیشه ها ، گرایش ها و مسلک ها را درنوردیده است . از این رو مى توان گفت که از جمله ویژگى هاى شخصیت على علیه السلام ، گستردگى آثار مکتوبى است که درباره زندگى ، سیره ، امامت و خلافت ، گفتار و آموزه ها و آثار و مآثر وى به قلم آمده است .
تاریخ اسلام ، بدون نام او و گزارش نقش آفرینى هاى بى بدیل او ، تاریخى است بى روح و تحریف یافته . تمام نقطه هاى اوج تاریخ صدر اسلام ، آمیخته است با نام و یاد مولا .
در شمارش ـ که بى گمان ، جستجویى کامل نیست ـ ، نام پنج هزار کتاب درباره على علیه السلام فهرست شده است که برخى از عناوین ، داراى چند مجلّدند .
گونه هاى نگاشته ها درباره على
آنچه درباره على علیه السلام به قلم آمده است ، داراى جهتگیرى هاى مختلف ، محتواى گونه گون و موضوعات متفاوتى است . بر روى هم ، نگاشته هاى مرتبط با على علیه السلام را به گونه هاى ذیل مى توان تقسیم کرد:
الف ـ تاریخ زندگانى امام علیه السلام ؛
ب ـ خلافت امام علیه السلام ؛
ج ـ خصایص و فضایل امام علیه السلام ؛
د ـ موضوعات مرتبط با امام علیه السلام و درباره او، مانند: غدیر، آیه تطهیر، ولایت و...؛
ه ـ تفسیر آیات نازل شده درباره امام علیه السلام ؛
و ـ داورى هاى امام علیه السلام ؛
ز ـ دعاهاى امام علیه السلام ؛
ح ـ احادیثى که على علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده است؛
ط ـ سخنان امام علیه السلام که گونه هاى مختلفى دارد: احادیث بلاغى ، احادیث مرتّب شده بر اساس موضوع یا حروف الفبا؛
ى ـ شرح ها: شرح یک خطبه ، یک حدیث ، یک نامه و ... ؛
ک ـ نظم و نثر درباره ویژگى ها ، فضایل و مناقب امام علیه السلام ، رثاها و سوگ نامه ها؛
ل ـ کرامت ها و معجزه هاى امام علیه السلام در روزگار او و پس از شهادت ایشان .
بدین سان ، روشن است که آثار رده بندى شده در عناوین یاد شده از منظرهاى گونه گون درباره مولا به قلم آمده اند و در هر یک از آثار یاد شده ، بُعدى از ابعاد زندگانى مولا رقم خورده است .
اکنون و پس از این نگاه گذرا به گونه هاى مختلف آثار نگاشته شده درباره مولا علیه السلام به ویژگى هاى این دانش نامه مى پردازیم .
ویژگى هاى این کتاب
۱ . جامعیت همراه با گزیده نگارى
در نگارش و تدوین این دانش نامه ، ضمن دورى گزینى از تکرار [۱۷] و ارجاع به متون همگون ، تلاش شده است در عین جامعیت ، از افزون نگارى اجتناب و بلکه گزیده نگارى شود تا کتاب ، هم خلاصه باشد و هم جامع ؛ جامع نصوص ، متون و احادیث و نقل هاى گزارش شده در منابع و مصادر فریقین ، با نگاهى به آنچه درباره على علیه السلام نوشته شده است، بدان سان که پژوهشگر با مراجعه به مجموعه بداند و مطمئن شود که به عصاره آنچه درباره امام علیه السلام قلمى شده است ، دست یافته و یا به لحاظ ارجاع هاى بسیار و اطّلاع رسانى گسترده اى که در منبع یابى و تکثیر مراجع شده است، از این طریق به موضوع و یا موضوع هاى مورد نیاز براى تحقیق رسیده است.
۲ . استناد گسترده به منابع فریقین
در این دانش نامه ، بهره بردارى بسیار گسترده اى از منابع تاریخى و حدیثى فریقین در تبیین شخصیت امام على علیه السلام در زمینه هاى مختلف ، تحقّق یافته است . براى سامان دادن به این مجموعه ، به بیش از ۵۸۰ عنوان کتاب در بیش از دو هزار مجلّد ، مراجعه کردیم : بیش از دویست و پنجاه منبع شیعى و ۳۳۰ منبع از منابع اهل سنّت .
امّا براى گسترده سازى محدوده پژوهش و اطلاع رسانى براى محقّقان و براى گشودن دامنه پژوهش ، در پانوشت ها به حدود سى هزار نشانى در منابع فریقین ارجاع شده است ، که به روشنى گستردگى محدوده جستجو را مى تواند نشان دهد .
۳ . اعتبار منابع
در سامان دادن به این دانش نامه ، کوشیده ایم که پس از برگه نویسى مستقیم از منابع با یارى گرفتن از رایانه و بسیارى از نرم افزارهاى فارسى و عربى (در حدّ توان) ، همه متون مرتبط با یک موضوع را گرد آورى کنیم و آن گاه ، استوارترین ، جامع ترین و کهن ترین را برگزینیم .
در گزینش ، همّت بر آن بوده است که متون به کار گرفته شده ، از کتب حدیثى و تاریخى معتبر گرفته شود ؛ امّا باید بدین نکته تأکید کنیم که اعتبار نقل ها و متون در پژوهش تاریخى با نقل ها و متون فقهى ، فرق فارقى دارد و روشن است که آن سختگیرى هاى معمول در سند روایات فقهى در پژوهش هاى تاریخى ، معمول نیست . در پژوهش هاى تاریخى ، بیشتر چگونگى و استوارى و نااستوارى متن ، مورد توجّه است و باید براى رسیدن به حقیقت ، قراین گونه گون جستجو شود .
به هر حال ، به دیده ما نقل و نصّ معتبر ، آن است که «موثوقٌ به» و اطمینان آور باشد ، حتّى اگر از سند استوار و صحیح برخوردار نباشد و این ، به معناى انکار نقش سند صحیح و موثّق در ایجاد اطمینان نیست .
باید بیفزاییم که وثوق سندى ، در مجموعه اى که نقل ها و متون آن بر پایه مصادر حدیثى و تاریخى فریقین (شیعه و اهل سنّت) رقم خورده است ، نمى تواند ملاک تامّ و تمام باشد ؛ چرا که روشن است هر جریانى در تعیین «ثقه» و «غیر ثقه» ، سبک و روش ویژه و مبانى رجالى خاصّى دارد .
ما در جمع آورى متون و نقل ها و گزینش آنها ، افزون بر تلاش براى دستیابى به منابع معتبر و توجّه به اسناد ، اصلى ترین معیار را «نقد متن» قرار داده ایم و کوشیده ایم از راه تأیید مضمون متون با قراین نقلى و عقلى ، نوعى اطمینان به متن را به دست آورده ، در استوارى آن مطمئن باشیم . از این رو ، احادیث منکَر را نیاورده ایم ، اگر چه سند صحیح داشته اند ، و اگر در موارد ویژه اى متن غیر معتبرى را عرضه کرده ایم ، چگونگى و چرایى آن را توضیح داده ایم .
۴ . تحلیل و جمع بندى
پژوهشگران و جستجوگران معارف علوى و طالبان آگاهى از سیره علوى ، در این دانش نامه با نزدیک به هفت هزار متن و نصّ تاریخى و حدیثى درباره على علیه السلام آشنا خواهند شد . در فصل ها و بخش ها کوشیده شده است به تناسب ، تحلیل ها و نظریه هایى طرح گردد و با ارزیابى متون ، نکات مهمّى در زمینه هاى تاریخ و حدیث ، عرضه شود . خواننده از این رهگذر ، با «فقه الحدیث» و فهم نقل هاى بسیارى روبه رو خواهد بود که امیدواریم سودمند افتد .
۵ . توجّه به واقعیّت ها و کاربردى بودن محتوا
دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام ، صرفا کتابى تاریخى نیست که متون و اسناد تاریخى مرتبط با زندگى على علیه السلام را گزارش کند . نمى خواستیم شرح حالى محض به دست دهیم و متنى بر انبوه شرح حال ها بیفزاییم . در گزینش عناوین و عرضه متون در ذیل عناوین ، به واقعیت ها و نیازهاى امروز توجّه داشته ایم . کوشیده ایم که این دانش نامه ، مجموعه اى باشد آموزنده و کارآمد براى جهان اسلام ، پژوهشگران ، جوانان و همه آنان که مى خواهند سیره على علیه السلام را در واقعیّتِ زندگى ، سرمشق خود کنند و از او و سیره او در گشودن گِرِه ها و زدودن بن بست هاى فکرى ، عقیدتى و سیاسى یارى جویند .
کاربردى ترین بخش هاى این مجموعه ، بخش هایى است که سیاست هاى علوى را در زمینه هاى مختلف کشوردارى ، حکومت وتعامل با مردم تبیین مى کند . این بخش ها مورد نیاز کارگزاران دولت هاى اسلامى ، بویژه خدمتگزاران نظام مقدّس جمهورى اسلامى ایران است . این بخش ها عینیت زندگانى سیاسى و اجتماعى مولا را رقم زده و واقع صادقِ سیاستمدارىِ آن سیاستمدار واقعى را که در اجراى سیاست ، جز به حقْ نظر نداشت ، گزارش کرده است . باید خواند ، تأمّل کرد ، اندیشید ، عمل کرد و بهره جست .
۶ . ابتکار در نگارش
مطالب و موضوعات به گونه اى آورده شده است که همچون یک نمودار درختى ، پژوهشگر با نگاهى گذرا به آن ، در جریان کلّىِ مسائل کتاب قرار گیرد و با تأمّلى اجمالى ، مطلوب خود را در آن دریابد . عناوین به گونه اى گزینش شده اند که گویاى محتواى بخش ها و فصل ها باشند و تمام متون ارائه شده را بپوشانند و مهم تر آن که کوشیده شده تا عناوین ، حقایق زندگى ساز و روشنى بخش سیره علوى را بدان گونه که الگو باشد ، ارائه دهند . از این رو ، عناوین ، واقعى اند و نه انتزاعى محض و ناکارگشا و ناکارآمد .
۷ . توضیح ها و تفسیرها
براى این که پژوهشگران در مراجعه به این دانش نامه و در دستیابى به مقصود براى مسائلى جزئى نیاز به منابع دیگر نداشته باشند و در رسیدن به مطلوب مسیرى سهل را بپیمایند ، در مورد اشخاص ، مکان ها و نکات مبهم متون ، در پانوشت ، توضیحاتى آمده است و نیز الفاظ دشواریاب متون ، شرح شده اند و مکان هاى تاریخى با نقشه هایى گویا که به وسیله متخصّصان طرّاحى شده است ، به دقّت شناسانده شده اند .
۸ . تجلیل ها و تکریم ها
در نقل متون تاریخى و حدیثى ، اگر متون مورد استناد از پیامبر خدا و اهل بیت علیهم السلام نقل شده باشد ، نام آن بزرگواران یاد مى شود . در یاد کرد پیامبر خدا با جمله «صلّى اللّه علیه و آله» و در یاد کرد اهل بیت و پیامبرانِ الهى و فرشتگان ، با جمله «علیه السلام» از آنها تجلیل شده است ، هر چند در منبع ، چنین تجلیلى نباشد [۱۸] و اگر متون از غیر پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلامنقل شده باشد ، در آغاز و یا فرجام ، فقط به ارائه منبع نقل ، بسنده مى شود .
۹ . اخلاق نگارش
در نگارش دانش نامه ، سعى شده است تا ادب علمى ـ پژوهشى در نهایت دقّت ، رعایت شود . کسى که تاریخ اسلام را به ژرفى نگریسته باشد و آثار مکتوب عالمان نحله هاى گوناگون حوزه فرهنگ اسلامى را دیده باشد ، مى داند که در میراث مکتوب آنان (پیشینیان و پسینیان) تا چه حدّى درباره تشیّع و قلّه افراشته آن ، ستم روا شده است و بالطبع ، بر پیشواى مجاهدان و مخلصان (على علیه السلام ) نیز چه با کتمان حقایق و چه با وارونه سازى تاریخ ، جفا شده است . این همه را محقّقان تاریخ اسلام مى دانند و ما نیز مى دانستیم و در نگارش این دانش نامه ، با ابعاد حیرت آور آن ، بیشتر آشنا شدیم .
امّا در نگارش این مجموعه ، در تحلیل ها ، اظهار نظرها ، تبیین ها و مدخل ها ، هرگز قلم را به ناراستى ها و درشت گویى ها و دشنام ها نیالودیم ، نه ابتدائا و نه به گونه مقابله به مثل . به واقع ، در نگارش مجموعه ، «ادب علوى» را بر سراسر آن ، حاکم ساختیم که به حجر بن عدى و عمرو بن حمق ، یاران پرشور و پر صلابت و استوار اندیش خود ، ادب مقابله را بیاموخت و به آنها که یکسر شور و غیرت بودند و ناراستى هاى دشمن را بر نمى تابیدند و در برابر غوغا سالارى هاى آنان ، چونان آتشفشانْ زبانه مى کشیدند ، با تأکید بر حق بودن اینان و باطل رَوى آنان فرمود:
کَرِهتُ لَکُم أن تَکونوا لَعّانینَ شَتَّامینَ ، تَشتُمونَ وتَتَبَرَّؤونَ ، وَلکِن لَو وَصَفتُم مَساوِئَ أعمالِهم فَقُلتُم: مِن سیرَتِهِم کَذا و کَذا وَ مِن عَمَلِهِم کَذا وَ کَذا ، کانَ أصوَبَ فِى القَولِ و أبلَغَ فِى العُذرِ. [۱۹] براى شما ناپسند مى دارم که نفرین کننده و دشنامگو باشید که دشنام گویید و بیزارى جویید . اگر زشتکارى هایشان را توصیف مى کردید و مى گفتید: سیره آنان چنین است و کردارشان چنان ، هم به صواب نزدیک تر بود و هم در عذر ، کاراتر.
و روشن است که یادکرد کردار کسان و تحلیل آن و روشنگرى درباره رفتارهاى ناصواب برخى ، چون براى روشن کردن تاریخ و پاسدارى از حق است و ... نباید آن را تُند لحنى و دشوارگویى تلقّى کرد . اگر چنین چیزهایى در این دانش نامه باشد ، واقعگویى است و نه تند لحنى .
به هر حال ، کوشیده ایم تا مسائل را با دیده روش تحقیق بنگریم و نه دیده کور تعصّب و لجاج و عناد . بدین سان ، هرگز به مقدّسات هیچ نحله اى اهانتى روا نشده است و از هیچ کسى به طعن ، یاد نشده است . از این رو ، امیدواریم که این دانش نامه ، گامى باشد در تقریب مذاهب و تبلور «ادب علوى» در آن ، و زمینه اى باشد براى بهره گیرى همگان و وحدت کلمه مؤمنان .
سپاس و تقدیر
اکنون که این درآمد را به پایان مى برم و هنوز خامه بر زمین ننهاده ام ، بار دیگر از بُن جان ، خداوند متعال را ستایش مى کنم و او را به سبب آن که توفیق را رفیق ساخت و از این که فضلِ جسیم و نعمتِ فخیمِ خدمتگزارى به آستان علوى را به این بنده ارزانى داشت ، سپاس مى گویم .
از همه کسانى که در قالب گروه هاى گونه گون ، به گونه اى در تألیف ، تحقیق ، تخریج ، ویرایش ، تصحیح و حروفچینى ، آماده سازى و نشر این اثر سهیم بودند ، سپاسگزارم ، بویژه پژوهشگران عزیز و ارجمند : جناب آقاى سیّد محمّد کاظم طباطبایى و جناب آقاى سیّد محمود طباطبایى نژاد که از سال ۱۳۷۱ شمسى (۱۴۱۳ قمرى) تا کنون ، براى تدوین این مجموعه ، مخلصانه تلاش کرده اند ، و همچنین دانشمند گران مایه ، جناب حجة الاسلام والمسلمین محمّد على مهدوى راد که در تهیّه و بازنویسى تحلیل ها و بیان ها ، مجموعه را همراهى کردند ، و نیز از مسئول گروه دانش نامه نگارىِ «مرکز تحقیقات دار الحدیث» ، محقّق عزیز ، جناب آقاى عبد الهادى مسعودى که در ساماندهى نهایى و آماده سازى به موقع آن ، تلاش درخور و کوششى شایسته تقدیر ، معمول داشتند .
خداوندا ! نام ما را در حزب على علیه السلام که حزب پیامبر خدا و گروه رستگاران است ، ثبت کن و ما را در صف سربازان عاشق و پاک باخته خود و در شمارِ مرزداران اندیشه اسلامى قرار ده و زبان و قلم ما را از لغزش ها ، ناهنجارى ها و باطل نگارى ها بازدار و خامه ما را در روشنگرى و خدمت به آرمان هاى حکومت علوى و زمینه سازى حکومت جهانى ولىّ اللّه الأعظم ، حضرت مهدى (عج) ، توانمند فرما!
و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین ، و صلّى الله على سیّدنا و نبیّنا محمّد وآله الطاهرین.
محمّد محمّدى رى شهرى
۳۱ خرداد ۱۳۷۹
۱۷ ربیع اوّل ۱۴۲۱
[۱] این اثر گران سنگ و درخور ستایش ، به پیشنهاد آیة اللّه عبد اللّه جوادى آملى و همّت بیش از یکصد تن از فُضلا و محقّقان ، زیر نظر حجة الاسلام والمسلمین على اکبر صادقى رشاد ، طىّ دو سال کار مداوم ، به ثمر رسید و به وسیله پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى منتشر گردید .
[۲] مراسم انتخاب کتاب سال ولایت ، به پیشنهاد معاونت فرهنگى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى از سال ۱۳۷۸ آغاز شده است که دومین دوره آن ، با همکارى مؤسسه «آل البیت لإحیاء التراث» ، به بررسى و ارزیابى کتاب هاى نگاشته شده درباره امام على علیه السلام در میان سال هاى ۱۳۵۹ ـ ۱۳۷۹ اختصاص یافت .
[۳] سال هاى ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ .
[۴] رهبر معظم انقلاب اسلامى ، آیة اللّه سید على خامنه اى ، سال ۱۳۷۹ هجرى شمسى را از آن جا که دو عید غدیر در آغاز و پایان آن (۶ فروردین و ۲۴ اسفند) واقع شده بود ، «سال امام على علیه السلام » نامیدند .
[۵] گزارش مشروح این مراسم ، در فصل نامه علوم حدیث (ش ۱۸) منتشر شده است .
[۶] الأمالى ، طوسى : ص ۵۰۶ ح ۱۱۰۷ ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۱۹۷ ح ۱۱ .
[۷] الأمالى ، طوسى : ص ۵۸۸ ح ۱۲۱۸ ، بحار الأنوار : ج ۴۰ ص ۱۲۵ ح ۱۵ .
[۸] سال ۱۳۷۹ هجرى شمسى ، که از سوى رهبر معظّم انقلاب ، آیة اللّه سیّد على خامنه اى ، «سال امام على علیه السلام » نام گرفت .
[۹] ر . ک : ج ۷ ص ۵۰۷ (شاهدى از پیامبر) .
[۱۰] نهج البلاغه: خطبه ۱۷ ، الکافى : ج ۸ ص ۶۷ ح ۲۳ .
[۱۱] نهج البلاغة : نامه ۲۳ .
[۱۲] این عناوین در متون مختلف آمده است که ممکن است مقصود از تعبیرهاى مختلف : «باب» ، «کلمه» ، «حرف» و «حدیث» ، یکى باشد .
[۱۳] اشاره اى است به : نمل ، آیه ۴۰ .
[۱۴] مختصر بصائر الدرجات : ص ۱۲۵ .
[۱۵] درباره مفهوم نکوهیده بودن افراط در محبّت امام علیه السلام ، ر . ک : ج ۱۲ ص ۲۷۵ (برحذر داشتن از غلو در دوست داشتن امام على) .
[۱۶] صف ، آیه ۸ .
[۱۷] جز در مواردى که متون ، اختلاف اساسى داشته اند و یا متنِ تکرار شده ، حامل پیام و نکته مهمّى بوده است .
[۱۸] این شیوه در همه متون تاریخى و حدیثى ، چه در آغاز و چه در وسط یا پایان ، هنگامى که نام اهل بیت علیهم السلامیاد شود ، اجرا مى گردد .
[۱۹] وقعة صفّین : ص ۱۰۳ .
| نام منبع : | دانش نامه امیرالمؤمنین (ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ |
| پدید آورنده : | محمد محمدی ری شهری |
| سایر پدیدآورندگان : | طباطبایی، محمدکاظم؛ طباطبایی نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی |
| تعداد جلد : | 14 |
| ناشر : | سازمان چاپ و نشر دارالحدیث |
| محل نشر : | قم |
| تاریخ انتشار : | ۱۳۸۶ |
| نوبت چاپ : | اول |