اسلام را برایتان پسندیدم).
۰.پس، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الله اکبر از تکمیل دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار از رسالت من و ولایت على!». سپس فرمود: «خدایا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و یاورش را یارى ده و وا گذارندهاش را وا بگذار».
۰.پس، حسّان بن ثابت گفت: اى پیامبر خدا! آیا اجازه مىدهى اشعارى بسرایم؟ فرمود: «به برکت خداى متعال، بسراى». حسّان بن ثابت گفت: اى بزرگان قریش! گواهى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را بشنوید. سپس سرود:
۰.روز غدیر و در خم، پیامبرشان، آنها را ندا مىدهد
۰.پس به نداى رسول، گوش فرا ده
۰.که: من مولا و پیامبر شمایم.
۰.گفتند: آرى ! و هیچ ابهامى نگذاشتند
۰.خداى تو، مولاى ماست و تو، ولىّ مایى
۰.و هیچ کس را در میان مردم، نافرمان نمىیابى.
۰.پس به او گفت: اى على! برخیز که من
۰.تو را براى پیشوایى و راهنمایى پس از خودم پسندیدم.۱
روایت پنجم. مسند ابن حنبل، به نقل از بَراء بن عازب، آورده است:
۰.ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سفر بودیم. پس در غدیر خم فرود آمدیم. در میان ما، نداى نماز جماعت داده شد و براى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله زیر دو درخت، روفته شد. پس، نماز ظهر را خواند و دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: «آیا نمىدانید که اختیار من به مؤمنان، از خود آنها بیشتر است؟». گفتند: چرا.
۰.فرمود: «آیا نمىدانید که اختیار من به هر مؤمنى، از خود او بیشتر است؟». گفتند: چرا. پس دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: «هر که من مولاى اویم، على، مولاى اوست. خدایا! دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار!». پس از آن، عمر، او را دیدار کرد و گفت: اى پسر ابو طالب، مبارکت باد! مولاى هر مرد و زن باایمان شدى.۲