اختیارى، به تکاملى مىرسد که با آن، نفس، داراى اوصاف و صفات و ملکات و احوالى مىشود و چنین چیزى، هدف وجودی انسان است که به سبب آن به زندگى سعادتمند ابدى مىرسد. همین حکمت، سبب شده تا خداوند، پیامبران و کتابهاى آسمانى را براى هدایت انسانها بفرستد:
(لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.۱
تا مردم را پس از [فرستادن] پیامبران، حجّتى و عذرى نباشد).
این هدایت، ارائه و نشان دادن راه درست و صراط مستقیمى است که جز آن، راهی برای رسیدن به کمالات انسانی وجود ندارد:
(إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إمّا شَاکِرًا وَ إمّا کَفُورًا.۲
ما راه را به او نشان دادیم، خواه سپاسگزار باشد و خواه کفران ورزد.
پس اگر در «صراط» قرار گرفت و آن را طى کرد، به حیات پاک و خوش، دست مىیابد و اگر آن را وا گذاشت و از آن رو گردانْد، به بیچارگى ابدى گرفتار مىشود و به هر صورت، حجّت بر او تمام است:
(لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیىَ مَنْ حَىَّ عَن بَیِّنَةٍ.۳
تا هر که گمراه مىشود، از روى حجّت و دلیل، گمراه شود و هر که هدایت مىشود، از روى حجّت و دلیل، هدایت شود).
بنا بر این، یکی از سنّتهای الهی، هدایت مردم به سعادت ابدى، با ارائه طریقى است که آنان را به آن سعادت برساند. عبارت (لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَة)، به این نوع هدایت، اشاره دارد.۴
امّا بخش دوم آیه مورد بحث، یعنی (وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ)، به نوع دوم هدایت، یعنی