بن عثمان احمر را به وي اجازه دهد. پاسخ ابن وشاء نيز بسيار جالب توجه بوده است كه از اهتمام به استنساخ و سپس سماع كتابها حكايت دارد. ۱ از ديگر موارد كهن ميتوان به نقل كتابهاي علي بن حسن بن فضال توسط علي بن محمد بن زبير از طريق قرائت و اجازه ۲ و اجازة كليني به ابوغالب زراري ۳ اشاره نمود. اصطلاح مشايخ اجازه درباره شيوخي كه اجازه كتاب را به راويان دادهاند، به كار ميرود؛ اما گاهي اين اصطلاح براي مشايخِ محدثانِ بزرگ نيز ـ كه روايات فراواني از ايشان نقلشده ـ به كار ميرود؛ بويژه آن كه، بسياري اوقات، ايشان فاقد توثيق خاص در كتب رجال هستند. مسأله بحثانگيز در اين گونه موارد، امكان توثيق عام چنين مشايخي با توجه به شيخ اجازه بودن ايشان است. ۴
در مقالة حاضر با آگاهي از اين تعريف مشهور و لوازم و توابع آن، مفهومِ مشايخِ اجازه در معنايي عامتر مورد نظر قرار گرفته است. در حقيقت، ميتوان شيخ راوي را به دو گونه فرض نمود: نخست، آن كه شيخ تنها به صورت سماعي مطلبي را از طبقه قبل از خود براي راوي نقل نمايد، در حالي كه اين نقل مستند به هيچ گونه كتاب يا نوشتهاي از طبقه قبل نباشد. ۵ اين نقلها، در بسياري موارد، توسط راوي بعدي مكتوب شده و جزء كتاب يا اصل وي قرار گرفته است. واضح است كه در اين گونه وساطت در انتقال حديث، شخصيت شيخ از جهت ميزان وثاقت تأثير مستقيمي در اعتبار روايت ميگذارد.
ديگر آن كه شيخ از طبقه قبل خود، روايات را بر اساس مكتوب و نوشتهاي نقل كند. اين نقل ميتواند مطابق با اصطلاحات طرق تحمل حديث به شكل سماع، قرائت يا اجازه صورت پذيرد. مثال واضحي از اين دست، سلسله و طريقي است كه نويسندگان كتب فهرست براي روشن شدن طريق دسترسي خود به كتاب يا اصل يكي از اصحاب بر ميشمارند.
طبق اصطلاح مورد نظر در اين مقاله، افراد واقع در اين گونه سلسلهها را ميتوان مشايخ اجازه دسترسي به كتاب دانست. به نظر ميرسد برخي از كاربردهاي اصطلاح مشايخ اجازه به اين معنا اشاره داشته باشد. ۶
با اين اصطلاح، تفاوتي جدي ميان مشايخ روايت و اجازه پديدار ميگردد؛ زيرا درباره مشايخ روايت، وثاقت شيخ تأثيري اساسي بر اعتبار روايت منقول ميگذارد؛ اما روايت منقول از مشايخ اجازه با توجه به متكيبودن نقله بر نوشته و مكتوب، مشابه حالت قبل نيست؛ زيرا تحقيق صحت آن از طرقي ديگر نيز امكانپذير است؛ از جمله وجود نسخههايي از اين كتاب نزد ديگران با واسطههايي غير از شيخ و يا شهرت و معروفيت عمومي كتاب و نظاير آن.
1.. رجال النجاشي، ص۳۹.
2.. الفهرست، ص۲۷۳.
3.. رسالة أبيغالب الزراري، ص۱۷۶.
4.. از جمله قايلان به چنين توثيقي به شهيد ثاني ( الرعاية في علم الدراية، ص۱۹۲) شيخ بهايي(مشرق الشمسين، ص۲۷۷) اشاره شده است و از مخالفان معاصر اين نظريه ميتوان به آية الله خويي(معجم رجال الحديث، ج۱، ص۷۶) اشاره نمود.
5.. مثال واضحي از اين دست را ميتوان در بين پارهاي از اصحاب بيواسطه امامان( يافت كه بي آن كه صاحبِ كتاب يا نوشتهاي باشند، تنها به نقل مسموعات خود از امام( پرداختهاند.
6.. از جمله كاربرد اين اصطلاح توسط محمد تقي مجلسي (روضة المتقين، ج۱۴، ص۳۹-۴۰) يا نمازي شاهرودي (الأعلام الهادية الرفيعة في اعتبار الكتب الأربعة).