فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 51 - صفحه 148

مقصود، اين است كه سالم و فاسد بودن تخم مرغ مستند به چيزي از اجزاي اين عالم نيست تا بدين‌وسيله اثبات شود كه آن دو مستند به پروردگار قادري است كه نه جسم است و نه جسماني. ۱
علامه شعراني در نقد اين ديدگاه مي‌نويسد:
و آنچه شارح در تفسير حديث ذكر نموده، كافي نيست و جز با تكليف بر كلام امام( منطبق نمي‌‌گردد. دليل به خطا رفتن شارح در تفسير كلام امام( اين است كه او مذهب ديصانيه را نمي‌شناخته تا به نكات احتجاج امام( واقف گردد. ۲
علامه شعراني مذهب ديصاني را اين‌گونه معرفي مي‌كند:
آنها معتقدند، نور و ظلمت خود به خود مختلط شده‌اند، بدون اين‌كه اختيار و علت فاعلي غير از آن دو، در اين فرايند مؤثر باشد و اين‌كه تكون و تحقق اشيا به مقتضاي ذات دو عنصر نور و ظلمت است. لذا امام( تخم مرغ را انتخاب مي‌كند كه به اعتقاد آنها از اختلاط نور و ظلمت و سفيده و زرده به وجود آمده است و خود، جوجه را پديد مي‌آورد.
از سوي ديگر، نور و ظلمت ـ كه مقتضي طبيعتشان اختلاط است ـ محال است كه چيزي خلاف طبيعتشان روي دهد؛ همچون ايجاد پوست نازك.
اگر گفته شود كه جوجه به خاطر اختلاط نور و ظلمتي كه از خارج تخم مرغ آمده‌اند، موجود شده است، نه نور و ظلمت درون آن، در پاسخ بايد گفت كه اين امري باطل است؛ زيرا گاه، تخم مرغ سالم است و جوجه مي‌دهد و گاه، فاسد مي‌شود و كسي هم نمي‌داند كه در آن چيست. همچنين نور و ظلمتي كه خارج از آن است، اين موضوع را نمي‌دانند. پس اگر حدوث جوجه به واسطه اختلاط نور و ظلمت است، لازمه‌اش اين است كه هر تخم مرغي جوجه آورد؛ بدين صورت كه نور و ظلمت از پوست وارد تخم مرغ شده و به مقداري كه لازم است يك تخم مرغ سالم موجود باشد، به طور تصادفي حاصل شوند. در اين صورت، نبايد دو قسم [سالم و فاسد] موجود باشد، [بلكه] هميشه بايد تخم مرغ سالم حاصل شود.
ديصانيه معترف به خداي حكيم بودند. آنها نه قايل به طبيعت ملزمه و نه اقتضاي مزاج‌هاي متفاوت بودند، بلکه اقتضاي تركيب‌هاي مختلف را بنابر حكمت الهي باور داشتند. ۳
و. در شرح حديث اول حدوث العالم، امام صادق(عليه السلام) در مناظره‌اي با عبدالملك زنديق دهري فرمود:
اي برادر مصري، بنابر آنچه معتقدي مي‌پنداري كه آنچه خورشيد و ماه و زمين و آسمان را اضطرار و اقتضاي ذاتي بخشيده دهر است. در حالي كه اگر دهر آنها را مي‌برد، چرا برنمي‌گرداند و اگر برمي‌گرداند، چرا آنها را نمي‌برد. ۴
ملا صالح در شرح اين سخن چنين مي‌نويسد:

1.. همان.

2.. شرح الکافي، ج۳، ص۵۳.

3.. ‌همان، ص۵۳ - ۵۴.

4.. الکافي، ج۱، ص۷۲.

صفحه از 171