كه براي ما معلوم نيست. اين مفاهيم كلي، عين ذات واجب نيست. در اين مطالب هيچ نزاع و مناقشهاي نيست. بحث بر سر عينيت افراد، همراه با ذات است و اين امري مردود است. همچنين هيچ دلالتي بر نفي موارد دوم و سوم ندارد، زيرا مبني بر خلط ميان مفهوم كلي و فردي است؛ چون اگر مراد، اين است كه ذات بالذات عين مفاهيم كلي باشد، في الجمله آنچه ذكر نموده داراي وجهي است.
ليكن اگر مراد اين است كه ذات بالذات عين افراد آن مفاهيم باشد، سخني لغو و باطل است. چون عبارت «الذات عالمة» در عين حال، به مانند عبارت «الذات عين فرد لهذا المفهوم» است و معناي آن «الذات بالذات» نيست. استدلال بر مدعاي او، ما را از استدلال بر عينيت فرد و مفهوم ديگر بينياز نميسازد. عينيت، ميان افراد با تغاير ميان مفاهيم منافي نيست. اين شبهه، نتيجه اشتباه در حمل است. مفاهيم مغاير، بر يكديگر حمل نميشوند؛ گاه، هريك بر بقيه بنا بر حمل متعارف، حمل ميشوند. بر مفهوم موجود، مفهوم «واحد» حمل نميشود [و بالعكس]؛ يعني گفته نميشود: مفهوم الموجود مفهوم الواحد، ليكن گفته ميشود:كل موجود واحد و بالعكس. اين معيار صفات كمالي است.
آخرين پاسخ فخر رازي نيز اين است كه صفات اموري حقيقي و زايد بر ذاتاند. اينگونه به آغاز سخن بازميگرديم؛ چون قايل به عينيت گويد: جايز است كه آن صفات داراي فردي قائم به ذات باشد؛ به طوري كه چيزي به آن قائم نباشد. ۱
دوم. نقد روش شناختي علامه شعراني از شرح ملا صالح
فيلسوف، متكلم و محدث فقيه، علامه شعراني( با نگاه دقيق به شرح ملا صالح، آن را مورد ارزيابي و نقد قرارداده است. در اينجا به نمونههايي از نقد او اشاره ميگردد:
الف. در حديثي از «باب الإرادة أنها من صفات الفعل»، امام صادق(عليه السلام) بيان ميفرمايد كه خشنودي خداوند، با خشنودي بندگان متفاوت است. خشنودي حق تعالي، مستلزم تغيير و تحول نيست. آن حضرت در توضيح اين مطلب ميفرمايد: «لأن المخلوق أجوف...»، يعني چون مخلوق، اجوف و توخالي است.
ملا صالح در شرح اين مطلب مينويسد:
مقصود، اين است كه هر موجود جسماني داراي حجمي داخلي است، با مقداري خاص. يا اينكه مقصود بطن انسان و قفسه سينه اوست كه قلب در آن است.
علامه شعراني در نقد اين نظر مينويسد:
بايد معناي جوف و خالي بودن را، اعم از خلو جسماني و غير جسماني دانست، صرف تركيب پذيري هر شيء دليل بر وجود نوعي «خلو» در آن است. بنا بر اين، ميتوان معناي جوف را به «خلو ذاتي» از وجود و نوعي تركيب از وجود يا ماهيت يا وجود و حد وجودي تفسير نمود كه مستلزم اتكا به واجب تعالي در وجود است. ۲
1.. همان.
2.. شرح الکافي، ج۳، ص۳۵۸.