فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 51 - صفحه 138

ب. تبيين نحوة ارتباط ميان واژگان «رجاء و قنوط» با «عقل و جهل»

شارح براي توضيح اين واژگان مي‌كوشد تا نحوة ارتباط ميان اين صفات و دو مفهوم عقل و جهل را تبيين نمايد:
هركس گرفتار شر ‌شود و از رحمت الهي نوميد گردد، جهل او فزوني يابد. از اين‌رو، نسبت به خداوندْ جاهل است؛ ليكن عاقل استغفار مي‌كند و به سوي خداوند باز مي‌گردد. عقل او در اميد به آمرزش الهي مطمئن و قلبش به عنايت الهي گرده خورده است. ۱

ج. تعريف «توكل» بر اساس تبيين خاستگاه آن

شارح در شرح عبارت «و التوكل و ضده الحرص»،‌ توكل را چنين تعريف مي‌كند:
توكل حالتي است كه بر قلب عارض مي‌شود و موجب تفويض امور به حق تعالي و انقطاع از غير مي‌گردد. ۲
شارح، خاستگاه و مبدأ توكل را آگاهي انسان نسبت به يگانگي خدا، علم، قدرت، حکمت و رأفت الهي مي‌‌داند. در نتيجة اين شناخت و آگاهي، رضا به قضاي الهي پديد مي‌‌آيد.
انسان با علم به يگانگي خدا درمي‌يابد كه در امور خود پشتيباني جز او ندارد. با توجه به علم الهي درمي‌يابد كه هيچ يك از امورش از خداوند پوشيده نمي‌ماند. با علم به قدرت الهي در مي‌يابد كه آسمان‌ها و زمين و آنچه ميان آنهاست و نيز تمامي امور معنوي و نيز حيوانات، گياهان و جمادات همگي تحت تصرف امر الهي است.
انسان با شناختي كه از حكمت الهي به دست مي‌آورد، درمي‌‌يابد كه خداوند در انجام امور ظالم نيست و آنچه به مصلحت اوست، تقدير مي‌كند و با علم به رأفت الهي درمي‌يابد كه خداوند، امور سخت و دشوار را بر او هموار مي‌سازد. ۳

د. بيان رابطة سببيت ميان رأفت و رحمت

شارح، «رحمت» را اين گونه تعريف مي‌كند:
رحمت، حالتي است كه بر قلب عارض مي‌شود و در نتيجه، علم به زشتي و پستي طغيان و تجاوز و عاقبت بد آنها حاصل مي‌شود. ثمرة آن شفقت و مهرباني به مردم است.
شارح، سپس ميان رحمت و رأفت فرقي نهاده، مي‌نويسد:
فرق ميان رأفت و رحمت، مانند فرق ميان سبب و مسبب است. رأفت، نرمي قلب است كه موجب مي‌شود، فرد به شفقت و رحمت بگرايد. اين فرق بر بعضي از صاحبنظران پوشيده مانده، چنين نتيجه گرفته‌اند که معناي آن دو يکي است و ندانستند که رأفت، همان رحمت نيست. قسوت نيز غضب نيست، بلکه اولي به منزلة سببي است براي دومي. هنگامي که با يکديگر ذکر مي‌‌شوند، اصل بر عدم تکرار است؛ مانند عبارت قرآني (إِنَّ اللهَ بِكُمْ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ(، اطلاق اين دو بر خداوند به اعتبار آثار اوست. ۴

1.. همان، ج۱، ص۲۹۷.

2.. همان، ج۱، ص۲۸۷.

3.. همان.

4.. شرح الکافي، ج۱، ص۲۹۱.

صفحه از 171