از نظر قرشي، «ناقصات العقول» بودن زنان «يك امر طبيعي و در جاي خود واقع است»؛ زيرا: اين مطلب بر كسي پوشيده نيست كه از نظر خلقت، عقل مردان از زنان زيادتر است و عاطفه زنان از مردان بيشتر است. اين جريان زنان را از لحاظ اداره امور عالم از مردان عقب گذاشته است، لذا در مقابل هزاران مرد فقط يك زن، بلكه كمتر به حكومت رسيده اند.
طبق اين نگرش، حکم به عدم مشاوره با زنان:
نيز در اثر كمي تعقل است، مسلّماً مردان ـ كه عقل بيشتر دارند ـ مطلب را بيشتر درك مي كنند... و از فحواي كلام امام... معلوم مي شود كه وظيفه زنان در كار عالم با مردان فرق مي كند؛ به طوري كه يك ماشين بنز و يك تريلر در حدّ خود كامل هستند، ولي هر يك براي كار بخصوصي ساخته شده اند... و اينکه مي فرمايد: «خيار خصال النساء...» در رابطه با همان تفاوت خلقت است. ۱
گاه نيز از «روانشناسي متفاوت مردان و زنان» ۲ براي دفاع از اين حديث سخن به ميان آمده و ادعا شده که ميان قواي زن و مرد «تباين» برقرار است و «همان گونه که صفات عضوي و بدني زن با مرد فرق دارد، صفات نفساني و روحي وي نيز با مرد متفاوت است». ۳ و بر اثر «تباين صفات و وظيفه زن با مرد»، برخي از خصال زشت مردانه، خصال نيک زنانه به شمار ميرود، مانند جبن، بخل و تکبر. ۴
در اين جا، مقصود ورود به اين مناقشه بيپايان درباره فروتري يا برابري زيستشناختي زن و مرد نيست، ليکن ناگزيريم به نکاتي در اين باره اشاره کنيم. درباره اين ادعاها يا بررسيهاي علمي چند مسأله را بايد مد نظر داشت: نکته اول، آن که اين برداشتها و تفسيرها در گذر تاريخ علم تغيير کرده و داراي ثبات لازم نبوده است؛ دوم، آن که اين مطالعات يا ادعاها گزينشگرانه و در مواردي، دلبخواهي است و در اين ميان شواهد، نقيض مورد توجه قرار نميگيرد و يا شواهد مؤيد به گونه خاصي تفسير ميشوند؛ سوم، آن که علم و مطالعات علمي خود در اين ميانه جانبدارانه بوده است و در نتيجه، دعاوي آن نيز محل مناقشه است؛ چهارم، آن که چه بسا ميان جنس و جنسيت ملازمهاي منطقي بر قرار نباشد. اين چهار نکته نيازمند توضيحي مختصر است.
الف. نگاهي به مباحث علمي ناظر به زيستشناسي يا فيزيولوژي جنسي، به خوبي بيانگر تغيير نگرش علم در طول تاريخ است. از زمان يونان باستان تا قرن هيجدهم نگرش مسلط بر اين حوزه بر اساس الگوي تک جنسي (one-sex model) استوار بود. از اين منظر، تصور ميشد که در نظام آفرينش تنها يک جنس، در هستي وجود دارد و آن هم جنس مرد است. زن در واقع چيزي نيست، جز «مرد ناقص» که از مسير کمال بازمانده است. روشنترين و منسجمترين صورتبندي کهن از اين نگرش را در آثار ارسطو مييابيم. وي کار خود را بر اساس نوعي زيستشناسي و روانشناسي قرار ميدهد و نتيجه ميگيرد که مرد برتر از زن است. پس اخلاقياتي که زيبنده زن است، با اخلاقيات مردانه سازگار نيست. در واقع، وي
1.. مفردات نهج البلاغه، ج۱، ص۱۳۰۵-۱۰۳۶.
2.. فرهنگ موضوعات کلي نهج البلاغه، ص۵۲۲.
3.. المرأة في الإسلام و من خلال نهج البلاغة، ص۱۹۹.
4.. همان، ص۲۱۸.