العلويات، تعليقات علي کتاب المحصل والمحصول فخر الدين الرازي، الاعتبار علي کتاب الذريعة في أصول الشريعة، الحواشي علي کتاب المفصل در علم نحو و از اين دست نگاشتهها در علومي چون كلام، ادب، شعر، فقه و اصول.
دربارة عقيده و مذهب او بايد گفت كه از کتابهاي تاريخي برميآيد که وي در زادگاهش به مطالعه و بررسي مذاهب و نحلههاي مختلف کلامي پرداخت و از آنجا كه مذهب بيشتر مردم آن سرزمين تشيع بود، از اين رو، در ابتدا به شيوه و مسلک شيعيان گرويد و قصايد معروفش، العلويات السبع، را به گونهاي شيعهوار به نظم کشيد. ۱ بر اين اساس است که برخي از مورخان، همچون ابن الکثير، او را شيعي غالي قلمداد کردهاند. ۲
آنچه پيداست، عدم تشيع اوست تا چه رسد به شيعه غالي، و مطالب شرحش بر نهج البلاغه هم، خود دال بر اين است که ابن ابي الحديد، معتزلي معتدل است؛ گرچه گرايش وي به تشيع در روزگار جواني در مدائن مسلّم است، اما پس از واکاوي و بررسي مذاهب كلامي به مذهب اعتزال روي آورد، و خود نيز در شرح نهج البلاغة، به صراحت، خود را معتزلي ميخواند. فراتر از اين، سيد عبد الزهرا او را از دشمنان شيعه دانسته است. نيز گفتار علامه کاشف الغطاء در اين باره بسي شگفت است که درباره شارح فرمود: «نعم المؤلف، لولا عناد المؤلف».
سيد عبد الزهرا حسيني خطيب در مقام نتيجهگيري از اين سخن علامه ميگويد:
در عبارت اين پژوهشگر متتبع و آگاه با تأمل نظر کن تا دريابي کساني که ابن ابي الحديد را به شيعه منتسب ميدانند، در خطايي بس بزرگاند. ۳
علاوه بر اين، نگاشتهها و رديههايي که عليه شارح و در نقض اقوال ضد شيعي او وجود دارد، مثل سلاسل الحديد و تقييد أهل التقليد، سلاسل الحديد في الرد علي ابن أبي الحديد و النقد السديد لشرح الخطبة الشقشقية لابن أبي الحديد و ...، خود گواهي بر شيعه نبودن اوست. ۴
برخي گفتهاند:
او در اصول معتزلي و در فروع شافعي است، برخي نيز مذهب او را بين تشيع و تسنن دانستهاند، تصريح خود ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مبني بر اتفاق نظرش با جاحظ در عقيده ، باعث شد معتزلي جاحظي شناخته شود. ۵
چه بسا همين امر، دو مصحح کتاب الفلك الدائر علي المثل السائر را بر آن داشته که به گاه اظهار نظر در مورد عقيده شارح بگويند: او معتزلي شيعي است! ۶ با اين همه، دليلي موثقتر ومحکمتر از كتب و
1.. شرح نهج البلاغة، ج۱، مقدمة التحقيق، ص۱۳.
2.. البداية والنهاية، ص۲۳۵.
3.. مصادر نهج البلاغة و أسانيده، ج۱، ص۲۱۷.
4.. همان، ص۲۱۸ـ ۲۲۰.
5.. دائرة المعارف الاسلامية الکبري، ج۲، ص۳۰۰.
6.. المثل السائر في أدب الكاتب و الشاعر، ج۴، ص۱۵.