فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50 - صفحه 59

زن و مرد را از يک جنس مي‌شناسد؛ ليکن مرد را کامل‌تر از زن معرفي مي‌کند و تا جايي پيش مي‌رود که فکر مي‌کند جسم جنين دختر ديرتر از جنين پسر کامل مي‌شود. بر اساس اين زيست‌شناسي، پسر در چهل روزگي و دختر در نود روزگي جاندار به شمار مي‌رفت. ۱ به همين سبب، در نوشته‌هاي زيست‌شناختي ارسطو زنان پست‌تر از مردان قلمداد شده‌اند. از نظر او زنانْ مردان عقيم اند و در حالي که زن مظهر فقدان است، مرد مظهر دارندگي به شمار مي‌رود. اگر باروري درست و كامل صورت گيرد، جنينْ مذكر خواهد بود و اگر نقصي در اين ميان رخ دهد، جنينْ دختر خواهد شد. پس، زنْ مرد ناقص است. ۲ بنابراين، اصل در طبيعت مرد است و زن فرع يا نقصان مردانگي به شمار مي‌رود و در زنجيره تکامل فروتر از او قرار مي‌گيرد. اين نگاه به صورت‌هاي مختلفي در ميان بسياري از عالمان گذشته حتي در ميان برخي عالمان مسلمان، مانند ملاصدرا ديده مي‌شود. ۳ البته اين تصور خلاف يافته‌هاي جديد علمي است که بر طبق آن، «طبيعت، موجود مادينه مي‌سازد، مگر آن‌که آندروژن مداخله کند» و با توليد خود جنين را به نرينه تبديل کند. ۴ طبق اين الگو حتي اندام‌هاي جنسي زنانه بر اساس الگوي مردانه وصف و تعريف مي‌شد؛ اندام‌هاي جنسي زنانه، همان اندام‌هاي جنسي مردانه است، ليکن به جاي آن که از بدن بيرون بزند، در درون بدن قرار دارد؛ مهبل زن، همان قضيب مرد است و رحم، بيضه‌دان. ۵
از قرن هيجدهم به بعد الگوي دو جنسي (two-sex model) جايگزين الگوي قبلي شد و به تدريج، زيست‌شناسان و دانشمندان به جاي توجه به شباهت‌هاي اندامي بين زن و مرد، در پي يافتن تفاوت‌ها بر آمدند و اين نظر مطرح شد که بدن زن متمايز از بدن مرد است و بايد بر اندام‌هاي آن نيز نام‌هاي مستقل نهاد. در اين دوره، بيشتر مطالعات عالمان وقف بررسي و برجسته‌ کردن اين تفاوت‌ها بود؛ براي مثال، به جاي توجه به هورمون‌هاي مشترکي که بدن زن و مرد ترّشح مي‌کند، آنان در پي متمايز ساختن تفاوت‌هاي مغز زنان و مغز مردان و تفاوت حجمي آنها برآمدند. با اين همه، از قرن بيستم به بعد، يافته‌هاي تازه و مطالعات جديد راه را بر الگوي جديدتري گشوده است که طبق آن، تمايز قطعي و معين بين دو جنس را به سؤال گرفته است. ما از طريق زيست شناسي به وجود دو جنس متمايز، يعني و مرد پي برده‌ايم، ليکن امروزه اين ادعا ديگر از سوي اين دانش حمايت نمي‌شود و سخن از وجود «جنس سوم» است؛ به اين معنا که از نظر زيست‌شناختي، هر کس لزوماً منحصراً زن يا مرد نيست، بلکه ممکن است در مقوله سومي به نام ميان‌‌جنسي (intersexed) يا نر ـ مادگي بگنجد؛ يعني با توجه به معيارهاي شناخته شده براي زن و مرد با هيچ جنسي سازگار نباشد و «جنس سوم» به شمار رود. نمونه‌اي از اين مورد در کساني ديده مي‌شود که به جاي داشتن دو کروموزم‌ جنسي مذکر (XY) يا مؤنث(XX) داراي سه کروموزوم جنسي (XXY) باشند. اين کسان با ويژگي‌ها و اندام‌هاي جنسي مردانه زاده مي‌شوند، ليکن بعدها صفات جنسي ثانويه زنانه در آنان پديدار مي‌شود و به تعبيري دو جنسي يا نر ـ ماده هستند. معمولاً

1.. A Companion to Bioethics, edited by Helga Kuhse and Peter Singer, P. ۶.

2.. Ancient Greek philosophy, Rhoda Hadsssah Kotzin, in A Companion to Feminist Philosophy, p. ۱۸.

3.. الحكمة المتعالية في الاسفار الاربعة، ج۷، ص‌۲۳۰-۲۳۱.

4.. زمينه روان‌شناسي هيلگارد، ص‌۳۷۸.

5.. An Introduction to Feminist Philosophy, Alison Stone, Cambridge, Polity, ۲۰۰۷, P. ۳۷.

صفحه از 423