وي در شرح سخن امام: «عُوا وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا». ۱ ميگويد:
و آذان قلوبکم، کلمة مستعارة، جعل للقلب آذاناً كما جعل الشاعر للقلوب أبصاراً، فقال:
يدقّ علي النواظر ما أتاه فتُبصره بأبصار القلوب ۲ در جايي ديگر ضمن تفسير اين قول امام: «فَأَصْبَح فِي حَكَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِيرا»، ۳ ميگويد:
استعار الحكمة ۴ هاهنا، فجعل للذل حكمة ينقاد الماء بها و يذل إليها. ۵
شارح در شرح استطرادي در ذکر چندي از استعارات دارد. ۶
۸. کنايه
به کنايه و پوشيده سخن گفتن از ويژگيهاي هر اديبي است. کنايه در اصطلاح، لفظي است که غير معنايي که براي آن وضع شده است از آن اراده شده، و اراده معناي اصلي از آن هم جايز است، چون قرينه بازدارنده از اراده معناي اصلي وجود ندارد، ۷ و آن با تعريض تفاوتي دارد. ۸
از جمله کنايات نهج البلاغه ـ که در شرح به آن اشاره شده است ـ لفظ «قَرَارَاتِ النِّسَاءِ» است. در اين فراز: «كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ»، شارح ميگويد:
قرارات النساء كناية لطيفة عن الأرحام. ۹
از جمله آن است که در شرح نهج البلاغه عبارت: «وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ» ميگويد:
مستمع اللدم كناية عن الضبع . ۱۰
ميدانيم که بر کنايه ويژگيها و فوايدي مترتب است، و از جمله مميزات بارز آن، تعبير کردن از يچز زشت و نازيبايي با کلامي و الفاظي گوشنواز و به گونهاي پذيرا، که مثالهاي آن در قرآن و کلام عرب زياد است؛ به طور مثال، عرب جاهلي از شدت تکبر و نخوت آوردن نام زن را نيکو نميشمرد و لذا از آن به تخم مرغ و گوسفند کنايه ميآورد. ۱۱ اما نمونهاي از اين باب در نهج البلاغه: شارح در تفسير اين فراز از کلام امام در شکوه از اصحابشان: «وقد رأيت جولتكم و انحيازكم عن صفوفكم...»، ميگويد:
1.. نهج البلاغه، خ۲۳۳.
2.. شرح نهج البلاغه، ج۱۳، خ۲۳۳، ص۷۴.
3.. نهج البلاغه، خ۹۰.
4.. «الحَکَمَة» آن بخش از لجام را گويند که فک حيوان را در بر ميگيرد (شرح نهج البلاغه، ج۶، خ۹۰، ص۳۴۰).
5.. همان. همچنين ر.ك: همان، ج۸، خ۱۳۳، ص۲۰۸. کلمه «أزمتها» و «سجود»؛ و همان، ج۹، خ۱۶۷، ص۲۱۶، کلمه «الأداحي»؛ همان، ج۱۸، حکمت۱۸، ص۹۹، کلمه «نطاق»، و تعبير «ضرب بجرانه». و....
6.. ر.ك: همان، ج۱، ص۲۰۶.
7.. جواهر البلاغه، ص۲۹۷.
8.. ر.ك: شرح نهج البلاغه، ج۵، خ۵۹، ص۵۰.
9.. همان، ج۵، خ۵۹، ص۱۴.
10.. همان، ج۹، خ۱۴۸، ص۸۵.
11.. جواهر البلاغه، ص۳۰۴.