و حدّ دومش منتهى مى شود به انگيزه و خواهان مصيبتها، و حدّ سوم آن منتهى است به خواننده شكنجه ها، و حدّ چهارمش مى رسد به ديو گمراه كننده و شيطان فريبنده.
و در اين خانه از همين جا فريبِِ شيطان شروع مى شود. اين فريفته آرزو از آن برانگيخته به مرگ، تمامى اين خانه را خريد به قيمت خروج از عزتِ قناعت و ميانه روى و ورود به ذلت گدايى و سؤال. پس آنچه اين خريدار به دست آورد براى عزراييل است.... كه رباينده جانهاى ستم كاران است، مثل كسرا و قيصر و پادشاهان تُبّع و سلطان حمير و كسانى كه مال را بر هم انباشته مى كنند و بر ثروت مى افزايند. و ساخت و محكم كرد و سخت برافراشت ساختمانهاى دنيا را و ذخيره كرد از ثروتها و دل بر آن بست به اين گمان كه براى فرزندان خويش گذاشته در حالى كه تمامى آنها را نهاده براى جايگاه داورى و بازخواست و آنجاست كه زيان كنند تبه كاران.
و گواه اين مطلب عقل است، آن هنگام كه از اسارت آرزوها بيرون رود و با ديده زوال و فنا به اهل دنيا بنگرد و بشنود ندا كننده زهد را كه صدا مى زند در ميدانهاى دنيا كه چقدر روشن است راستى و حقيقت براى صاحب دو ديده ظاهر و باطن.
به راستى وقت كوچ يكى از دو روز است: يا روزى كه در آن است و يا روز ديگرش، پس توشه برگيريد از بهترين كارها و نزديك كنيد آرزوها را به مرگ. پس واقعاً كوچ و رفتن و نابودى نزديك شده است. ۱
1.مسند عبدالعظيم حسنى، ح ۹۴، امالى صدوق، ص ۳۸۸.