تصحيح و تحقيق متون حديثى
على اكبر غفّارى
دومين نشست حديث پژوهى, با عنوان «تصحيح و تحقيق متون حديثى» به همّت مركز تحقيقات دارالحديث, به تاريخ ۱۵/۱۱/۱۳۷۷ در مدرسه عالى دارالشفا برگزار گرديد. ميهمان اين نشست, استاد على اكبر غفّارى بودند كه پس از ايراد سخن در موضوع نشست, در ميزگردى با حضور محقّقان (حجج اسلام سيد جواد شبيرى, رضا مختارى و سيد حسن اسلامى) شركت جسته, به پرسش هاى حاضرانْ پاسخ گفتند.
متن حاضر, حاصل اين نشست است, با اندكى تلخيص و ويرايش.
بسم اللّه الرحمن الرحيم. كُتبى كه حاوى سخنان رسول خدا و ديگر معصومان(ع) هستند, نوعاً ايراداتى دارند كه كمتر بدانها پرداخته شده است. إن شاء اللّه بعد از بيان كلياتى راجع به فهم حديث, به بحث از ايرادهاى موجود در كتب روايى خواهم پرداخت.
وجود اشكال و اشتباه در كتابت احاديث و روايات, با توجه به دوره هاى منع تدوين حديث و علل مختلف ديگر, اجتناب ناپذير بوده است; چنان كه وقتى قرآن بر پيامبر نازل شد و او كلام وحى را بدون كم و كاست به مردم ابلاغ كرد و كاتبان وحيْ عين آن را نوشتند, باز هم اغلاطى در نگارش قرآن به چشم خورد. در قرآنى كه عثمان نوشته است, بيست سى جاى آن را مى توان يافت كه قرائتش غير از نوشتنش است.
دقّت هايى كه در نقل و نگارش قرآن به عمل آمد, در مورد روايات, صورت نپذيرفت; بلكه شخصى كه كلامى را از امام مى شنيد, گاهى عين الفاظ امام را نقل مى كرد و گاه آن معنايى را كه مى فهميد. به همين خاطر است كه بايد موقع استفاده از روايات, توجّه داشت كه: آيا الفاظ احاديث, عين لفظ معصوم است يا معنايى است كه راوى فهميده است؟
اين دقّت ها حتى در بررسى روايات كتب اربعه ـ كه بهترين كتاب هاى حديثى شيعه هستند ـ بايد اعمال شود; چون در اين كتب هم مشاهده مى شود كه احاديثى وجود دارند كه با بعضى از آيات قرآن يا اصول دين و مذهب, منافات دارند.
همه مى دانند كه پس از رحلت پيامبر(ص), كتابت حديثْ ممنوع گرديد و بخشى از مكتوبات نيز معدوم شد و اين منع, تا خلافت عمر بن عبدالعزيز ادامه يافت. در عصر او بود كه ممنوعيت تدوين حديث, الغا گرديد و معصومان(ع) فرصت يافتند تا با املا كردن معارف اسلام و نوشتن آنها گامى در جهت نگارش و تدوين اصول اربعمأة بردارند كه آن نيز با حبس شدن بعضى از معصومان, به آسانى ميّسر نبود.
در تأليف كتب اربعه, روش هاى مختلفى به كار رفته است. شيخ صدوق در «كتاب من لايحضر», اسناد روايات را حذف كرده و اصل آنها را نوشته و شيخ طوسى «التهذيب» را به گونه اى اجتهادى گردآورى كرده است. پس گزيرى نيست, الاّ اين كه به بررسى اسناد آن روايات بپردازيم و در صورت صحّت, آنها را به كار ببريم. در «كافى» هم اخبارى يافت مى شوند كه با قرآن در تعارض اند. بنابراين, بايد روايات را با عقل و قرآن سنجيد. اگر با كتاب خدا مطابق بود, قبول است و اگر مخالف قرآن بود, «إضربوه على الجدار».
هميشه و در برخورد با هر حديثى, اين جهت را در نظر داشته باشيم كه حديث بايد با قرآن بسازد. ما ممكن است اصول معارفمان را با قواعد عقلى درست كنيم و به گونه اى با قرآنْ تطبيق بدهيم; امّا در احكام, قطعاً نمى توانيم. نبايد خيال كرد هر خبرى در كتب اربعه آمده, درست است. احاديثى در «التهذيب» هست كه خود شيخ طوسى هم آنها را غير معتبر دانسته است.
يكى از روايات معارض با قرآن در كتاب «كافى», روايتى است كه داراى سند اعلايى است; ولى مفاد آن با صريح قرآنْ مخالف است. در كتاب ديات «كافى» آمده است: