۲. از سنّت
رواياتى كه علاّمه طباطبايى به عنوان دليل بر مدّعاى خود آورده, بر دو دسته اند:
الف) رواياتى كه همگان را به عمل و تمسّك به قرآن, فرمان داده اند. اين روايات, فراوان اند; به گونه اى كه ادّعاى تواتر معنوى آنها گزافه نخواهد بود و مشهورترين آنها حديث ثقلين است كه در آن, قرآن به عنوان «ثقل اكبر» معرّفى شده ۱ و براى نجات از ضلالت و گمراهى, دستاويز الهى اعلام شده است.
ب) رواياتى كه عرضه اخبار بر قرآن را به عنوان كارآمدترين راه باز شناختِ حديث
سره از ناسره, معرّفى كرده و به «اخبار عرضه» معروف اند. اصوليان با استفاده از اين دسته روايات, موافقت با قرآن را يكى از مرجّحات صدورى رواياتِ متعارض دانسته اند.
نمونه اى از اين روايات, از اين قرار است:
ما آتاكم من حديث لايوافق كتاب اللّه فهو باطل. ۲
لا تقبلّوا علينا خلاف القرآن. ۳
به استناد اين روايات, هر روايتى كه مخالف با قرآن باشد, زُخرف, باطل و غير قابل تصديق است و مى بايد به ديوار كوبيده شود. ۴
به نظر علاّمه, از اين روايات, دو مطلب قابل استفاده است:
۱) تمام منقولات و روايات پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) به نحوى از درون قرآن (هر چند با فحص و تدبّر), قابل استفاده است. بدين جهت, اگر قرار باشد فهم قرآن منوط به بيان پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) باشد, مستلزم دور است.
۲) حجّيت بيان پيامبر(ص) و اهل بيت(ع), از قرآن برخاسته است. با اين حال, چگونه ممكن است حجّيت دلالت قرآن, به بيان ايشان متوقّف باشد.
1. بحارالأنوار, ج۲۳, ص۱۲۹ و۱۴۰.
2. مستدرك الوسائل, ج۳, ص۱۸۶.
3. بحارالأنوار, ج۲, ص۲۵۰.
4. تاريخ آل زرارة, ج۱, ص۸۵.