««« مطالعه کتاب »»»
نام منبع : حکمت‌نامه حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السلام
پدید آورنده :
سایر پدیدآورندگان :
تعداد جلد : 1
ناشر : سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
محل نشر : قم
تاریخ انتشار : ۱۳۹۱
نوبت چاپ : اول

حكمت‏نامه حضرت عبد العظيم عليه السلام‏

 حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام راوىِ بخشى از حكمت‏هاى خاندان رسالت است ، و بدين مناسبت ، اين مجموعه ، حكمت‏نامه حضرت عبد العظيم عليه السلام ناميده شد .

 اين حكمت‏نامه ، شاملِ شناخت‏نامه عبد العظيم عليه السلام و يكصد حكمت ، از سخنان حكيمانه‏اى است كه بى واسطه يا با واسطه ، توسط ايشان ، از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است. پيش از ورود به متن كتاب ، ذكر چند مطلبْ ضرورى است :

 ۱ . در نگارش شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم عليه السلام از شمارى از كتاب‏ها و مقالاتى كه در مجموعه آثار كنگره حضرت عبد العظيم عليه السلام منتشر شده اند، بهره برده‏ايم .

 ۲ . بجز يك روايت، متن همه رواياتى كه در اين حكمت‏نامه آمده و نيز ترجمه آنها برگرفته از مسند حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام‏[۱۵] است، پس از مصدريابى توسط «پژوهشكده علوم و معارف حديث»، با نظمى نوين در پنج فصل ارايه مى‏شود . البته اصلاحات زيادى در ترجمه صورت گرفته و شمارى از روايات، مجدداً ترجمه شده اند .

 ۳ . كار اصلىِ نگارنده در اين مجموعه، شرح اكثر احاديث آن است ، و نكته قابل توجّه در اين باره، اين است كه در بسيارى از موارد، پيوند سخنان حكيمانه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام با قرآن كريم، مشخص گرديده است ، و اگر ديگر سخنان آن بزرگواران نيز بر همين منوال شرح داده شوند ، معلوم مى‏شود كه ره‏نمودهاى آنان، چيزى جز تفسير قرآن و شرح پيام‏ها ، اشارات و لطايف اين كتاب آسمانى نيست .

 ۴ . سند كامل روايات ، همراه با متن عربى آنها آمده تا معلوم شود كه حضرت عبد العظيم عليه السلام در چه نقطه‏اى از سند قرار گرفته است . البته در مواردى كه روايتى به منظور شرح دادن آن تقطيع شده باشد ، در پانوشت ، به متن كاملِ آن در فصل پنجم ارجاع مى‏گردد .

 و اينك در ليلة القدر ، در جوار حرم مطهّر حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام ، اين مجموعه را به پيشگاه آن بزرگوار، هديه مى‏كنم ، به اميد آن كه با كرامتش بپذيرد ، و اين خدمت‏گزار كوچك و همه خدمت‏گزاران اين آستان را مشمول لطف و عنايت نمايد ، و از شفاعت خويش برخوردار فرمايد .

 ربّنا! تقبّل منّا، إنّك أنت السّميع العليم .

 محمّد محمّدى رى‏شهرى‏

 بيست و سوم رمضان المبارك ۱۴۳۲

 يكم شهريور ۱۳۹۰

شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم‏

 حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام، يكى از شخصيت‏هاى بزرگ علمى ، عملى و جهادى است كه تا كنون آن گونه كه شايسته است، شناخته نشده است .

 در مقدّمه حكمت نامه حضرت عبد العظيم عليه السلام، موضوعاتى چون: شخصيت خانوادگى ، ويژگى‏هاى علمى و عملى ، هجرت به شهر رى و وفات ايشان در اين شهر، بررسى شده اند.[۱۶]

يك . تبار

 تبار حضرت عبد العظيم عليه السلام با چهار واسطه، به سبط اكبر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و خاندان وحى مى‏رسد . احمد بن على نجاشى - كه يكى از اركان علم رجال است - ، در باره نسب آن بزرگوار مى‏نويسد:

 هنگامى كه جنازه او را براى غسل برهنه مى‏كردند، در جيب لباس وى نوشته‏اى يافت شد كه در آن، نسبش، اين گونه ذكر شده بود : من ابو القاسم ، عبد العظيم بن عبد اللَّه بن على بن حسن بن زيد بن على بن حسن بن على بن ابى طالب هستم . [۱۷]

 بر اساس اين نسخه از رجال النجاشى، در نسب ايشان، ميان وى و امام حسن عليه السلام، پنج نفر واسطه وجود دارد؛ ليكن در نسخه‏هاى معتبر اين كتاب ،[۱۸] ميان «زيد» - يعنى جدّ سوّم ايشان - و امام حسن عليه السلام، شخص ديگرى واسطه نيست . بنا بر اين، نياكان حضرت عبد العظيم عليه السلام به ترتيب، عبارت اند از :

۱ . عبد اللَّه بن على‏

 پدر حضرت عبد العظيم عليه السلام، «عبد اللَّه» نام داشت و مادرش، «فاطمه» دختر عقبة بن قيس بود.[۱۹] عبد اللَّه، در زمان حيات جدّش «حسن بن زيد» متولّد شد و چون قبل از تولّدش ، پدرش «على» در زندان در گذشت ، جدّش كفالت او را به عهده گرفت .[۲۰]

 از عبد اللَّه، به نقلى، پنج پسر و به نقلى، نُه پسر[۲۱] بر جاى ماند كه يكى از ايشان حضرت عبد العظيم عليه السلام بوده است .

۲ . على بن حسن‏

 نام جدّ اوّل حضرت عبد العظيم عليه السلام، «على» و لقب او «سديد»[۲۲] است . وى همراه پسرعمويش عبد اللَّه محض و گروهى ديگر از سادات حسنى، در دوران خلافت منصور بر ضدّ عبّاسيان قيام كرد . جمعى از آنان و از جمله وى، دستگير و به بغداد منتقل شدند. او پس از مدّتى در زندان وفات يافت . [۲۳]

۳ . حسن بن زيد

 جدّ دوم حضرت عبد العظيم عليه السلام، «حسن» نام داشت. وى تنها فرزند پسر زيد بود كه از بزرگان عصر خودش به شمار مى‏رفته ، و در بين بنى‏هاشم، به بخشش ، كَرَم ، سخاوت و خدمت به محرومان، شهرت داشته است .

 وى از سوى منصور عبّاسى به ولايت مدينه گمارده شد؛ ولى پس از مدّتى، مورد خشم او قرار گرفت و به زندان افتاد[۲۴] و در سال ۱۶۸ ق ، در هشتاد سالگى از دنيا رفت .[۲۵]

۴ . زيد فرزند امام حسن عليه السلام‏

 جدّ سوم حضرت عبد العظيم عليه السلام، زيد فرزند بزرگ امام حسن مجتبى عليه السلام است . ايشان متولّى اوقاف پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بوده و به جلالت قدر ، كرامت طبع ، عزّت نفس و كثرت نيكوكارى، توصيف گرديده است . شاعران، او را ستوده‏اند و مردم از هر سو براى برخوردارى از فضلش به وى روى مى‏آورده‏اند . [۲۶] وى در يكصد سالگى، چشم از جهان فرو بست‏[۲۷] و در محلّى به نام «حاجز» در چند منزلى مدينه دفن گرديد.[۲۸]

 نگاهى گذرا به زندگى‏نامه نياكان و خاندان حضرت عبد العظيم عليه السلام نشان مى‏دهد كه اين خاندان، داراى دو ويژگى برجسته بوده‏اند :

 اوّل . مبارزه و پيكار بر ضدّ ستم و سلطه استكبارىِ حاكم به جامعه اسلامى ، به گونه‏اى كه پدر حضرت عبد العظيم عليه السلام در زندان از دنيا رفت و ايشان پدر خود را نديد ، و جدّ ايشان نيز مدّتى در زندان به سر برد .

 دوم . كرامت طبع ، عزّت نفس و خدمت به محرومان . ملقّب شدن عبد العظيم به حضرت «السيّد الكريم»، ريشه در اين ويژگى خانوادگى اين بزرگوار دارد .[۲۹]

دو . تاريخ تولّد و وفات‏

 تاريخ دقيق تولّد و وفات حضرت عبد العظيم عليه السلام مشخّص نيست؛[۳۰] امّا در برخى از منابع متأخّر، اين گونه آمده است :

 حضرت شاه عبد العظيم كه كنيه‏اش ابو القاسم و ابو الفتح نيز بوده، در روز پنج‏شنبه چهارم ماه ربيع الآخر سنه ۱۷۳ هجرى قمرى، مطابق ۲۵ تير ماه ۱۵۸ يزدگردى، در زمان هارون الرشيد در مدينه در خانه جدّش حضرت امام حسن مجتبى متولّد شده ... و پس از مدّت ۷۹ سال و شش ماه و يازده روز قمرى عمر ، در روز آدينه پانزدهم شوّال المكرّم سنه ۲۵۲ هجرى قمرى، مطابق سيزده مهر ماه قديم سنه ۲۳۵ يزدگردى، در زمان المعتزّ باللَّه عبّاسى به سراى آخرت رحلت نمود . [۳۱]

 همچنين در برخى از منابع متأخّر از كتاب نزهة الأبرار سيّد موسى بَرزنجى و مناقب العترةى احمد بن محمّد بن فهد حلّى و تاريخ نور الدين محمّد السمهودى نقل شده كه ولادت حضرت عبد العظيم عليه السلام پنج‏شنبه چهارم ربيع ثانى سال ۱۷۳ ق، در مدينه و وفاتش در پانزدهم شوّال ۲۵۲ ق، بوده است .[۳۲]

 گفتنى است با توجّه به اين كه در منابع كهن و معتبر، تاريخ تولّد و وفات ايشان ذكر نشده و منابع گزارش‏هاى پيش‏گفته ، شناخته شده نيستند ، اين گزارش‏ها فاقد اعتبارند ؛ ليكن در كتاب شريف الكافى، از حضرت عبد العظيم عليه السلام، از هشام بن حكم روايت نقل شده است.[۳۳] تاريخ وفات هشام بن حكم، سال ۱۹۹ ق، يا پيش از آن است .[۳۴] و مظنون، اين است كه حضرت عبد العظيم عليه السلام هنگام نقل روايت، كمتر از بيست سال نداشته است. بنا بر اين، تولّد ايشان بايد سال ۱۸۰ ق، يا پيش از آن باشد .[۳۵]

 همچنين بر اساس روايتى از امام هادى عليه السلام كه ثواب زيارت قبر حضرت عبد العظيم عليه السلام، همانند زيارت مرقد سيّد الشهداء عليه السلام دانسته شده ، بايد بگوييم كه او در دوران امام هادى عليه السلام و پيش از شهادت ايشان از دنيا رفته است و از آن جا كه دوران امامت ايشان از سال ۲۲۰ تا ۲۵۴ ق بوده ، وفات حضرت عبد العظيم عليه السلام پيش از سال ۲۵۴ ق، اتّفاق افتاده است .

 بنا بر اين ، هر چند بر پايه قراين ياد شده ، احتمال تولّد حضرت عبد العظيم عليه السلام در سال ۱۷۳ ق ، و وفات ايشان در سال ۲۵۲ ق ، منطقى و معقول است ، با اين حال، اثبات آن نياز به منبع معتبر دارد .

 از سوى ديگر با عنايت به اين كه به هر دليل ، چهارم ربيع الثانى، به عنوان تاريخ تولّد حضرت عبد العظيم عليه السلام و پانزدهم شوّال، به عنوان تاريخ وفات ايشان شهرت يافته ، بزرگداشت ياد آن حضرت و تجليل از مقام معنوى آن بزرگوار در روزهاى ياد شده، نيكوست .[۳۶]

 گفتنى است كه در جلسه ۶۲۸ مورّخ ۲۶ / ۵ / ۱۳۸۹ شوراى انقلاب فرهنگى ، چهارم ربيع الثانى، به عنوان «روز ولادت حضرت عبد العظيم عليه السلام» جهت درج در تقويم رسمى كشور به تصويب رسيد و در تاريخ ۱۸ / ۷ / ۱۳۸۹ به آستان مقدّس آن حضرت ابلاغ گرديد .

سه . درك محضر امامان‏

 بر اساس آنچه در تاريخ تولّد و وفات حضرت عبد العظيم عليه السلام گذشت ، ايشان دوران حيات پنج امام از امامان اهل بيت عليهم السلام - يعنى امام كاظم عليه السلام تا امام عسكرى عليه السلام - را درك كرده است؛ امّا اين بِدان معنا نيست كه به محضر همه آنها هم رسيده و يا از آنها سخنى نقل كرده است .

 آنچه قطعى و مسلّم است، اين است كه ايشان محضر امام جواد عليه السلام و امام هادى عليه السلام را درك نموده و از آنها احاديث فراوانى نقل كرده كه بخشى از آنها در اين حكمت‏نامه آمده‏اند . همچنين اگر به روايت كتاب الاختصاص منسوب به شيخ مفيد اعتماد كنيم ، حضرت عبد العظيم عليه السلام محضر امام رضا عليه السلام را نيز درك كرده و از ايشان روايت نموده است .[۳۷] گفتنى است كه طبق برخى از نسخه‏هاى رجال الطوسى، حضرت عبد العظيم عليه السلام از اصحاب امام عسكرى شمرده شده‏[۳۸] و در كتاب شِرعة التسميةى مير داماد نيز آمده كه ايشان محضر امام عسكرى عليه السلام را نيز درك كرده است؛[۳۹] ليكن روايتى از آن امام، از طريق ايشان به ما نرسيده است .

چهار . عظمتِ علمى‏

 براى اثبات عظمت علمى حضرت عبد العظيم عليه السلام، كافى است كه بدانيم امام معصوم، مردم را براى حلّ مشكلات دينى و يافتن پاسخ پرسش‏هاى اعتقادى و عملى‏شان، به ايشان ارجاع داده است .

 صاحب بن عَبّاد در رساله‏اى كه در شرح حال حضرت عبد العظيم عليه السلام نوشته، . [۴۰] در توصيف علمى ايشان آورده : ابو تراب رويانى، روايت كرد كه شنيدم ابو حمّاد رازى مى‏گفت : خدمت امام هادى عليه السلام در سامرّا رسيدم و مسائلى از حلال و حرام از ايشان پرسيدم . امام به پرسش‏هاى من پاسخ داد و هنگامى كه خواستم از ايشان خداحافظى كنم، به من فرمود :

 يا أبا حَمّاد! إذا أَشكَلَ عَلَيك شَى‏ءٌ مِن أمرِ دينِك بِناحِيَتِك فَسَل عَنهُ عَبدَ العَظيمِ بنَ عَبدِ اللَّهِ الحَسَنِيّ و أقرِئهُ مِنّيِ السَّلامَ .

 اى ابو حمّاد! هنگامى كه چيزى از امور دينى در منطقه‏ات براى تو مشكل شد ، از عبد العظيم بن عبد اللَّه حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان .[۴۱]

 اين تعبير، به روشنى نشان مى‏دهد كه حضرت عبد العظيم عليه السلام در عصر خود ، مجتهد توانمندى بوده كه بر اساس اصول و قواعدى كه از اهل بيت عليهم السلام در اختيار داشته، مى‏توانسته ديدگاه‏هاى اسلام ناب را در زمينه‏هاى مختلف اعتقادى و عملى ، استخراج كند و به پرسش‏هاى مردم پاسخ گويد .

 بنا بر اين ، ايشان تنها يك محدّث و راوى احاديث اهل بيت عليهم السلام نبوده است؛ بلكه از علماى بزرگ خاندان رسالت بوده كه پس از معصومان ، توان پاسخگويى به مسائل علمى را داشته و توانمندى علمى‏اش مورد تأييد و تصديق امام هادى عليه السلام قرار گرفته است .[۴۲]

پنج . تأليفات‏

 مرحوم نجاشى در كتاب رجال خود - كه با موضوع «مؤلّفان شيعه» تأليف شده - ، از حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام نام برده و كتاب خطب امير المؤمنين عليه السلام را به وى نسبت داده است .[۴۳] چه بسا سيّدرضى رحمه اللَّه عليه در تدوين نهج البلاغه از اين كتاب استفاده كرده باشد و اين كتاب از مصادر اصلى نهج البلاغه باشد! نجاشى در پايان شرح حال حضرت عبد العظيم عليه السلام، سند خودش را به روايات ايشان، از طريق استادش ابن نوح، به حضرت عبد العظيم مى‏رساند .[۴۴]

 شيخ طوسى نيز در كتاب الفهرست خود - كه موضوع آن، معرّفى مؤلّفان و مصنّفان شيعه است - از حضرت عبد العظيم نام مى‏برد و مى‏گويد : «له كتاب» . سپس سند خودش را به احمد بن ابى عبد اللَّه برقى مى‏رساند كه او از حضرت عبد العظيم عليه السلام نقل حديث مى‏كند .[۴۵]

 صاحب بن عبّاد نيز در احوال حضرت عبد العظيم عليه السلام، عبارت: «له كتاب يسمّيه كتاب يوم و ليلة» را آورده است .[۴۶]

شش . عظمت معنوى‏

 مهم‏ترين نشانه عظمت معنوى و مقامات باطنى حضرت عبد العظيم عليه السلام، برابرى فضيلت زيارت مزار آن بزرگوار، با فضيلت زيارت سيّد الشهدا عليه السلام است .

 شيخ المحدّثين ، صدوق، از محمّد بن يحيى عطّار - كه يكى از اهالى رى است - اين گونه نقل كرده كه: خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم . ايشان فرمود : «كجا بودى؟». گفتم: حسين بن على عليه السلام را زيارت كردم . امام هادى عليه السلام فرمود :

 أما إنَّك لَوزُرتَ قَبرَ عَبدِ العَظيمِ عِندَكُم كُنتَ كَمَن زارَ الحُسَينَ بنَ عَلِىٍّ عليه السلام . [۴۷]

 بدان كه اگر قبر عبد العظيم را در شهر خودتان زيارت كنى ، مانند كسى هستى كه حسين بن على عليه السلام را زيارت كرده باشد .

 براى توضيح اين روايت و تبيين عظمت معنوى حضرت عبد العظيم عليه السلام، بايد موضوعات: فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام، و مقصود از برابرى زيارت حضرت عبد العظيم با زيارت امام حسين عليه السلام و حكمت آن، بررسى گردند:

الف - فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام‏

 در احاديث اهل بيت عليهم السلام، فضايل ، آثار و بركات فراوانى براى زيارت امام حسين عليه السلام بيان شده است ، مانند : آمرزيده شدن گناهان ، دعاى فرشتگان ، دعاى اهل بيت عليهم السلام ، طولانى شدن عمر ، افزوده شدن روزى ، زدوده شدن اندوه ، شادى دل ، تبديل شدن بدى‏ها به خوبى‏ها ، تبديل شدن شقاوت به سعادت ، و برخوردارى از حق شفاعت .

 همچنين در شمارى از احاديث، فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام، بيشتر از حج و حتّى طبق برخى از احاديث، ثواب آن، بيش از هزار حج و هزار عمره است . [۴۸]

ب - مقصود از برابرى زيارت عبد العظيم با زيارت سيّد الشهدا عليه السلام‏

 مسئله اين است كه بر اساس حديثِ ياد شده، آيا زيارت حضرت عبد العظيم عليه السلام به طور مطلق مى‏تواند جاى‏گزين زيارت امام حسين عليه السلام شود و يا در شرايط خاصّى، از چنين فضيلتى برخوردار است؟ در يك جمله ، آيا برابرى زيارت عبد العظيم عليه السلام و زيارت امام حسين عليه السلام ، مطلق است و يا مقيّد؟

 بى‏ترديد، مقصود امام هادى عليه السلام در حديث ياد شده، اين نيست كه از فضايل زيارت امام حسين عليه السلام بكاهد و يا در بيان فضيلت حضرت عبد العظيم عليه السلام مبالغه نمايد . بنا بر اين، در پاسخ به سؤالى كه مطرح شد، مى‏توان گفت : برابرى فضيلت زيارت عبد العظيم عليه السلام و امام حسين عليه السلام مقيّد است به فضاى سياسى ويژه‏اى كه پيروان اهل بيت عليهم السلام در آن مقطع تاريخى در آن زندگى مى‏كردند، در زمانى كه اختناق شديدى جهان اسلام را فرا گرفته بود و جامعه تشيّع در دوران زمامدارى افرادى مانند : متوكّل ، مُعتَز و معتمد عبّاسى ، سخت‏ترين دوران‏هاى تاريخىِ خود را سپرى مى‏كرد .

 در چنين شرايطى ، امام هادى عليه السلام به منظور پيشگيرى از خطرهايى كه از طرف حكومت‏هاى وقت ، شيعيان را تهديد مى‏كرد ، فضيلت زيارت حضرت عبد العظيم را با زيارت امام حسين عليه السلام برابر دانسته است . به تعبيرى روشن‏تر ، زيارت حضرت عبد العظيم عليه السلام براى كسانى كه آمادگى خطرپذيرى براى زيارت امام حسين عليه السلام را داشته باشند ، پاداشى معادل زيارت آن حضرت دارد و حرم حضرت عبد العظيم عليه السلام شعبه‏اى از حرم سيّد الشهدا عليه السلام است . و اين خود، فضيلتى بزرگ و حاكى از جايگاه بلند عبد العظيم در نزد اهل بيت عليهم السلام و عظمت معنوى ايشان است.

ج - حكمت برابرى زيارت عبد العظيم عليه السلام با زيارت سيد الشهدا

 برابرى فضيلت زيارت حضرت عبد العظيم با زيارت سالار شهيدان - هر چند در شرايط ويژه - ، بى‏ترديد بدون حكمت نيست . شايد نتوان به حكمت آن پى برد؛ ليكن راز و رمز اين فضيلت بزرگ را بايد در شخصيت علمى ، عملى و جهادى آن بزرگوار ، جستجو كرد .

 در ميان امام‏زادگان، شخصيت‏هاى بزرگى وجود دارند ؛ امّا در باره هيچ يك از آنها نقل نشده و حدّ اقل به ما نرسيده كه زيارتش با زيارت سيّد الشهدا برابرى كند .

 بنا بر اين ، حضرت عبد العظيم عليه السلام بايد از خصوصيات و مقامى برخوردار باشد كه از مرقد مطهّرش نور حرم حسينى ساطع گردد و شميم دل‏انگيز سيّد الشهدا از آن استشمام شود .

 گفتنى است كه احاديث ديگرى نيز در فضيلت زيارت حضرت عبد العظيم عليه السلام نقل شده اند، مانند آنچه از شهيد ثانى در تعليقه خلاصة الأقول علّامه حلّى از امام رضا عليه السلام نقل شده كه فرمود :

 هر كس قبر عبد العظيم را زيارت كند، بر خدا لازم مى‏شود كه او را داخل بهشت كند .[۴۹]

 و در حديث ديگرى از آن امام آمده كه فرمود :

 هر كس نمى‏تواند مرا زيارت كند، برادرم عبد العظيم حسنى را در رى زيارت كند .[۵۰]

 ليكن اين احاديث، علاوه بر ارسال و ضعف سند ، از نظر تاريخى نيز مورد خدشه‏اند؛ زيرا حضرت عبد العظيم عليه السلام سال‏ها پس از شهادت امام رضا عليه السلام زنده بوده است ، مگر اين كه بگوييم از اخبار غيبيه امام رضا عليه السلام هستند .

هفت . روايات حضرت عبد العظيم عليه السلام‏

 بخش قابل توجّهى از كتاب‏هايى كه در شرح حال حضرت عبد العظيم عليه السلام تأليف شده اند، به رواياتى اختصاص يافته كه ايشان در سلسله سند آنها قرار گرفته است، مانند :

 كتاب جنّات النعيم،[۵۱] شصت روايت ؛ روح و ريحان،[۵۲] ۵۷ روايت؛ التذكرة العظيمية، [۵۳] چهل روايت؛ عبد العظيم الحسنى حياته و مسنده، [۵۴] ۷۸ روايت؛ مسند حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام - كه در مجموعه آثار كنگره حضرت عبد العظيم عليه السلام به چاپ رسيده - ، يكصد و بيست روايت .[۵۵]

 ليكن بايد توجّه داشت كه آنچه بدان اشارت رفت، همه روايات حضرت عبد العظيم عليه السلام نيستند . صاحب بن عبّاد ، ايشان را «كثير الحديث و الرواية» توصيف كرده و در رساله كوتاه خود، ايشان را چنين توصيف نموده :

 ذو وَرَعٍ و دينٍ ، عابِدٌ مَعروفٌ بِالأَمانَةِ و صَدقِ اللَّهجَةِ ، عالِمٌ بِاُمورِ الدّينِ ، قائِلٌ بِالتَّوحيدِ وَ العَدلِ ، كَثيرُ الحَديثِ وَ الرِّوايَةِ .[۵۶]

 [عبد العظيم ،] شخصى پرهيزگار و ديندار بود . اهل عبادت بود و به امانت‏دارى و راستگويى شهرت داشت . به امور دينى دانا بود . توحيد و عدل را باور داشت و بسيار حديث و روايت [از اهل بيت عليهم السلام ]نقل مى‏كرد .

 همان گونه كه پيش از اين اشاره شد، كتاب خطب اميرالمؤمنين و كتاب يوم و ليلة از جمله مصنّفات ايشان است ، و بر اين اساس بايد گفت : بسيارى از روايات حضرت عبد العظيم عليه السلام، به دلايل مختلف به ما نرسيده‏اند.

هشت . مهاجرت به رى‏

 جزئيات مسائل مربوط به علل مهاجرت حضرت عبد العظيم عليه السلام به شهر رى، مشخّص نيست؛ ليكن مى‏توان گفت كه سابقه مبارزاتى خاندان آن بزرگوار از يك سو ، و شخصيت علمى و جهادى و ارتباط بسيار نزديك حضرت عبد العظيم عليه السلام با اهل بيت عليهم السلام از سوى ديگر ، موجب شدند كه ايشان در سال‏هاى پايانى زندگى، تحت تعقيب حكومت وقت، قرار گيرد . از اين رو، براى ادامه فعّاليت‏ها و چه بسا با اشاره امام هادى عليه السلام، زندگى مخفى را انتخاب كرد ، و با لباس پيك و به صورت مسافرى ناشناس ، وطن اصلىِ خود را ترك كرد و شهرهاى مختلفى را پشت سر گذاشت تا آن كه در شهر رى در مكانى به نام «سربان»[۵۷] رحل اقامت افكند و در خانه يكى از پيروان اهل بيت عليهم السلام در محلّه‏اى - كه «سكّة الموالى» ناميده مى‏شد - ، سكونت يافت . روزها روزه بود و شب‏ها به عبادت مى‏پرداخت و گاه به صورت مخفيانه از خانه‏اى كه در آن ساكن بود، خارج مى‏شد و به زيارت قبرى كه هم‏اكنون در مقابل مزار او قرار دارد، مى‏رفت و مى‏فرمود : اين، قبر مردى از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام است .

 معلوم نيست كه حضرت عبد العظيم عليه السلام چند سال در شهر رى سكونت داشته است. مسلّم، اين است كه ايشان به قدرى در اين شهر بوده كه بيشتر شيعيان رى، به تدريج با ايشان آشنا شده بودند ،[۵۸] و با در نظر گرفتن اين كه ايشان به شدّت تحت تعقيب بوده و ارتباط تك تك مردم با او چه بسا مدّت‏ها طول مى‏كشيد ، مى‏توان گفت : احتمالاً ايشان چند سال از سال‏هاى پايانى عمر خود را در رى گذرانده است . همچنين رفت و آمد بيشتر شيعيان با وى، حاكى از فعّاليت‏هاى فرهنگى و سياسى اوست .

نُه . سبب وفات‏

 بر پايه گزارش نجاشى و صاحب بن عبّاد ، حضرت عبد العظيم عليه السلام در اثر بيمارى و به مرگ طبيعى از دنيا رفته است .[۵۹] هنگامى كه بدن شريفش را براى غسل دادن برهنه كردند، در جيب ايشان ورقه‏اى يافت شد كه در آن، نسب ايشان تا امير مؤمنان عليه السلام نوشته شده بود .[۶۰]

 ليكن در كتاب الشجرة المباركة در باره سبب وفات حضرت عبد العظيم عليه السلام آمده :

 وقُتِلَ بِالرَّىِّ و مَشهَدُهُ بِها مَعروفٌ و مَشهورٌ .[۶۱]

 [حضرت عبد العظيم‏] در رى كشته شده و مزار او در آن جا معروف و مشهور است .

 همچنين در كتاب المنتخب طريحى آمده :

  مِمَّن دُفِنَ حَيّاً مِنَ الطّالِبِيّنَ عَبدُ العَظيم الحَسَنِىُّ بِالرَّيِّ .[۶۲]

گفته شده از جمله كسانى كه از خاندان على بن ابى طالب زنده به گور شده، عبد العظيم حسنى در رى است .

 در گزارش ديگرى به كتاب مشجّرات ابن مُعَيّه، نسبت داده شده كه ايشان را با زهر، به شهادت رسانده‏اند .[۶۳] در باره گزارش‏هاى ياد شده، چند نكته قابل توجّه است :

 ۱ . گزارش صاحب بن عبّاد و نجاشى ، معتبر و مربوط به قرن چهارم و پنجم هجرى است . بنا بر اين در تعارض با گزارش‏هاى متأخّر ، بر آنها تقدّم دارد .

 ۲ . گزارش‏هاى ياد شده نشان مى‏دهند كه ظاهراً تا قرن پنجم هجرى، موضوع شهادت حضرت عبد العظيم مطرح نبوده است، و گرنه در اين گزارش‏ها به آن اشاره مى‏شد .

 ۳ . در صورتى كه بتوانيم بر گزارش كتاب الشجرة المباركة اعتماد كنيم ، جمع ميان اين گزارش و گزارش مشجرات ابن معيّه و نيز گزارش منابع معتبر ياد شده، اين است كه ايشان در اثر مسموم شدن، بيمار شده و به شهادت رسيده‏است .

 ۴ . با عنايت به پيشينه خانوادگى حضرت عبد العظيم عليه السلام و قيام علويان در طبرستان ، در صورتى كه زمامداران فاسد بنى عبّاس از مخفيگاه ايشان در رى آگاه مى‏شدند ، قطعاً ايشان را به شهادت مى‏رساندند ، و بعيد نيست در اثر كثرت رفت و آمد با ايشان در مدّت حضورشان در رى ، به اين موضوع پى برده باشند .

 ۵ . تشبيه زيارت حضرت عبد العظيم عليه السلام به زيارت امام حسين عليه السلام مى‏تواند قرينه‏اى بر شهادت ايشان باشد .

 بنا بر اين ، هر چند دليل قاطعى بر شهادت حضرت عبد العظيم عليه السلام در دست نيست، ليكن دليل محكمى بر نفى شهادت ايشان نيز وجود ندارد ؛ بلكه با توجّه به نكته سوم ، چهارم و پنجم ، پذيرفتن اصل شهادت ايشان بعيد نيست .

ده . مدفن حضرت عبد العظيم عليه السلام با اشاره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله‏

 بر پايه گزارش صاحب بن عبّاد (۳۲۶ - ۳۸۵ ق)،[۶۴] شب وفات حضرت عبد العظيم عليه السلام، يكى از شيعيان رى در عالم رؤيا، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را ديد كه به او فرمود : «مردى از فرزندان مرا فردا از سَكَّةُ المَوالى مى‏آورند و در باغ عبد الجبّار بن عبد الوهّاب ، در كنار درخت سيب، دفن خواهند كرد». آن شخص نزد صاحب باغ رفت تا آن درخت و مكان آن را بخرد . صاحب باغ به او گفت : اين درخت و مكانش را براى چه مى‏خواهى؟ او جريان رؤياى خود را بازگو كرد . صاحب باغ گفت : من هم چنين خوابى ديده‏ام و بدين جهت ، محلّ اين درخت و همه اين باغ را وقف سادات و شيعيان كرده‏ام كه اموات خود را در آن دفن كنند . [۶۵]

 بنا بر اين گزارش ، با عنايت به اين كه باغ‏هاى آن دوران، معمولاً بسيار بزرگ بوده ، مى‏توان حدس زد كه تا شعاع قابل توجّهى در اطراف مرقد مطهّر حضرت عبد العظيم عليه السلام وقف دفن سادات و پيروان اهل بيت عليهم السلام بوده است .

 

 

[۱۶] گفتنى است كه براى معرّفى شخصيت حضرت عبد العظيم ، در ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۲، كنگره بزرگداشت حضرت عبد العظيم در تالار شيخ صدوقِ آستان مقدّس ايشان برگزار شد و مجموعه آثار اين كنگره در ۲۹ جلد منتشر گرديد .

[۱۷] رجال النجاشى : ج ۲ ص ۶۷ ش ۶۵۱ .

[۱۸] ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۰ ص ۴۶ ش ۶۵۸۰ .

[۱۹] منتقلة الطالبيه : ص ۱۵۷ به نقل از: شناخت نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه مقالاتِ چاپ شده : ص ۷۲ (مقاله «آشنايى با حضرت عبد العظيم عليه السلام و مصادر شرح حال او»، رضا استادى) ، مهاجران آل ابوطالب : ص ۲۳۵ .

[۲۰] ر . ك : سرّ السلسلة العلوية : ص ۲۴ ، عمدة الطالب : ص ۹۴ ، مجموعه مقالات كنگره حضرت عبد العظيم عليه السلام: ج ۳ ص ۵۰ (مقاله «بررسى كلّى روايات حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام»، محمّدكاظم رحمان‏ستايش).

[۲۱] ر.ك: مجموعه مقالات كنگره حضرت عبد العظيم عليه السلام: ج ۳ ص ۵۰ (مقاله «بررسى كلّى روايات حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام»، محمّدكاظم رحمان‏ستايش).

[۲۲] ر.ك: عمدة الطالب : ص ۹۳ و ۷۰ .

[۲۳] سرّ السلسلة العلوية : ص ۲۲ ، عمدة الطالب : ص ۷۰ و ۹۴ .

[۲۴] تاريخ الإسلام، ذهبى : ج ۱۴ ص ۴۱۴ .

[۲۵] سرّ السلسلة العلوية : ص ۲۱ ، عمدة الطالب : ص ۷۰ .

[۲۶] ر . ك : الإرشاد : ج ۲ ص ۲۱ .

[۲۷] سرّ السلسلة العلوية : ص ۲۲ ، عمدة الطالب : ص ۶۹ . قول ۹۰ و ۹۵ سالگى هم گفته شده است .

[۲۸] سرّ السلسلة العلوية : ص ۲۰ .

[۲۹] از شيخ رجبعلى نكوگويان نقل شده است كه حضرت عبد العظيم را در عالم معنا زيارت مى‏كند و از او مى‏پرسد : از كجا به اين مقام رسيديد؟ ايشان پاسخ مى‏دهد : «از راه احسان به خَلق . از قرآن ، نسخه‏بردارى مى‏كردم و آن نسخه‏ها را در اختيار مردمى كه طالب آنها بودند، مى‏گذاشتم و دستْ‏مُزد ناچيزى نصيبم مى‏شد كه آن را احسان مى‏كردم» (ر . ك : كيمياى محبّت : ص ۲۱۰. نيز، ر.ك: همان ، فصل هفتم «احسان اولياى خدا») . نگارنده مى‏گويد : كرامت و احسان آن بزرگوار در عالم برزخ نيز تداوم دارد، اين جانب در اين باره خاطراتى دارم كه برخى از آنها در كتاب آموزنده‏ترين خاطره‏ها خواهد آمد، إن شاء اللَّه .

[۳۰] در گذشته ، در عرف عامّه مردم ، كلمه «شاه» در بسيارى از موارد، به نشانه تجليل و احترام به كار مى‏رفت . به امير مؤمنان على عليه السلام، «شاه مردان» و به امام حسين عليه السلام، «شاه شهيد» يا «شاه شهيدان» مى‏گفتند . در باره حضرت عبد العظيم عليه السلام اين كلمه در كتاب‏هاى سده سيزده و چهارده هجرى (نه كتاب‏هاى قبل از آن) ديده مى‏شود و اين كلمه، جزو نام ايشان نيست . (ر . ك : شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه مقالات چاپ شده: ص ۷۳ (مقاله «آشنايى با حضرت عبد العظيم عليه السلام و مصادر شرح حال او»، رضا استادى) .

[۳۱] ر . ك : مجموعه مقالات كنگره بزرگداشت حضرت عبد العظيم عليه السلام : ج ۳ ص ۱۸۱ - ۱۸۵ (رساله «عراضة الإخوان : سفرنامه معلّم حبيب‏آبادى به آستانه حضرت عبد العظيم و شهر رى»، محمّدعلى معلّم حبيب‏آبادى) .

[۳۲] شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه رساله‏هاى خطّى و سنگى: ص ۲۷۳ (رساله «الخصائص العظيميّة»، شيخ جواد شاه عبد العظيمى).

[۳۳] الكافى : ج ۱ ص ۴۲۴ ح ۶۳ .

[۳۴] ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۹ ص ۲۷۰ ش ۱۳۳۲۹ .

[۳۵] ر . ك : شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى/ مجموعه مقالات چاپ شده: ص ۶۷ (مقاله «آشنايى با حضرت عبد العظيم عليه السلام و مصادر شرح حال او»، رضا استادى).

[۳۶] شايان ذكر است كه با مراجعه به منابع حديثى و تاريخى، مشخّص مى‏گردد كه درباره تاريخ تولد و وفات بسيارى از پيشوايان اسلام، گزارش‏هاى مختلفى وجود دارد و تاريخ دقيق و قطعى آنها مشخّص نيست و بزرگداشت ايّام ولادت و يا وفات آنها بر اساس انتخاب نظر مشهور و يا انتخاب يكى از گزارش‏هاست .

[۳۷] ليكن نمى‏توان به اين روايت اعتماد كرد (ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۰ ص ۴۹ ش ۶۵۸۰) و بر فرض پذيرش آن، احتمال دارد مقصود از «أبى الحسن»، امام هادى عليه السلام باشد و كلمه «الرّضا» توسط راوى و يا مستنسخ ، افزوده شده باشد .

[۳۸] رجال الطوسى : ص ۴۰۱ ش ۵۸۷۵ .

[۳۹] شرعة التسمية : ص ۴۵. بايد توجّه داشت كه بر اساس روايتى كه از امام هادى عليه السلام در باره فضيلت زيارت حضرت عبد العظيم عليه السلام آمده ، ايشان در دوران امامت امام هادى عليه السلام از دنيا رفته است. بنا بر اين نمى‏تواند از اصحاب امام عسكرى عليه السلام و در دوران امامت آن حضرت باشد . اين احتمال نيز كه ممكن است لقب عسكرى براى امام هادى عليه السلام هم به كار مى‏رفته باشد، قابل تأمّل است، چنان كه در روايت صدوق در ثواب الأعمال در باره فضيلت زيارت حضرت عبد العظيم عليه السلام ، ايشان با عنوان لقب عسكرى ناميده شده و همين امر، موجب شده كه تصوّر شود حضرت عبد العظيم عليه السلام از اصحاب فرزند ايشان كه معروف به عسكرى است نيز بوده است .

[۴۰] اين رساله در سال ۵۱۶ ق، به خط يكى از بنى بابويِه نگارش يافته است (ر . ك : خاتمة مستدرك الوسائل : ج ۴ ص ۴۰۴ ش ۱۷۳) .

[۴۱] شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه رساله‏هاى خطّى و سنگى: ص ۲۳ (رساله «رسالةٌ فى فضل عبد العظيم عليه السلام»، صاحب بن عبّاد) .

[۴۲] در اين جا مناسب است به مزاحى از آية اللَّه اراكى، مرتبط با شخصيت علمى حضرت عبد العظيم عليه السلام اشاره كنم : در تاريخ ۴ / ۴ / ۱۳۷۳ ش، همراه آية اللَّه على اكبر مسعودى، توليت وقت آستان حضرت معصومه عليه السلام، با استاد بزرگوارم حضرت آية اللَّه محمّدعلى اراكى رحمه اللَّه عليه ديدارى داشتم. پس از احوالپرسى، آقاى مسعودى مرا به عنوان توليت آستان حضرت عبد العظيم معرّفى كرد . آية اللَّه اراكى فرمود : «مى‏گويند : سه كس، شهيد سه چيز شدند . آن سه، عبارت اند از : حضرت عبد العظيم عليه السلام ، سيّد مرتضى و حاج محسن عراقى!» و در ادامه توضيح دادند كه : «حضرت عبد العظيم عليه السلام با اين كه از كبار محدّثين است ، ولى امام‏زاده بودنش ، محدّث بودن او را شهيد كرده . معمولاً حضرت عبد العظيم را به عنوان يك عالم و محدّث نمى‏شناسند؛ بلكه او را يكى از امام‏زادگان تلقّى مى‏كنند . سيّد مرتضى ، به عكس ، امام‏زاده بودنش شهيد فقاهتش شده . با اين كه او مانند حضرت عبد العظيم عليه السلام چهار واسطه بيشتر تا امام معصوم ندارد ، ولى كسى او را به عنوان امام زاده نمى‏شناسد! و سوم ، حاج محسن عراقى ، با اين كه وى از فقهاى بزرگ بود و از نظر علمى، در حدّى بود كه در جلسه‏اى در نجف كه آقا ضيا عراقى هم حضور داشته، يك نيم‏روز با آخوند خراسانى در رابطه با "جواز اجتماع امر و نهى" بحث مى‏كردند و هيچ يك قدرت مُجاب كردن ديگرى را نداشتند ؛ ولى چون ثروتمند بود ، ثروت، فقاهتش را شهيد كرد . مردم او را به عنوان يك ثروتمند مى‏شناسند و نه يك عالم و فقيه!». ايشان در ادامه افزودند: «شأن نزول اين ماجرا، قسمت اخير آن است» .

[۴۳] رجال النجاشى : ج ۲ ص ۶۶ ش ۶۵۱ .

[۴۴] رجال النجاشى : ج ۲ ص ۶۷ ش ۶۵۱ .

[۴۵] الفهرست : ص ۱۹۳ ش ۵۴۸ .

[۴۶] شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه رساله‏هاى خطّى و سنگى: ص ۲۱ (رساله «رسالةٌ فى فضل عبد العظيم عليه السلام»، صاحب بن عبّاد).

[۴۷] ثواب الأعمال : ص ۱۲۴ ح ۱ .

[۴۸] براى آشنايى با متن احاديثى كه بدانها اشاره شد، ر.ك: دانش‏نامه امام حسين عليه السلام : ج ۱۱ (فصل سوم و چهارم از بخش سيزدهم) و براى توضيحات لازم، ر.ك: همان : ج ۱۱ ص ۱۰۱ - ۱۱۱ (پژوهشى در باره ارزش زيارت امام حسين عليه السلام) .

[۴۹] حاشية الشهيد الثانى على خلاصة الأقوال : ص ۱۹۱ ح ۲۸۹ ، مجموعه مقالات كنگره حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام: ج ۳ ص ۴۲ (مقاله «زيارت حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام»، رضا استادى) .

[۵۰] مجموعه مقالات كنگره حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام: ج ۳ ص ۴۳ (مقاله «زيارت حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام»، رضا استادى) .

[۵۱] نگارش ملاّ اسماعيل فدايى كزارى (م ۱۲۶۳ ق) .

[۵۲] نگارش ملاّ محمّدباقر كجورى (م ۱۳۱۳ ق) .

[۵۳] نگارش محمّدابراهيم كلباسى (م ۱۳۶۲) .

[۵۴] نگارش عزيزاللَّه عطاردى (معاصر) .

[۵۵] ر.ك: مسند حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام: ص ۱۹.

[۵۶] شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه رساله‏هاى خطّى و سنگى: ص ۲۱ (رساله «رسالةٌ فى فضل عبد العظيم عليه السلام»، صاحب بن عبّاد).

[۵۷] گزارش شده كه سربان در آن تاريخ، يكى از زيباترين مناطق تفريحى جهان و شاه‏راهى بوده كه شهر رى را به دو قسمت تقسيم مى‏كرده و در وسط آن، نهرى جارى بوده است. در كنار آن نهر، درختان سرسبزِ در هم پيچيده و در ميان درختان، بازارهايى وجود داشته كه اطراف آن را درختان فرا گرفته بود (ر.ك: معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۰۵) .

[۵۸] اين مطلب در گزارش نجاشى و صاحب بن عبّاد آمده است .

[۵۹] رجال النجاشى : ج ۲ ص ۶۷ ش ۶۵۱ ، شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه رساله‏هاى خطّى و سنگى: ص‏۲۲ (رساله «رسالةٌ فى فضل عبد العظيم عليه السلام»، صاحب بن عبّاد).

[۶۰] ر . ك : ص ۱۱ .

[۶۱] الشجرة المباركة ، فخر رازى (م ۶۰۶ ق) : ص ۶۴ (از منشورات كتاب‏خانه آية اللَّه مرعشى). گفتنى است كه هر چند برخى به استناد ياد نكردن فخر رازى از اين كتاب در سياهه آثارش ، در انتساب اين كتاب به وى ترديد كرده‏اند، ليكن نسخه‏هاى خطّى كتاب، در انتساب آن به فخر رازى، صراحت دارند و متن آن نيز نشان مى‏دهد كه مؤلّف ، دانشمندى كاملاً آگاه به انساب خاندان رسالت بوده است و به همين دليل ، نسب‏شناسان ، آن را در شمار منابع معتبر علم انسابْ ياد مى‏كنند .

[۶۲] المنتخب، طريحى : ص ۷ . گفتنى است كه بسيارى از گزارش‏هاى اين كتاب، ضعيف و نادرست اند و لذا منفردات آن، قابل اعتماد نيستند .

[۶۳] شناخت نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه كتاب‏ها و رساله‏ها : ص ۱۴۱(«زندگانى حضرت عبد العظيم و امام‏زادگان مجاور»، محمد رازى شريف) .

[۶۴] گفتنى است كه اين گزارش ، با اندكى تفاوت در رجال النجاشى (۳۷۲ - ۴۵۰ ق) نيز آمده ، و متن حاضر ، برگرفته از هر دو منبع است .

[۶۵] رجال النجاشى : ج ۲ ص ۶۶ - ۶۷ ش ۶۵۱ ؛ شناخت‏نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام و شهررى / مجموعه رساله‏هاى خطّى و سنگى: ص ۲۲ (رساله «رسالةٌ فى فضل عبد العظيم عليه السلام»، صاحب بن عبّاد) .