««« مطالعه کتاب »»»
نام منبع : حکمت نامه امام حسين علیه السلام
پدید آورنده :
سایر پدیدآورندگان : طباطبایی، محمود؛ طباطبایی، روح الله
تعداد جلد : 2
ناشر : سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
محل نشر : قم
تاریخ انتشار : ۱۳۸۵
نوبت چاپ : اول

 پيشگفتار

يكى از برجسته ترين ويژگى هاى اهل بيت پيامبر خدا ، اين است كه آنان ، وارث علم و حكمتِ پيامبر خاتم ، بلكه همه انبياى الهى هستند [۱] و بدين سان ، آنان ، مظهر و مَجلاى حكمت الهى و سرآمدِ حكيمان اند . امام على عليه السلام درباره اين ويژگى اهل بيت عليهم السلام مى فرمايد :

  ألا إنَّ العِلمَ الّذي هَبَطَ بِهِ آدمُ وجَميعُ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبيّونَ إلى خاتَمِ النَّبيّينَ في عِترَةِ النَّبيّينَ والمُرسَلينَ ، فَأينَ يُتاهُ بِكُم وأينَ تَذهَبونَ؟! [۲]

  آگاه باشيد علمى كه آدم عليه السلام آن را فرود آورد و هر آنچه پيامبران تا خاتم پيامبران ، بدان ترجيح داده شده اند ، در خاندان خاتم پيامبران و رسولان ، محمّد صلى الله عليه و آله است . پس به كدام كژ راهه مى دويد و به كدام سو مى رويد؟!  

  و امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد : نَحنُ شَجَرَةُ النُّبوّةِ ، وَبَيتُ الرَّحمَةِ ، و مَفاتيحُ الحِكمَةِ ، وَمَعدِنُ العِلمِ . [۳]

  ما درخت نبوّت ، خانه رحمت ، كليدهاى حكمت و كانِ دانش هستيم .  

 در زيارت جامعه ـ كه از امام هادى عليه السلام نقل شده و همه امامان با آن ، زيارت مى شوند ـ آمده است :

  السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّه ، و مَساكِنِ بَرَكَةِ اللّه ، و مَعادِنِ حِكمَةِ اللّه . [۴]

  درود خدا بر جايگاه هاى شناخت الهى ، جايْباش هاى بركت خداوندى و كان هاى حكمت پروردگار !  

 امّا افسوس كه فضاى سياسى جامعه اسلامى پس از پيامبر خدا اجازه نداد كه مردم ، از سرچشمه حكمت اهل بيت عليهم السلام آن گونه كه شايسته است ، بهره مند شوند . بدين جهت ، ميراث علمى بيشتر آنان ، اندك است .

 ميراث علمى امام حسين

امام حسين عليه السلام يكى از امامانى است كه به دليل شرايط سياسى دوران امامتش ، همانند برادر بزرگوارش امام حسن عليه السلام ، ميراث علمى ايشان ، فراوان نيست تا آن جا كه علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى رحمه الله ، منكر نقل حديث فقهى از ايشان شده است . [۵] هر چند اين سخن ، قدرى مبالغه آميز مى نمايد ؛ ليكن پژوهش هاى ما نيز تا حدّ بسيارى ، آن را تأييد مى كند .

 سخت ترين دوران براى اهل بيت

دوران حكومت معاويه و فرزندش يزيد، سخت ترين دوران براى خاندان رسالت بود . امامت سيّد الشهدا ، امام حسين عليه السلام ، حدود ده سال (از صفر سال ۵۱ تا محرّم سال ۶۱ هجرى) طول كشيد و بيش از نُه سالِ آن در زمان حكومت معاويه بود .

 معاويه ، براى از بين بردن زمينه هاى سياسى ـ اجتماعى محبوبيت خاندان رسالت ـ كه به طور طبيعى در جامعه اسلامى در حال گسترش بود ـ ، نهايتِ تضييقات را در مورد ارتباط مردم با دو يادگار پيامبر خدا (امام حسن و امام حسين عليهماالسلام) به اجرا گذاشت . وى علاوه بر دستور العمل هايى كه مبنى بر تعقيب ، شكنجه و قتل و آزار پيروان اهل بيت عليهم السلام صادر كرد ، آنان را از حقوق شهروندى نيز محروم نمود و حتّى سهم آنان را از بيت المال ، قطع كرد . [۶] اين اقدام خطرناك ، افزون بر ضربه اى كه از نظر سياسى بر حكومت اصيل اسلامى وارد ساخت ، ضربه مُهلكى بود بر حوزه معارف حقيقى اسلام ناب .

 از سوى ديگر ، سياست ممنوعيت عمومى كتابت و تدوين حديث و به دنبال آن ، راه يابى اسرائيليات و داستان هاى عجيب و غريب توسّط قصّه گويان و اَحبارِ تازه مسلمان به صحنه فرهنگى جامعه اسلامى ، [۷] زمينه مهجور ماندن علماى راستين و در رأس آنان ، اهل بيت پيامبر خدا را به شدّت افزايش داد .

 سياستِ دين زدايى معاويه تا بدان جا پيش رفت كه درصدد حذف نام پيامبر صلى الله عليه و آله برآمد ؛ زيرا از شنيدن مكرّر نام ايشان در اذان ، احساس ناراحتى مى كرد! از اين رو ، با ترويج رواياتى مجعول در تشريع اذان ، كوشيد تا زمينه را براى جايگزين ساختن چيزى ديگر به جاى اذان ، فراهم كند ؛ امّا با موضع گيرى هاى اهل بيت عليهم السلام موفّق نشد . [۸]

 بديهى است در چنين فضاى سياسى اى ، كمتر كسى حاضر مى شود براى شنيدن حديث و يا نقل آن از امام حسين عليه السلام و يا برادر بزرگوارش ، زندگى خود را به خطر بيندازد .

 البته اين ، به معناى بسته بودن راه بهره گيرى از درياى علم و حكمت از امام عليه السلام نيست . بى ترديد ، نزديكان و ياران خاصّ ايشان و بويژه امامِ پس از او (فرزندش امام زين العابدين عليه السلام ) احاديث فراوانى از و شنيده بودند كه بخشى از آنها هم اكنون به ما رسيده است ؛ امّا بر اساس حديث منقول از امام رضا عليه السلام ، عامّه مردم (غير شيعه) ، جز در يك مورد، مسئله اى از ايشان و برادرش اخذ نكردند :

  ما رأيتُ الناسَ أَخَذوا عَن الحَسَنِ والحُسين عليهماالسلام إلاّ الصّلاةَ بعدَ العَصر وبَعدَ الغَدِاة في طَواف الفَريضَة . [۹]

  نديدم كه مردم (اهل سنّت) ، از حسن و حسين عليهماالسلام جز حكم به جواز نماز خواندن بعد از نماز عصر و نماز صبح در [نماز] طوافِ واجب ، چيزى اخذ كرده باشند.

 حكمت نامه امام حسين

حكمت نامه امام حسين عليه السلام ، كوششى است نو در جهت جمع آورى سخنان حكيمانه اين امام بزرگوار ، از منابع حديثى شيعه و اهل سنّت ، و ارائه آن با نظمى نوين و سهل الوصول ، در ده فصل .

 اين مجموعه ، افزون بر حكمت هايى كه از خودِ آن امام روايت شده ، بخشى  از احاديثى را كه ايشان مستقيما يا با واسطه از پدر بزرگوارش امام على عليه السلام يا جدّ ارجمندش پيامبر خدا نقل كرده است نيز در بر مى گيرد .

 گفتنى است كه اين كتاب ، بخشى از دانش نامه امام حسين عليه السلام است كه پيش از به فرجام رسيدن آن اثر گسترده ، آماده بهره بردارى گرديد و از آن جا كه كاربرد مستقل دارد ، جداگانه تقديم علاقه مندان مى گردد .

 در اين جا لازم مى دانم از همه فضلاى گران قدرِ «پژوهشكده علوم و معارف حديث» ـ كه در پديد آوردن اين اثر ارزشمند ، اين جانب را يارى داده اند ـ ، بويژه پژوهشگران ارجمند جناب آقاى سيّدمحمود طباطبايى نژاد و سيّد روح اللّه طبايى ، صميمانه سپاس گزارى نمايم . همچنين از پژوهشگر توانا جناب آقاى عبد الهادى مسعودى ـ كه با ترجمه زيبا و دقيق خود ، فهم اين حكمت نامه را براى پارسى زبانان ميسّر ساخت ـ ، تشكّر مى كنم و براى همه آنان ، از خداوند منّان ، پاداشى درخور فضل حضرتش مسئلت دارم .

 ربّنا! تقبّل منا ، إنّك أنت السميع العليم، واغفر لنا ، إنّك أنت التوّاب الرحيم .

 محمّد محمّدى رى شهرى

 دوازدهم آذر ماه ۱۳۸۴

 دهم ذى القعده ۱۴۲۶

 درآمد

واژه «حكمت» ، در لغت ، از ريشه «حُكم» به معناى «منع» است ؛ زيرا حُكم و داورى عادلانه ، مانع ظلم است . همچنين ، دهنه اسب و ديگر چارپايان ، «حَكَمه» ناميده مى شود ؛ چون مانع و مهار كننده حيوان است و نام گذارى علم به «حكمت» ، بر همين پايه است ؛ چون از جهل ، جلوگيرى مى كند . [۱۰] همچنين بر هر چيز نفوذناپذيرى ، صفت «محكم» اطلاق مى گردد . [۱۱]

 آلوسى ، در تفسير روح المعانى ، در تبيين واژه «حكمت» ، از كتاب البحر ، چنين نقل مى كند :

 إنّ فيها تسعة وعشرين قولاً لأهل العلم ، قريبٌ بعضها من بعض ، و عدّ بعضهم الأكثر منها اصطلاحاً و اقتصاراً على ما رآه القائل فرداً مهمّاً من الحكمة ، و إلاّ فهي في الأصل مصدر من الإحكام ، و هو الإتقان في علمٍ أو عملٍ أو قولٍ أو فيها كلِّها . [۱۲]

 دانشمندان ، در معناى اين كلمه ، ۲۹ قول دارند كه برخى از آنها به هم نزديك است و پاره اى از عالمان ، بيشتر اين معانى را اصطلاحى مى دانند كه قائل به آن ، به مصداق مهمّ «حكمت» ، بسنده كرده و همان را در معناى آن آورده است ؛ وگرنه در اصل ، از مصدر «اِحكام» است كه به معناى استوارى در علم ، گفتار و كردار و يا همه اينهاست .

 بنا بر اين ، از منظر واژه شناسى ، كلمه «حكمت» ، حاكى از نوعى استوارى و اِتقان است و به هر چيز استوار و نفوذناپذير ، اعم از مادّى و معنوى ، اطلاق مى گردد .

 حكمت ، در قرآن و حديث

واژه «حكمت» ، بيست بار در قرآن كريم آمده است و خداوند متعال ، در اين كتاب آسمانى ، ۹۱ بار ، خود را با صفت «حكيم» ، ستوده است . [۱۳]

 تأمّل در موارد كاربرد اين واژه در متون اسلامى ، نشان مى دهد كه حكمت ، از نگاه قرآن و حديث ، عبارت است از : مقدّماتِ محكم و استوار علمى ، عملى و روحى براى نيل به مقصد والاى انسانيت . آنچه احاديث اسلامى در تفسير «حكمت» آورده اند ، در واقع ، مصداقى از مصاديق اين تعريف كلّى است .

 اقسام حكمت

بر پايه آنچه در تعريف كلّى «حكمت» ذكر كرديم ، حكمت از نگاه قرآن و حديث ، به سه نوع تقسيم مى شود : حكمت علمى ، حكمت عملى و حكمت حقيقى .

 اين تقسيم بندى و نام گذارى ، بر اساس تأمّل در كاربردهاى واژه حكمت در قرآن و احاديث اسلامى است .

 حكمتِ علمى ، عملى و حقيقى ، هر يك به منزله پلّه هاى نردبان استوارى هستند كه انسان با بهره گيرى از آنها به قلّه كمال انسانيّت ، صعود مى كند . جالب توجّه است كه بدانيم پلّه اوّل اين نردبان (يعنى حكمت علمى) را فرستادگان خداوند متعال ، بنا نهاده اند . پلّه دوم (يعنى حكمت عملى) را انسان ، خود بايد بسازد و پس از آماده شدنِ پلّه دوم ، آخرين پلّه جهش به مقام انسان كامل را ـ كه حكمت حقيقى است ـ خداوند متعال ، خود ، آماده مى نمايد .

 اينك ، توضيحى كوتاه درباره اين سه نوع حكمت :

 ۱ . حكمت علمى

مقصود از حكمت علمى ، هرگونه دانستنى يا معرفتى است كه براى صعود به مقام انسان كامل ، ضرورى است. به سخن ديگر ، هم دانش مربوط به عقايد ، «حكمت» است ، هم دانش مربوط به اخلاق ، و هم دانش مربوط به اَعمال . از اين رو ، قرآن كريم ، پس از ارائه رهنمودهاى گوناگون در عرصه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، همه آنها را حكمت مى نامد :

  «ذَ لِكَ مِمَّآ أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ . [۱۴]

  اينها از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است»  .

 اين مفهوم حكمت ، نخستين فلسفه بعثت انبياى الهى است. قرآن كريم ، در آيات متعدّد بر اين مطلب ، تأكيد كرده است ، از جمله در اين آيه :

  «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَـتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَـبَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ . [۱۵]

  بى گمان ، [ خدا] بر مؤمنان در برانگيختن فرستاده اى از ايشان ، منّت نهاده است كه آياتش را بر ايشان مى خواند و آنها را پاكيزه مى گرداند و به ايشان ، كتاب و حكمت مى آموزد ، هرچند پيش از آن ، در گم راهى آشكارى بوده اند»  .

 ۲ . حكمت عملى

حكمت عملى ، برنامه عملىِ رسيدن به مرتبه انسان كامل است. از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، دانش و عملى كه مقدّمه تكامل انسان باشد ، «حكمت» ناميده مى شود ، با اين تفاوت كه دانش ، پلّه نخست تكامل ، و عمل ، پلّه دوم آن است . احاديثى كه حكمت را به فرمانبرى از خداوند متعال ، مدارا با مردم ، دورى از گناهان و اجتناب از نيرنگْ تفسير كرده اند ، به حكمت عملى اشاره دارند .

 ۳ . حكمت حقيقى

حكمت حقيقى ، نورانيت و بصيرتى است كه در نتيجه به كار بستن حكمت عملى در زندگى براى انسان حاصل مى گردد . در واقع ، حكمت علمى ، مقدّمه حكمت عملى ، و حكمت عملى ، سرآغاز حكمتِ حقيقى است و تا انسان ، بدين پايه از حكمت نرسيده ، حكيمِ حقيقى نيست ، هر چند بزرگ ترين استاد حكمت باشد .

 حكمت حقيقى ، در واقع ، همان جوهر دانش ، نورِ دانش و دانشِ نور است و از اين رو ، خواصّ علم حقيقى و آثارش بر آن مترتّب مى گردد كه از مهم ترين آنها بيم از خداوند متعال است ، چنان كه در قرآن كريم آمده :

  «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـؤُاْ . [۱۶]

  در ميان بندگان خدا ، تنها دانشمندان اند كه از او بيمناك اند»  .

 اين اثر ، در كلام پيامبر خدا ، عيناً بر حكمت حقيقى نيز مترتّب شده است ، چنان كه مى فرمايد :

  خَشيَةُ اللّهِ عز و جل رأسُ كُلِّ حِكمَةٍ . [۱۷]

  بيم از خداوند عز و جل اساس هر حكمتى است .  

 حكمت حقيقى ، جاذبه اى عقلانى و ضدّ كشش هاى نفسانى است كه هر اندازه در جان قوّت يابد ، به همان اندازه ، تمايلات نفسانى در انسان ، ضعيف مى شود ، تا آن جا كه كاملاً از بين مى رود . در آن حال ، عقل به طور كامل ، زنده مى گردد و زمام انسان را به دست مى گيرد و از آن پس ، زمينه اى براى انجام دادن كارهاى ناشايست در وجود او باقى نمى مانَد . در نتيجه ، حكمت ، با عصمت ، همراه مى گردد و در نهايت ، همه ويژگى هاى حكيم و عالِم حقيقى براى آدمى حاصل مى گردد و در بالاترين مراتب علم و حكمت ، به والاترين درجات خودشناسى ، خداشناسى ، امامت و رهبرى دست مى يابد . [۱۸]

 بر اين پايه ، انبياى الهى و اوصياى آنان ـ كه به قلّه حكمت علمى و عملى و حقيقى دست يافته اند ـ ، از جانب خداوند متعال ، مأمور آموختن علم و حكمت به جامعه بشر شده اند .

 

[۱]  ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج۱۰ ص۳۳ (جايگاه علمى). نيز ، ر . ك : اهل بيت در قرآن و حديث : ج۱ ص۲۵۳ (علم اهل بيت) ، ص۱۸۱ (جانشينان خدا) ، ص۱۸۳ (جانشينان پيامبر) . 

[۲]  تفسير العيّاشي : ج۱ ص۱۰۲ ح۳۰۰ عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج : ج۱ ص۳۶۷ ح۶۴ نحوه ، بحار الأنوار : ج۲ ص۱۰۰ ح۵۹ . 

[۳]  الكافي : ج۱ ص۲۲۱ ح۳ ، بصائر الدرجات : ص۷۷ كلاهما عن خيثمة ، بحار الأنوار : ج۲۶ ص۲۴۵ ح۸ . نيز ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج۳ ص۴۸۱ (نمونه هاى والاى دانش حكمت / آل محمّد) . 

[۴]  تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۹۶ ح ۱۷۷ . 

[۵]  سرگذشت شهيد جاويد ، رضا استادى : ص ۵۳۵ (بخش ضميمه : رساله علم / علاّمه طباطبايى) . 

[۶]  ر.ك : شرح نهج البلاغة : ج۱۱ ص۴۳، دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱۱ ص ۳۴۳ ـ ص ۳۶۶ (فصل هفتم : تلاش دشمنان امام براى خاموش كردن نور او) . 

[۷]  ر.ك : الموضوعات ، ابن الجوزى : ج ۱ ص ۲۹ ، الوضع فى الحديث : ج ۱ ص ۲۷۳ ـ ۲۷۹ ، الموضوعات فى الآثار والأخبار : ص ۱۵۳ . 

[۸]  ر . ك : دانش نامه ميزان الحكمه : ج۲ ص۳۵۲ ـ ۳۵۴ (مَدخل «اذان») . 

[۹]  الكافى : ج ۴ ص ۴۲۴ ح ۵ . گفتنى است كه اهل سنّت ، عموما نماز خواندن پس از نماز عصر و بعد از نماز صبح را جايز نمى دانند ؛ امّا چون ديدند امام حسن و امام حسين عليهماالسلام پس از طواف واجب خود ، نماز آن را در اين اوقات خوانده اند ، خواندن نماز طواف فريضه را از حكم به عدم جواز ، استثنا كرده اند . 

[۱۰]  ابن فارس مى گويد : حا و كاف و ميم ، يك ريشه اند و به معناى منع . معناى نخستِ آن ، «حكم» است كه جلوگيرى از ستم است . لگام چارپا را از اين جهت «حُكَمَة» گفته اند كه بازدارنده آن است . حكمت هم در قياس با آن ، مانع از جهل است (معجم مقاييس اللّغة : ج۲ ص۹۱) . 

[۱۱]  در الصحاح (ج ۵ ص ۱۹۰۲) در معناى «أحكَمتُ شَيئا فَاُحكمَ» آمده است : چيزى را استوار كردم و آن هم استوار شد ؛ يعنى پابرجا و محكم شد . 

[۱۲]  روح المعانى : ج ۳ ص ۴۱ . 

[۱۳]  صفت «حكيم» در قرآن ، ۳۶ بار همراه با صفت «عليم» ، ۴۷ بار با صفت «عزيز» ، چهار بار با صفت «خبير» و يك بار همراه هر يك از صفات «توّاب» ، «حميد» ، «علىّ» و «واسع» ، آمده است . 

[۱۴]  ر.ك : اسراء : آيه ۳۹ . 

[۱۵]  آل عمران : آيه ۱۶۴ . نيز ، ر.ك : بقره : آيه ۱۲۹ و۱۵۱ ، جمعه : آيه ۲ . 

[۱۶]  فاطر : آيه ۲۸ . 

[۱۷]  الفردوس : ج۲ ص۱۹۳ ح۲۹۶۴ عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج۳ ص۱۴۱ ح۵۸۷۲ . 

[۱۸]  ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۲ ص ۳۵۳ بخش پنجم : حكمت .