371
شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج1

۲۴۶.اُسد الغابة - در شرح حال خالد بن عقبه -:او نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت : قرآن را برايم بخوان . ايشان خواند : (به راستى كه خدا به دادگرى و نيكوكارى فرمان مى‏دهد ...) . خالد گفت : دو باره بخوان و ايشان ، دوباره خواند .
خالد به ايشان گفت : به خدا سوگند كه از شيرينى و زيبايى خاصّى برخوردار است . آغازش ، بس گواراست و پايانش ، پُر بَر و بار ، و اين ، سخن بشر نيست .

۲۴۷.السيرة النبويّة ، ابن هشام - به نقل از محمّد بن مسلم بن شهاب زُهْرى -:ابو سفيان بن حرب و ابو جهل بن هشام و اَخنَس بن شريق بن عمرو بن وهب ثقفى ، هم‏پيمان بنى زُهره ، شبى بيرون آمدند تا سخن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را كه در خانه‏اش نماز شب مى‏خواند ، بشنوند . هر يك از آنان ، در گوشه‏اى به گوش دادن نشست ، بى آن كه يكى از حضور ديگرى خبر داشته باشد تا طلوع سپيده . آنان به گوش دادن پرداختند و سپس رفتند . در راه به يكديگر برخوردند و هر يك ، ديگرى را سرزنش كرد و به هم گفتند : ديگر ، تكرار نشود ؛ زيرا اگر يكى از افراد نادانتان ، شما را ببيند ، در دلش ترديد مى‏افكنيد .
سپس رفتند . شب دوم ، هر يك از آنها به همان جايى كه شب قبل بود ، باز آمد و دوباره تا طلوع سپيده ، به گوش دادن پرداختند و متفرّق شدند . مجدّداً در راه به هم برخوردند و حرف‏هايى مانند شب گذشته به يكديگر گفتند و رفتند .
چون شب سوم شد ، باز هر فردى از آنها به همان جا آمد و تا طلوع سپيده ، به سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گوش دادند و پراكنده شدند و ديگر بار ، در راه به هم برخوردند و به يكديگر گفتند : بايد هم‏پيمان شويم كه ديگر باز نياييم .
پيمان بستند و رفتند . چون صبح شد ، اخنس بن شريق ، عصايش را برداشت و از خانه‏اش بيرون آمد و به خانه ابو سفيان رفت و گفت : اى ابو حنظله ! نظرت را در باره آنچه از محمّد شنيدى ، به من بگو .
ابو سفيان گفت : اى ابو ثعلبه ! به خدا سوگند ، چيزهايى شنيدم كه برايم آشنا بود و مراد و معناى آنها را مى‏فهمم . چيزهايى را هم شنيدم كه معنا و مقصود آنها را نفهميدم .
اَخنَس گفت : سوگند به آن كه به او سوگند خوردى ، من نيز همين طور .
سپس از نزد او خارج شد و به خانه ابو جهل رفت و گفت : اى ابو الحكم ! نظرت در باره آنچه از محمّد شنيدى ، چيست ؟ گفت : چه شنيدم ! ما و بنى عبد مناف ، بر سرِ افتخار و بزرگى با يكديگر كشمكش داشتيم . آنها اطعام مى‏كردند ، ما هم اطعام مى‏كرديم . آنها مى‏جنگيدند ، ما هم مى‏جنگيديم . آنها داد و دَهِش مى‏كردند ، ما هم داد و دَهِش مى‏كرديم ، تا جايى كه چون هر دو با يكديگر پهلو زديم و همانند دو اسب مسابقه ، دوشادوش يكديگر حركت مى‏كرديم ، آنها گفتند : از ميان ما ، پيامبرى برخاسته كه از آسمان ، بدو وحى مى‏رسد . اكنون ما چگونه مى‏توانيم به چنين چيزى دست يابيم ؟ به خدا سوگند كه هرگز به او ايمان نمى‏آوريم و باورش نمى‏كنيم .
اَخنَس برخاست و از پيش او رفت .


شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج1
370

۲۴۶.اُسد الغابة في تَرجِمَةِ خالِدِ بنِ عُقبَةَ - : جاءَ إلَى النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه و آله فَقالَ : اِقرَأ عَلَيَّ القُرآنَ ، فَقَرَأَ : (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ) ۱ الآيَةَ ، فَقالَ لَهُ : أعِد ، فَأَعادَ.
فَقالَ لَهُ : وَاللَّهِ إنَّ لَهُ لَحَلاوَةً ، و إنَّ عَلَيهِ لَطَلاوَةً ، و إنَّ أوَّلَهُ لَمُغدِقٌ ، و إنَّ آخِرَهُ لَمُثمِرٌ ، و ما يَقولُ هذا بَشَرٌ. ۲

۲۴۷.السيرة النبويّة لابن هشام عن محمّد بن مسلم بن شهاب الزهري : إنَّ أبا سُفيانَ بنَ حَربٍ ، و أبا جَهلِ بنَ هِشامٍ ، وَ الأَخنَسَ بنَ شَريقِ بنِ عَمرِو بنِ وَهبٍ الثَّقَفِيَّ حَليفَ بَني زُهرَةَ ، خَرَجوا لَيلَةً لِيَستَمِعوا مِن رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله و هُوَ يُصَلّي مِنَ اللَّيلِ في بَيتِهِ ، فَأَخَذَ كُلُّ رَجُلٍ مِنهُم مَجلِساً يَستَمِعُ فيهِ ، و كُلٌّ لا يَعلَمُ بِمَكانِ صاحِبِهِ ، فَباتوا يَستَمِعونَ لَهُ حَتّى‏ إذا طَلَعَ الفَجرُ تَفَرَّقوا ، فَجَمَعَهُمُ الطَّريقُ فَتَلاوَموا ، و قالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : لا تَعودوا ، فَلَو رَآكُم بَعضُ سُفَهائِكُم لَأَوقَعتُم في نَفسِهِ شَيئاً ، ثُمَّ انصَرَفوا.
حَتّى‏ إذا كانَتِ اللَّيلَةُ الثّانِيَةُ عادَ كُلُّ رَجُلٍ مِنهُم إلى‏ مَجلِسِهِ ، فَباتوا يَستَمِعونَ لَهُ ، حَتّى‏ إذا طَلَعَ الفَجرُ تَفَرَّقوا ، فَجَمَعُهُم الطَّريقُ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ مِثلَ ما قالوا أوَّلَ مَرَّةٍ ، ثُمَّ انصَرَفوا . حَتّى‏ إذا كانَتِ اللَّيلَةُ الثّالِثَةُ ، أخَذَ كُلُّ رَجُلٍ مِنهُم مَجلِسَهُ ، فَباتوا يَستَمِعونَ لَهُ ، حَتّى‏ إذا طَلَعَ الفَجرُ تَفَرَّقوا ، فَجَمَعَهُمُ الطَّريقُ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : لا نَبرَحُ حَتّى‏ نَتَعاهَدَ ألّا نَعودَ ، فَتَعاهَدوا عَلى‏ ذلِكَ ثُمَّ تَفَرَّقوا.
فَلَمّا أصبَحَ الأَخنَسُ بنُ شَريقٍ أخَذَ عَصاهُ ثُمَّ خَرَجَ ، حَتّى‏ أتى‏ أبا سُفيانَ في بَيتِهِ ، فَقالَ : أخبِرني يا أبا حَنظَلَةَ عَن رَأيِكَ فيما سَمِعتَ مِن مُحَمَّدٍ؟
فَقالَ : يا أبا ثَعلَبَةَ! وَاللَّهِ لَقَد سَمِعتُ أشياءَ أعرِفُها و أعرِفُ ما يُرادُ بِها ، وسَمِعتُ أشياءَ ما عَرَفتُ مَعناها ولا ما يُرادُ بِها ، قالَ الأَخنَسُ : وأنَا وَالَّذي حَلَفتَ بِهِ كَذلِكَ.
قالَ : ثُمَّ خَرَجَ مِن عِندِهِ حَتّى‏ أتى‏ أبا جَهلٍ فَدَخَلَ عَلَيهِ بَيتَهُ ، فَقالَ : يا أبَا الحَكَمِ! ما رَأيُكَ فيما سَمِعتَ مِن مُحَمَّدٍ؟ فَقالَ : ماذا سَمِعتُ! تَنازَعنا نَحنُ و بَنو عَبدِ مَنافٍ الشَّرَفَ ، أطعَموا فَأَطعَمنا ، و حَمَلوا فَحَمَلنا ، و أعطَوا فَأَعطَينا ، حَتّى‏ إذا تَجاذَينا عَلَى الرُّكَبِ ، وكُنّا كَفَرَسَي رِهانٍ ، قالوا : مِنّا نَبِيٌّ يَأتيهِ الوَحيُ مِنَ السَّماءِ! فَمَتى‏ نُدرِكُ مِثلَ هذِهِ؟ وَاللَّهِ لا نُؤمِنُ بِهِ أبَداً و لا نُصَدِّقُهُ. قالَ: فَقامَ عَنهُ الأَخنَسُ وتَرَكَهُ. ۳

1.النحل : ۹۰ .

2.اُسد الغابة : ج ۲ ص ۱۳۴ الرقم ۱۳۸۱ ، الإصابة : ج ۲ ص ۲۱۰ الرقم ۲۱۸۹ نحوه ، تفسير القرطبي : ج ۱۰ ص ۱۶۵ ؛ مجمع البيان : ج ۶ ص ۵۸۷ ، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۵۳ ، إعلام الورى‏ : ج ۱ ص ۱۱۲ والأربعة الأخيرة عن عكرمة نحوه و فيها «الوليد بن المغيرة» بدل «خالد بن عقبة» ، بحار الأنوار : ج ۱۷ ص ۲۱۲ ح ۱۷ .

3.السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۱ ص ۳۳۷ ، تفسير ابن كثير : ج ۳ ص ۲۴۶ و ج ۵ ص ۸۱ كلاهما نحوه ، البداية و النهاية : ج ۳ ص ۶۴ نحوه .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن برپايه قرآن و حديث ج1
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 123930
صفحه از 500
پرینت  ارسال به