آری، عمر بن عبد العزيز، نياز به حضور سنّت نبوى در جامعه اسلامى را فهمید و براى جبران آسيبهاى پديد آمده و پيشگيرى از آسيبهاى دیگر، کتابت و تدوين حديث پيامبر را رسمی کرد. طبيعى است عالمان اهل سنّت که عمرى با فرهنگ عدم کتابت حديث، خو کرده و آن را امرى مقدّس مىپنداشتند، فرمان جديد را به آسانى نپذیرند. زهرى میگوید: «ما نوشتن حديث را ناپسند مىدانستيم تا زمانى که سلطان، ما را بدين کار واداشت و ما به سبب فرمان او، روا ندانستيم که مانع کسى شويم».۱
فاصله طولانى نود ساله منع تدوين حديث، سه نسل از مسلمانان را دربرگرفت. از اين رو، حفظ و نقل شفاهی حدیث براىشان مقدس شد در حالی که کتابت آن، ناشايست تلقّى مىشد. غزّالى در این باره میگوید: «نوشتههاى حديثى، پس از سال ۱۳۰ ق، پديدار شدند، هرچند در سالهاى بعد نيز برخى عالمان با نوشتن حديث، مخالفت مىکردند. ادّعاى آنان، اين بود که علم حديث، علم شريفى است و بهتر آن که با مذاکره، مباحثه و انتقال سينه به سينه، به ديگران منتقل شود. اگر اين علم داخل کتاب شود، نور آن زائل شده و در اختيار کسانى قرار مىگيرد که شايستگى خواندن حديث را ندارند».۲
توصيف کتابت حديث به عامل زوال نورانيت آن، نشان از فرهنگ پيشگفته دارد. گزارشهاى تاريخى دلالت دارند که کتابت و تدوين حديث با فاصلهاى دست کم ده ساله پس از مرگ عمر بن عبد العزيز، آغاز شد. او در سال ۱۰۱ ق، و در چهل سالگى، پس از دو سال و نيم خلافت، از دنيا رفت. ابن شهاب زهرى - نخستين تدوينگر حديث نبوى - میگوید: «قبل از تدوين من، هيچ کس حديث را مدوّن نساخته بود».۳
نکته مهم در فرمان عمر بن عبد العزيز، پافشاری وی بر کتابت و تدوين سنّت نبوى بدون پيرايههاى ديگر بود و دستور صریح که داد چيزى جز آن، مکتوب نشود.۴ ولى بهاین