۰.امام صادق علیه السّلام -در باره سخن خداى عز و جل آيه «و هر كه از خدا پروا كند، براى او راه برون شدن قرار دهد و از جايى كه گمانش را ندارد، روزىاش دهد» -: اينان، گروهى از شيعيان ناتوان و تهىدست ما هستند که نمىتوانند نزد ما بيايند و سخنان و احاديث ما را بشنوند و از دانش ما بهرهمند شوند. لذا گروهى که وضع مالىشان از آنها بهتر است، بارِ سفر بر مىبندند و پول خود را خرج مىکنند و بدنهاى خود را به رنج و خستگى [سفر] مىاندازند تا آن که نزد ما مىآيند و گفتهها و احاديث ما را مىشنوند و بر مىگردند و براى آنها (شيعيان تهىدست)، بازگو مىکنند. آن گاه، اينان [که حديث برايشان بازگو مىشود]، احاديث ما را در مىيابند و آنان [که خود حديث را شنيده و بازگو کردهاند، آن را] تباه مىکنند [و به آن عمل نمىکنند]. آنها (شيعيان تهىدست)، همان کسانى هستند که خداوند عز و جل آنها را از تنگنا خارج مىسازد و روزىشان را از جايى که گمانش را هم نمىبرند، مىرسانَد.
۵ / ۲
گونههاى راويان حديث
۱۷۷.الكافى- به نقل از سُليم بن قيس هلالى -: به اميرمؤمنان علیه السّلام گفتم: از سلمان و مقداد و ابو ذر، سخنانى در تفسير قرآن و احاديثى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيدهام که با آنچه در دست مردم است، ناسازگار است. سپس از شما چيزهايى شنيدهام که آنچه را از آنها (سلمان و مقداد و ابو ذر) شنيدهام، تصديق مىکند و در دست مردم، مطالب فراوانى در تفسير قرآن و از احاديث پيامبر خدا صلی الله علیه و آله ديدهام که شما با آنها مخالفت مىکنيد و مىگوييد که همه آنها نادرست اند. آيا به نظر شما، مردم از روى عمد بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دروغ مىبندند و قرآن را از پيش خود تفسير مىکنند؟
امام علیه السّلام رو به من کرد و فرمود: «پرسيدى، پس پاسخ را نيک بشنو: همانا در دست مردم، [احاديث و اخبار] درست و نادرست، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاص، محکم و متشابه و محفوظ و موهوم، وجود دارد. در زمان پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بر او چندان دروغ بستند که به خطابه ايستاد و فرمود: "اى مردم! دروغ بستن به من، فراوان شده است. هر کس به عمد بر من دروغ بندد، بايد جايگاهش را از آتش برگيرد". با اين حال، بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله باز هم بر ايشان، دروغ بستند. روايت کنندگان حديث، چهار دستهاند و پنجمى ندارند:
[اوّل،] مرد منافقى که تظاهر به ايمان مىکند و لاف مسلمانى مىزند، امّا از اين که به عمد بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دروغ بندد، باکى و پروايى ندارد. اگر مردم مىدانستند که او منافق و دروغگوست، از او نمىپذيرفتند و تأييدش نمىکردند، امّا گفتند: اين، صحابه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده و ايشان را ديده و سخنش را شنيده است. پس مردم، حديث او را پذيرفتند، در حالى که آنان او را نيک نمىشناسند؛ امّا خداوند، پيامبرش را چنان که بايد از حال منافقان، باخبر ساخت و اوصافشان را چنان که بايد بيان نمود و فرمود: «و هر گاه ايشان را ببينى، از ظاهرشان خوشت آيد و اگر سخن گويند، به سخنشان گوش فرا دهى». اينان، پس از پيامبر صلی الله علیه و آله باقى ماندند و از طريق فريب و دروغ و بهتان، خود را به رهبران گمراهى و فراخوانانِ به سوى آتش دوزخ، نزديک کردند و آن رهبران، ايشان را در مناصب حکومتى گماشتند و بر گردنِ مردم، سوارشان کردند و به واسطه آنان، دنيا را خوردند. مردم با زمامداران و دنيايند، مگر کسى را که خدا مصون بدارد. اين يکى از آن چهار نفر است.
و [دوم،] مردى است که چيزى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيده، امّا آن را درست درنيافته و در آن دچار اشتباه شده، ولى قصد دروغ بستن نداشته است. او چنين حديثى را در دست داشته و آن را نقل مىکند و به کارش مىبندد و روايتش مىکند و مىگويد: من اين را از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيدهام. اگر مسلمانان مىدانستند که او اشتباه مىکند، آن را نمىپذيرفتند و اگر خودش هم مىدانست که اشتباه کرده، آن را کنار مىگذاشت.
و سوم، مردى است که از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله چيزى را شنيده که ايشان به آن دستور داده، سپس از آن [کار،] نهى کرده، ولى او از آن خبر ندارد يا از ايشان شنيد، که از کارى نهى کرد، امّا بعدها به آن کار، امر فرمود و او اطّلاع ندارد. پس نسخ شده آن را حفظ کرده، ولى ناسخ را حفظ نکرده است؛ در صورتى که اگر مىدانست نسخ شده است، حتما آن را رها مىکرد و اگر مسلمانان - وقتى آن حديث را از او شنيدند - مىدانستند که منسوخ است، قطعا آن را نمىپذيرفتند.
و چهارم، مردى است که بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دروغ نبسته و از سر ترس از خدا و بزرگداشت پيامبر خدا صلی الله علیه و آله از دروغ نفرت دارد و فراموش هم نکرده است، بلکه آنچه را شنيده، درست حفظ کرده و آن را همان گونه که شنيده، بدون کاستن و افزودن، نقل کرده و ناسخ را از منسوخ شناخته و به ناسخ عمل کرده و منسوخ را وا نهاده است؛ زيرا فرمان پيامبر صلی الله علیه و آله، همانند قرآن، ناسخ و منسوخ، خاصّ و عام و محکم و متشابه دارد. گاه مىشد که سخن پيامبر خدا صلی الله علیه و آله، دو گونه بود: سخنى عام و سخنى خاص، مانند قرآن. خداوند عز و جل در کتابش فرمود: «آنچه پيامبر به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، باز ايستيد». پس کسى که مقصود خدا و پيامبرش صلی الله علیه و آله را نفهمد و در نيابد، امر بر او مشتبه مىشود. چنين نبود که همه ياران پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره چيزى از ايشان سؤال کنند و بفهمند. برخى از
آنان از او سؤال مىکردند، ولى در باره آن پرسوجو نمىکردند تا جايى که دوست داشتند باديهنشينى و غريبهاى بيايد و از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بپرسد تا آنها هم بشنوند.
من در هر روز، يک بار و در هر شب، یک بار نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله مىرفتم و ايشان با من خلوت مىکرد، هر جا مىگشت با او مىگشتم [و رشته سخن را به هر کجا مىکشيد، همراهش بودم]. ياران پيامبر خدا صلی الله علیه و آله مىدانند که جز من با احدى چنين نمىکرد. گاه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در خانه من، نزدم مىآمد و اين، بيشتر اتّفاق مىافتاد و هر گاه در يکى از خانههاى ايشان، خدمتش مىرسيدم، زنان خود را بيرون مىکرد و با من، تنها مىشد و کسى جز من، نزدش باقى نمىماند و هر گاه براى خلوت کردن با من به خانهام مىآمد، نه فاطمه و نه هيچ يک از پسرانم را بيرون نمىکرد و چون از ايشان، سؤال مىکردم، پاسخم مىداد و چون سکوت مىکردم و پرسشهايم تمام مىشد، خود شروع مىکرد.
بنا بر اين، هيچ آيهاى از قرآن بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل نشد، مگر اين که آن را برايم خواند و بر من املا کرد و من آن را به خطّ خود نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاصّ و عام آن را به من آموخت و دعا کرد که خداوند، فهم و حفظ آن را به من عطا کند و از زمانى که به درگاه خدا برايم آن گونه دعا کرد، هيچ آيهاى از کتاب خدا و هيچ دانشى را که به من املا کرد و من آن را نوشتم، فراموش نکردم و هر آنچه خدا به او آموخت از حلال و حرام و امر و نهى و گذشته و آينده و کتابى از طاعت يا معصيت که پيش از او بر هر کسى [از پيامبران] نازل شده، همه را به من آموش داد و من، آن را حفظ کردم و حتّى يک حرف را از ياد نبردم. سپس دستش را بر سينهام نهاد و به درگاه خدا برايم دعا کرد که [خداوند،] قلب مرا مالامال از دانش و فهم و حکمت و نور سازد.
گفتم: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت! از زمانى که آن دعا را براى من کردى، چيزى را فراموش نمىکنم و آنچه را ننوشتم، از يادم نرفته است. آيا بيم آن دارى که بعدها فراموش کنم؟ فرمود: "نه. من از فراموشى و نادانى بر تو بيم ندارم"».