101
گزیده شناخت نامه حدیث

۰.امام صادق علیه السّلام -در باره سخن خداى عز و جل آيه «و هر كه از خدا پروا كند، براى او راه برون شدن قرار دهد و از جايى كه گمانش را ندارد، روزى‏اش دهد» -: اينان، گروهى از شيعيان ناتوان و تهى‏دست ما هستند که نمى‏توانند نزد ما بيايند و سخنان و احاديث ما را بشنوند و از دانش ما بهره‏مند شوند. لذا گروهى که وضع مالى‏شان از آنها بهتر است، بارِ سفر بر مى‏بندند و پول خود را خرج مى‏کنند و بدن‏هاى خود را به رنج و خستگى [سفر] مى‏اندازند تا آن که نزد ما مى‏آيند و گفته‏ها و احاديث ما را مى‏شنوند و بر مى‏گردند و براى آنها (شيعيان تهى‏دست)، بازگو مى‏کنند. آن گاه، اينان [که حديث برايشان بازگو مى‏شود]، احاديث ما را در مى‏يابند و آنان [که خود حديث را شنيده و بازگو کرده‏اند، آن را] تباه مى‏کنند [و به آن عمل نمى‏کنند]. آنها (شيعيان تهى‏دست)، همان کسانى هستند که خداوند عز و جل آنها را از تنگنا خارج مى‏سازد و روزى‏شان را از جايى که گمانش را هم نمى‏برند، مى‏رسانَد.

۵ / ۲

گونه‏هاى راويان حديث

۱۷۷.الكافى- به نقل از سُليم بن قيس هلالى -: به اميرمؤمنان علیه السّلام گفتم: از سلمان و مقداد و ابو ذر، سخنانى در تفسير قرآن و احاديثى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيده‏ام که با آنچه در دست مردم است، ناسازگار است. سپس از شما چيزهايى شنيده‏ام که آنچه را از آنها (سلمان و مقداد و ابو ذر) شنيده‏ام، تصديق مى‏کند و در دست مردم، مطالب فراوانى در تفسير قرآن و از احاديث پيامبر خدا صلی الله علیه و آله ديده‏ام که شما با آنها مخالفت مى‏کنيد و مى‏گوييد که همه آنها نادرست اند. آيا به نظر شما، مردم از روى عمد بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دروغ مى‏بندند و قرآن را از پيش خود تفسير مى‏کنند؟
امام علیه السّلام رو به من کرد و فرمود: «پرسيدى، پس پاسخ را نيک بشنو: همانا در دست مردم، [احاديث و اخبار] درست و نادرست، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاص، محکم و متشابه و محفوظ و موهوم، وجود دارد. در زمان پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بر او چندان دروغ بستند که به خطابه ايستاد و فرمود: "اى مردم! دروغ بستن به من، فراوان شده است. هر کس به عمد بر من دروغ بندد، بايد جايگاهش را از آتش برگيرد". با اين حال، بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله باز هم بر ايشان، دروغ بستند. روايت کنندگان حديث، چهار دسته‏اند و پنجمى ندارند:
[اوّل،] مرد منافقى که تظاهر به ايمان مى‏کند و لاف مسلمانى مى‏زند، امّا از اين که به عمد بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دروغ بندد، باکى و پروايى ندارد. اگر مردم مى‏دانستند که او منافق و دروغگوست، از او نمى‏پذيرفتند و تأييدش نمى‏کردند، امّا گفتند: اين، صحابه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده و ايشان را ديده و سخنش را شنيده است. پس مردم، حديث او را پذيرفتند، در حالى که آنان او را نيک نمى‏شناسند؛ امّا خداوند، پيامبرش را چنان که بايد از حال منافقان، باخبر ساخت و اوصافشان را چنان که بايد بيان نمود و فرمود: «و هر گاه ايشان را ببينى، از ظاهرشان خوشت آيد و اگر سخن گويند، به سخنشان گوش فرا دهى». اينان، پس از پيامبر صلی الله علیه و آله باقى ماندند و از طريق فريب و دروغ و بهتان، خود را به رهبران گم‏راهى و فراخوانانِ به سوى آتش دوزخ، نزديک کردند و آن رهبران، ايشان را در مناصب حکومتى گماشتند و بر گردنِ مردم، سوارشان کردند و به واسطه آنان، دنيا را خوردند. مردم با زمامداران و دنيايند، مگر کسى را که خدا مصون بدارد. اين يکى از آن چهار نفر است.
و [دوم،] مردى است که چيزى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيده، امّا آن را درست درنيافته و در آن دچار اشتباه شده، ولى قصد دروغ بستن نداشته است. او چنين حديثى را در دست داشته و آن را نقل مى‏کند و به کارش مى‏بندد و روايتش مى‏کند و مى‏گويد: من اين را از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيده‏ام. اگر مسلمانان مى‏دانستند که او اشتباه مى‏کند، آن را نمى‏پذيرفتند و اگر خودش هم مى‏دانست که اشتباه کرده، آن را کنار مى‏گذاشت.
و سوم، مردى است که از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله چيزى را شنيده که ايشان به آن دستور داده، سپس از آن [کار،] نهى کرده، ولى او از آن خبر ندارد يا از ايشان شنيد، که از کارى نهى کرد، امّا بعدها به آن کار، امر فرمود و او اطّلاع ندارد. پس نسخ شده آن را حفظ کرده، ولى ناسخ را حفظ نکرده است؛ در صورتى که اگر مى‏دانست نسخ شده است، حتما آن را رها مى‏کرد و اگر مسلمانان - وقتى آن حديث را از او شنيدند - مى‏دانستند که منسوخ است، قطعا آن را نمى‏پذيرفتند.
و چهارم، مردى است که بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دروغ نبسته و از سر ترس از خدا و بزرگداشت پيامبر خدا صلی الله علیه و آله از دروغ نفرت دارد و فراموش هم نکرده است، بلکه آنچه را شنيده، درست حفظ کرده و آن را همان گونه که شنيده، بدون کاستن و افزودن، نقل کرده و ناسخ را از منسوخ شناخته و به ناسخ عمل کرده و منسوخ را وا نهاده است؛ زيرا فرمان پيامبر صلی الله علیه و آله، همانند قرآن، ناسخ و منسوخ، خاصّ و عام و محکم و متشابه دارد. گاه مى‏شد که سخن پيامبر خدا صلی الله علیه و آله، دو گونه بود: سخنى عام و سخنى خاص، مانند قرآن. خداوند عز و جل در کتابش فرمود: «آنچه پيامبر به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، باز ايستيد». پس کسى که مقصود خدا و پيامبرش صلی الله علیه و آله را نفهمد و در نيابد، امر بر او مشتبه مى‏شود. چنين نبود که همه ياران پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره چيزى از ايشان سؤال کنند و بفهمند. برخى از
آنان از او سؤال مى‏کردند، ولى در باره آن پرس‏وجو نمى‏کردند تا جايى که دوست داشتند باديه‏نشينى و غريبه‏اى بيايد و از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بپرسد تا آنها هم بشنوند.
من در هر روز، يک بار و در هر شب، یک بار نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله مى‏رفتم و ايشان با من خلوت مى‏کرد، هر جا مى‏گشت با او مى‏گشتم [و رشته سخن را به هر کجا مى‏کشيد، همراهش بودم]. ياران پيامبر خدا صلی الله علیه و آله مى‏دانند که جز من با احدى چنين نمى‏کرد. گاه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در خانه من، نزدم مى‏آمد و اين، بيشتر اتّفاق مى‏افتاد و هر گاه در يکى از خانه‏هاى ايشان، خدمتش مى‏رسيدم، زنان خود را بيرون مى‏کرد و با من، تنها مى‏شد و کسى جز من، نزدش باقى نمى‏ماند و هر گاه براى خلوت کردن با من به خانه‏ام مى‏آمد، نه فاطمه و نه هيچ يک از پسرانم را بيرون نمى‏کرد و چون از ايشان، سؤال مى‏کردم، پاسخم مى‏داد و چون سکوت مى‏کردم و پرسش‏هايم تمام مى‏شد، خود شروع مى‏کرد.
بنا بر اين، هيچ آيه‏اى از قرآن بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل نشد، مگر اين که آن را برايم خواند و بر من املا کرد و من آن را به خطّ خود نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاصّ و عام آن را به من آموخت و دعا کرد که خداوند، فهم و حفظ آن را به من عطا کند و از زمانى که به درگاه خدا برايم آن گونه دعا کرد، هيچ آيه‏اى از کتاب خدا و هيچ دانشى را که به من املا کرد و من آن را نوشتم، فراموش نکردم و هر آنچه خدا به او آموخت از حلال و حرام و امر و نهى و گذشته و آينده و کتابى از طاعت يا معصيت که پيش از او بر هر کسى [از پيامبران] نازل شده، همه را به من آموش داد و من، آن را حفظ کردم و حتّى يک حرف را از ياد نبردم. سپس دستش را بر سينه‏ام نهاد و به درگاه خدا برايم دعا کرد که [خداوند،] قلب مرا مالامال از دانش و فهم و حکمت و نور سازد.
گفتم: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت! از زمانى که آن دعا را براى من کردى، چيزى را فراموش نمى‏کنم و آنچه را ننوشتم، از يادم نرفته است. آيا بيم آن دارى که بعدها فراموش کنم؟ فرمود: "نه. من از فراموشى و نادانى بر تو بيم ندارم"».


گزیده شناخت نامه حدیث
100

۱۷۶.الإمام الصادق علیه السّلام - في قَولِهِ عَزَّ ذِكرُهُ: (وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ‏مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ)۱ -: هؤُلاءِ قَومٌ مِن شيعَتِنا ضُعَفاءُ لَيسَ عِندَهُم ما يَحتَمِلونَ بِهِ إلَينا فَيَسمَعونَ حَديثَنا ويَقتَبِسونَ مِن عِلمِنا، فَيَرحَلُ قَومٌ فَوقَهُم ويُنفِقونَ أموالَهُم ويُتعِبونَ أبدانَهُم حَتّى يَدخُلوا عَلَينا فَيَسمَعوا حَديثَنا، فَيَنقُلونَهُ إلَيهِم، فَيَعيهِ هؤُلاءِ ويُضَيِّعُهُ هؤُلاءِ، فَاُولئِكَ الَّذينَ يَجعَلُ اللّهُ - عَزَّ ذِكرُهُ ـ لَهُم مَخرَجا، ويَرزُقُهُم مِن حَيثُ لا يَحتَسِبونَ.۲

۵ / ۲

أصنافُ رُواةِ الحَديثِ

۱۷۷.الكافي عن سليم بن قيس الهلالي: قُلتُ لِأَميرِ المُؤمِنينَ علیه السّلام: إنّي سَمِعتُ مِن سَلمانَ وَالمِقدادِ وأَبي ذَرٍّ شَيئا مِن تَفسيرِ القُرآنِ وأَحاديثَ عَن نَبِيِّ اللّهِ صلی الله علیه و آله غَيرَ ما في أيدِي النّاسِ، ثُمَّ سَمِعتُ مِنكَ تَصديقَ ما سَمِعتُ مِنهُم، ورَأَيتُ في أيدِي النّاسِ أشياءَ كَثيرَةً مِن تَفسيرِ القُرآنِ، ومِنَ الأَحاديثِ عَن نَبِيِّ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنتُم تُخالِفونَهُم فيها، وتَزعُمونَ أنَّ ذلِكَ كُلَّهُ باطِلٌ، أفَتَرَى النّاسَ يَكذِبونَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُتَعَمِّدينَ، ويُفَسِّرونَ القُرآنَ بِآرائِهِم؟ قالَ: فَأَقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ: قَد سَأَلتَ فَافهَمِ الجَوابَ:
إنَّ في أيدِي النّاسِ حَقّا وباطِلاً، وصِدقا وكَذِبا، وناسِخا ومَنسوخا، وعامّا وخاصّا، ومُحكَما ومُتَشابِها، وحِفظا ووَهما، وقَد كُذِبَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلى عَهدِهِ حَتّى قامَ خَطيبا فَقالَ: «أيُّهَا النّاسُ! قَد كَثُرَت عَلَيَّ الكَذّابَةُ، فَمَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدا فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ»، ثُمَّ كُذِبَ عَلَيهِ مِن بَعدِهِ، وإنَّما أتاكُمُ الحَديثُ مِن أربَعَةٍ لَيسَ لَهُم خامِسٌ:
رَجُلٌ مُنافِقٌ يُظهِرُ الإِيمانَ، مُتَصَنِّعٌ بِالإِسلامِ، لا يَتَأَثَّمُ ولا يَتَحَرَّجُ أن يَكذِبَ عَلى
رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُتَعَمِّدا، فَلَو عَلِمَ النّاسُ أنَّهُ مُنافِقٌ كَذّابٌ لَم يَقبَلوا مِنهُ ولَم يُصَدِّقوهُ، ولكِنَّهُم قالوا: هذا قَد صَحِبَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ورَآهُ وسَمِعَ مِنهُ، وأَخَذوا عَنهُ، وهُم لا يَعرِفونَ حالَهُ، وقَد أخبَرَهُ اللّهُ عَنِ المُنافِقينَ بِما أخبَرَهُ ووَصَفَهُم بِما وَصَفَهُم، فَقالَ عز و جل: (وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ)۳، ثُمَّ بَقوا بَعدَهُ فَتَقَرَّبوا إلى أئِمَّةِ الضَّلالَةِ وَالدُّعاةِ إلَى النّارِ بِالزّورِ وَالكَذِبِ وَالبُهتانِ، فَوَلَّوهُمُ الأَعمالَ، وحَمَلوهُم عَلى رِقابِ النّاسِ، وأَكَلوا بِهِمُ الدُّنيا، وإنَّمَا النّاسُ مَعَ المُلوكِ وَالدُّنيا إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ، فَهذا أحَدُ الأَربَعَةِ.
ورَجُلٌ سَمِعَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله شَيئا لَم يَحمِلهُ عَلى وَجهِهِ، ووَهِمَ فيهِ، ولَم يَتَعَمَّد كَذِبا، فَهُوَ في يَدِهِ، يَقولُ بِهِ ويَعمَلُ بِهِ ويَرويهِ، فَيَقولُ: أنَا سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَلَو عَلِمَ المُسلِمونَ أنَّهُ وَهِمَ لَم يَقبَلوهُ، ولَو عَلِمَ هُوَ أنَّهُ وَهِمَ لَرَفَضَهُ.
ورَجُلٌ ثالِثٌ سَمِعَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله شَيئا أمَرَ بِهِ ثُمَّ نَهى عَنهُ وهُوَ لا يَعلَمُ، أو سَمِعَهُ يَنهى عَن شَيءٍ ثُمَّ أمَرَ بِهِ وهُوَ لا يَعلَمُ، فَحَفِظَ مَنسوخَهُ ولَم يَحفَظِ النّاسِخَ، ولَو عَلِمَ أنَّهُ مَنسوخٌ لَرَفَضَهُ، ولَو عَلِمَ المُسلِمونَ إذ سَمِعوهُ مِنهُ أنَّهُ مَنسوخٌ لَرَفَضوهُ.
وآخَرُ رابِعٌ لَم يَكذِب عَلى رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، مُبغِضٌ لِلكَذِبِ خَوفاً مِنَ اللّهِ وتَعظيماً لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، لَم يَنسَهُ، بَل حَفِظَ ما سَمِعَ عَلى وَجهِهِ، فَجاءَ بِهِ كَما سَمِعَ لَم يَزِد فيهِ ولَم يَنقُص مِنهُ، وعَلِمَ النّاسِخَ مِنَ المَنسوخِ، فَعَمِلَ بِالنّاسِخِ ورَفَضَ المَنسوخَ؛ فَإِنَّ أمرَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله مِثلُ القُرآنِ ناسِخٌ ومَنسوخٌ، وخاصٌّ وعامٌّ، ومُحكَمٌ ومُتَشابِهٌ، قَد كانَ يَكونُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الكَلامُ لَهُ وَجهانِ: كَلامٌ عامٌّ وكَلامٌ خاصٌّ؛ مِثلُ القُرآنِ، وقالَ اللّهُ عز و جل في كِتابِهِ: (مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)۴، فَيَشتَبِهُ عَلى مَن لَم يَعرِف ولَم يَدرِ ما عَنَى اللّهُ بِهِ ورَسولُهُ صلی الله علیه و آله، ولَيسَ كُلُّ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله كانَ يَسأَ لُهُ عَنِ الشَّيءِ فَيَفهَمُ، وكانَ مِنهُم مَن يَسأَ لُهُ ولا يَستَفهِمُهُ حَتّى إن۵ كانوا لَيُحِبّونَ أن يَجيءَ الأَعرابِيُّ وَالطّاري۶ فَيَسأَلَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتّى يَسمَعوا.
وقَد كُنتُ أدخُلُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله كُلَّ يَومٍ دَخلَةً وكُلَّ لَيلَةٍ دَخلَةً، فَيُخلِيني فيها، أدورُ مَعَهُ حَيثُ دارَ، وقَد عَلِمَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَّهُ لَم يَصنَع ذلِكَ بِأَحَدٍ مِنَ النّاسِ غَيري، فَرُبَّما كانَ في بَيتي يَأتيني رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله - أكثَرُ ذلِكَ في بَيتي - وكُنتُ إذا دَخَلتُ عَلَيهِ بَعضَ مَنازِلِهِ أخلاني وأَقامَ عَنّي نِساءَهُ، فَلا يَبقى عِندَهُ غَيري، وإذا أتاني لِلخَلوَةِ مَعِيَ في مَنزِلي لَم تَقُم عَنّي فاطِمَةُ ولا أحَدٌ مِن بَنِيَّ، وكُنتُ إذا سَأَلتُهُ أجابَني، وإذا سَكَتُّ عَنهُ وفَنِيَت مَسائِلِي ابتَدَأَني، فَما نَزَلَت عَلى رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله آيَةٌ مِنَ القُرآنِ إلّا أقرَأَنيها وأَملاها عَلَيَّ، فَكَتَبتُها بِخَطّي، وعَلَّمَني تَأويلَها وتَفسيرَها، وناسِخَها ومَنسوخَها، ومُحكَمَها ومُتَشابِهَها، وخاصَّها وعامَّها، ودَعَا اللّهَ أن يُعطِيَني فَهمَها وحِفظَها، فَما نَسيتُ آيَةً مِن كِتابِ اللّهِ ولا عِلما أملاهُ عَلَيَّ وكَتَبتُهُ مُنذُ دَعَا اللّهَ لي بِما دَعا، وما تَرَكَ شَيئا عَلَّمَهُ اللّهُ مِن حَلالٍ ولا حَرامٍ، ولا أمرٍ ولا نَهيٍ كانَ أو يَكونُ ولا كِتابٍ مُنزَلٍ عَلى أحَدٍ قَبلَهُ مِن طاعَةٍ أو مَعصِيَةٍ إلّا عَلَّمَنيهِ وحَفِظتُهُ، فَلَم أنسَ حَرفاً واحِداً، ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلى صَدري ودَعَا اللّهَ لي أن يَملَأَ قَلبي عِلماً وفَهماً وحُكماً ونوراً، فَقُلتُ: يا نَبِيَّ اللّهِ! بِأَبي أنتَ واُمّي، مُنذُ دَعَوتَ اللّهَ لي بِما دَعَوتَ لَم أنسَ شَيئاً ولَم يَفُتني شَيءٌ لَم أكتُبهُ، أفَتَتَخَوَّفُ عَلَيَّ النِّسيانَ فيما بَعدُ؟ فَقالَ: لا، لَستُ أتَخَوَّفُ عَلَيكَ النِّسيانَ وَالجَهلَ.۷

1.. الطلاق: ۲ ـ ۳.

2.. الكافي: ج ۸ ص ۱۷۸ ح ۲۰۱، تنبيه الخواطر: ج ۲ ص ۱۵۰ نحوه، بحار الأنوار: ج ۲۴ ص ۳۶۴ ح ۹۱.

3.. المنافقون: ۴.

4.. الحشر: ۷.

5.. مخفَّفة من المثقّلة؛ ولذلك جاءت اللام في الخبر (شرح نهج البلاغة: ج ۱۱ ص ۴۰).

6.. قال المجلسي قدس سره: قوله علیه السّلام: الطاري؛ أي الغريب الذي أتاه عن غير اُنس به وبكلامه، وإنّما كانوا يحبّون قدومهما إمّا لاستفهامهم وعدم استعظامهم إيّاه، أو لأنّه صلی الله علیه و آله كان يتكلّم على وفق عقولهم فيوضحه حتّى يفهم غيرهم (مرآة العقول: ج ۱ ص ۲۱۴).

7.. الكافي: ج ۱ ص۶۲ ح ۱، نهج البلاغة: الخطبة ۲۱۰، الخصال: ص ۲۵۵ ح ۱۳۱، تحف العقول: ص ۱۹۳.

  • نام منبع :
    گزیده شناخت نامه حدیث
    سایر پدیدآورندگان :
    عبدالهادي مسعودي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1400/08/19
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1873
صفحه از 439
پرینت  ارسال به