جلوه بدهند. به احتمال، معترضان به نگارش سخنان پيامبر، همان گروهىاند که پس از رحلت ايشان، ديدگاه خود را در عدم نگارش حديث نبوى به همه مسلمانان، تحمیل کردند. شعار اين گروه، «حسبُنا کتاب اللّٰه» بود و آن را به گونههاى متفاوت بيان نمودند.
پس از رحلت پيامبر اکرم، جريان حاکم کوشید تا با توصيه، بخشنامه و حتّى تهديد، نگارش و تدوين روايات پيامبر صلی الله علیه و آله را متوقّف سازد. خليفه اوّل، نخستين گام را در اين مسير برداشت. ذهبی به نقل از عايشه، دختر او و همسر پيامبر چنین آورده است:
پدرم، پانصد حديث پيامبر را گرد آورده بود. شبى ناراحت بود و در بسترش آرام و قرار نداشت. صبحدم، مرا خواست و گفت: دخترم! احاديث مرا بياور. آنها را برايش بردم و او، همه آنها را سوزاند. سبب را پرسيدم، گفت: ترسيدم که بميرم و در ميان اين احاديث من، حديثى يافت شود که آن را از شخص راستگویی شنيده باشم، ولى او برايم دقيق گزارش نکرده باشد.۱
ذهبى در گزارش ديگرى از ابن مليکه مىنويسد:
پس از رحلت پيامبر خدا، ابوبکر، مسلمانان را گِرد آورد و گفت: شما احاديثى را از پيامبر نقل مىکنيد و در آن، اختلاف داريد، مردمان پس از شما هم اختلافهاى بيشترى خواهند داشت. بنا بر اين، هيچ سخنى را از پيامبر خدا نقل نکنيد و اگر کسى از شما در اين باره پرسش کرد، در پاسخ او بگوييد: ميان ما و شما، قرآن، حاکم است. حلال آن را حلال شماريد و حرام آن را حرام بداريد.۲
خليفه اوّل با اين سخن، حجّت معتبر و قابل استناد در ميان مردم را منحصر به کتاب خدا (قرآن) دانست و همه روايات نبوى را از دايره افاده و استفاده، خارج ساخت.
در زمان خليفه دوم، جلوگيرى از تدوين حديث، با شدّت بيشترى ادامه يافت. اقدامات خليفه دوم برای نگارش نيافتن روايات پيامبر در چند محور به انجام رسید: نهى از تدوين