در جامعه، باید سراغ بررسی موضوع از منظر قرآن و روایات رفت و برآیند دیدگاه آن دو را به عنوان مفاهیم دینی در اختیار جامعه قرار داد.
پاسخ
این اشکال در قلمرو احکام فقهی و قوانین اسلامی صحیح است؛ چرا که جزئیات این امور در قرآن نیامده است و قرآن خود به سنت ارجاع داده است.۱ بنا بر این، برای ارائه احکام فقهی ناگزیر از رجوع به روایات معتبر هستیم؛ اما ـ چنان که خواهد آمد ـ در عرصه غیر فقه (موضوعات معارفی) بیشتر روایات دخیل در موضوع، تفسیر آیات و یا برداشتهایی از آیات هستند که دسته اول در تفسیر موضوعی مورد توجه است و مصداقی روشن از تمسک به حدیث ثقلین است. دسته دوم نیز بازگو کننده مفاد آیات هستند. لذا دخل و تصرفی در دیدگاه قرآنی ندارند، بلکه راه دستیابی به مفاد آیات را نزدیک میکنند.
بنا بر این، تفسیر موضوعی در قلمرو غیر احکام فقهی، به شرط کمال نسبی و رعایت قواعد و ضوابط آن، کارآمد و قابل عرضه و عمل در جامعه اسلامی و حتی استناد به دین خواهد بود، بلکه میتواند معیاری برای بررسی صحت و سقم روایات مربوط به آن موضوع باشد؛ چنان که در روایات عرضه بر این امر تأکید شده است.
با این همه، برای این که دغدغه این اشکال به کلی مرتفع و پاسخ داده شود، تفسیر موضوعی روایی (تمر) پیشنهاد میگردد.
بعد از نقد این اشکالات و تبیین عدم وارد بودن آنها میتوان گفت که چون اصل در تمامی امور جواز آنهاست و نیز با توجه به وجود ریشههای اولیه تفسیر موضوعی در صدر اسلام و مفسران پیشین، تفسیر موضوعی جایز و امری روا در ارتباط با قرآن کریم است، بلکه با نگاهی به کارکردهای این نوع از مطالعات قرآنی، امروزه امری ضروری و دارای اولویت است.