کنند، اگر در آنان خیری [و توانایی پرداخت مال] مییابید، قرار بازخرید آنها را بنویسید.
«خیر» چه به معنای صلاحیت و چه به معنای مال یا قدرت بر کسب مال الکتابه باشد، در هر صورت، حصول علم صدرصدی به آن امری بسیار مشکل و نادر است. بنا بر این، معلق کردن جواز مکاتبه بر آن، به معنای تعلیق بر امری بسیار نادر است که با غرض تشریع عقد مکاتبه (براندازی نظام بردهداری) در تعارض است. بنا بر این، باید مراد از علم، علم عرفی و عقلایی باشد.
همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:
۰.الْقُضَاةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ فِی النَّارِ وَ وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ: رَجُلٌ قَضَى بِجَوْرٍ وَ هُوَ یعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ، وَ رَجُلٌ قَضَى بِجَوْرٍ وَ هُوَ لَا یعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ، وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ لَا یعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ، وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ یعْلَمُ فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ.۱
قاضیان چهار گروهند: سه گروه دوزخىاند و یک گروه بهشتى: مردى که از روی علمِ [به ماجرا] حکم ناحق مىدهد، دوزخى است. مردى که بدون علم، حکم ناحق دهد نیز دوزخى است. مردى که بدون علم، حکم حق دهد نیز دوزخى است، و مردى که از روی علم، حکم به حق دهد، بهشتى است.
بنا بر این روایت، قاضیای که از روی علم قضاوت نکند، داخل دوزخ میشود. حال اگر قاضی در داوری بر اساس شهادت بینه ـ که عموماً سبب علم صدرصدی نمیشود ـ قضاوت کند، باید طبق منطوق این روایت داخل دوزخ شود.
بنا بر این شواهد، معلوم میشود که مراد از علم در زمان نزول، علم عقلایی (ظن قوی، وثوق) است، نه علم به معنای منطقی و فلسفی آن. از این رو آیه (وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ)۲ گویای رد عملِ به مطلق ظن نیست، بلکه در صدد رد