امروزه، با همه پیشرفتهایی که انسان در عرصه فنآوری به دست آورده، امّا نتوانسته است خلأهای روانشناختی را از این طریق، پُر نماید. این تصوّر که انسان با پیشرفت فنآوری، لحظههایی آرام همراه با شادی و شادمانی خواهد داشت، به واقعیت نپیوسته استو آدمی، همواره تلاش می کند، تا شادی و آرامش را به زندگی خود، بازگرداند. چه چیزی میتواند زندگی را غرق در شادی کند؟ آیا برخورداری از سطح عالی تحصیلات، به این امر کمک میکند؟ آیا ثروت، میتواند گره کور این مشکل را باز کند؟ آیا موقعیت اجتماعی و مسائلی از این قبیل، میتواند موجبات شادی را در جوامع مختلف و در بستر خانواده، فراهم آورد؟ آیا اصولاً هر آنچه باعث شادی میگردد، میتواند پیامد مثبت داشته باشد یا در بعضی مواقع، شادیهای زودگذری وجود دارند که نه تنها پیامد مثبتی ندارند بلکه آثار منفی به بار میآورند؟
تجربه شادی، یکی از رایجترین روشهایی است که مردم به واسطه آن، شادکامی را تعریف میکنند، پژوهشها نشان میدهند که «شادی»، یکی از سه مؤلّفه اصلی «شادکامی»، به همراه «رضایت از زندگی و «فقدان عواطف منفی» است. شادی، جنبه هیجانی شادکامی است و در مقابل، رضامندی، جنبه شناختی آن است.۱