هر یک، بخش مهمّی از ماهیت طرف دیگر، روشن میگردد. این دو، در واقع، دو روی یک سکّهاند.
۲. «کَسَل» و «فَترَة»
در مفهومشناسی، شناخت مفاهیم مترادف، موضوعی اساسی و پذیرفته شده است. برخی از واژگان مترادف، به واسطه پژوهشهای لغوی به دست آمده ـ که فتره نیز از این موارد است. ـ مورد بررسی قرار میگیرد. ابن فارِس، «فتر» را ضعف در هر چیز میداند.
فتر: أصل صحیح یدلّ علی ضعف فی الشیء.۱
امّا خلیل، با تعبیری دیگر، به همان معنا اشاره دارد. وی، «فتر» را آرامش بعد از تندی و نرمی بعد از شدّت میخواند و نهایتاً فتره جسمی را ضعف جسمی تعبیر میکند:
فتر فتوراً: سکن عن حدته ولأنَ بعد شدّته، یجد فی جسده فترة، أی ضعفاً.۲
ابن اثیر، در کاربردهای فتره، «إفتر الرجل» را اینگونه معنا میکند: پلکهای مرد، سست شد و نگاهش، شکسته شد:
إفتر الرجل مفتر: إذا ضعفت جفونة و انکسر طرفة.۳
ابن منظور، فتره را شکستگی و سستی دانسته، فترت جسمی را نرمیِ مفاصل میداند: