۲۳۵.كتاب سليم بن قيس - به نقل از سلمان ، در باره امير مؤمنان عليه السلام -:چون خيانت و بىوفايى آنان (صحابيان) را نسبت به خود ديد ، در خانهاش نشست و به گردآورى و تنظيم قرآن پرداخت و از خانهاش خارج نشد تا آن را - كه در صحيفهها و چوبكهاى جوال و افسار و تكّههاى دوال و كاغذ نوشته شده بود - ، جمعآورى كرد .
پس از آن كه همهاش را گِرد آورد و با دست خود ، آن را با تنزيل و تأويل ، و ناسخ و منسوخش نوشت ، ابوبكر به او پيغام داد كه : بيرون بيا و بيعت كن .
على عليه السلام به او پيغام داد كه : «من ، مشغول هستم و سوگند ياد كرده و با خود عهد بستهام تا هنگامى كه قرآن را گردآورى و تنظيم مىكنم ، جز براى نماز رَدا نپوشم [و از خانه بيرون نيايم]» .
پس چند روزى دست از او كشيدند و در اين مدّت ، قرآن را در يك پارچه ، گرد آورد و بر آن ، مُهر زد . آن گاه به ميان مردم - كه با ابو بكر در مسجد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله جمع بودند - ، آمد و فرياد زد : «اى مردم ! از آن هنگام كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در گذشت ، من سرگرم غسل [و دفن] او شدم . سپس به قرآن پرداختم تا اين كه آن را در اين پارچه ، جمع كردم ، و خداوند متعال ، هيچ آيهاى بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نازل نكرده است ، مگر اين كه آن را گرد آوردهام ، و هيچ آيهاى از آن نيست ، مگر اين كه آن را جمع كردهام ، و هيچ آيهاى از آن نيست ، مگر اين كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آن را بر من خواند و تأويلش را به من آموخت» .
على عليه السلام سپس به آنان فرمود : «تا فردا[ى قيامت ]نگوييد : ما از آن ، بىخبر بوديم» .
سپس ادامه داد : «تا روز قيامت ، نگوييد كه من ، شما را به يارى خويش فرا نخواندم ، و حقّ (حقّانيت) خود را به شما يادآور نشدم و شما را به كتاب خدا ، از آغاز تا انجامش ، دعوت نكردم» .
عمر گفت : با وجود قرآنى كه با ماست ، به آنچه ما را بدان مىخوانى ، نيازى نداريم .
آن گاه على عليه السلام به خانهاش رفت .