435
شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد اوّل

۵ / ۲ - ۴

نداشتن اختلاف‏

قرآن‏

(آيا در [ معانى ]قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غيرِ خدا بود ، قطعاً در آن ، اختلافِ بسيار مى‏يافتند)

حديث‏

۳۰۶.امام على عليه السلام: خداوند سبحان مى‏فرمايد: (ما هيچ چيزى را در كتاب ( لوح محفوظ ) ، فروگذار نكرده‏ايم) و در آن ، همه چيز بيان شده است، و فرموده كه بخشى از كتاب [خدا] ، بخشى ديگرش را تصديق مى‏كند، و در آن ، هيچ اختلافى نيست . خداوند مى‏فرمايد: (اگر از نزد غير خدا بود ، هر آينه ، در آن ، اختلافِ بسيار مى‏يافتند). قرآن ، ظاهرش زيباست و باطنش ، ژرف . شگفتى‏هايش ، پايان نمى‏پذيرد و غرايبش ، به سر نمى‏آيد و تاريكى‏ها ، جز با آن برطرف نمى‏گردد.

۵ / ۲ - ۵

پاسخ مواردى كه به نظر ، مختلف مى‏رسند

۳۰۷.التوحيد - به نقل از محمّد بن حسن بن عبد العزيز اَحدَب -:در كتاب پدرم [حسن‏] ، به خطّ او ، چنين يافتم: طلحة بن يزيد ، از عبيد اللَّه بن عبيد ، از ابو مَعَمَر سَعدانى برايمان حديث كرد كه: مردى نزد امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان ! من در كتاب آسمانى خدا ، شك كرده‏ام .
امام عليه السلام به او فرمود : « ... چگونه در كتاب آسمانى خدا ، شك كرده‏اى ؟!» .
گفت: وقتى مى‏بينم كه بخشى از آن ، بخشى ديگر را تكذيب [و نفى‏] مى‏كند ، ۱ چگونه در آن ، شك نكنم ؟!
على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «هر بخشى از قرآن ، بخش ديگرش را تصديق مى‏كند، و هيچ پاره‏اى از آن ، پاره ديگرش را تكذيب [و نفى‏] نمى‏كند ؛ امّا به تو چنان خِردى داده نشده است كه از آن ، بهره بگيرى. اكنون آنچه از كتاب خداوند عزّ وجلّ را كه در آن شك دارى ، باز گو» .
آن مرد گفت: خداوند ، در يك جا مى‏فرمايد: (پس امروز ، ما هم آنان را از ياد مى‏بريم ، چنان كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند)، و در جايى ديگر مى‏فرمايد: (خدا را فراموش كردند . پس [خدا هم‏] آنان را فراموش كرد) و در جاى ديگر مى‏فرمايد : (و پروردگار تو ، فراموشكار نبوده است). [خداوند ،] يك بار ، خبر مى‏دهد كه او فراموش مى‏كند و يك بار خبر مى‏دهد كه فراموش نمى‏كند ! اين ، چگونه است ، اى امير مؤمنان ؟
فرمود: «باز هم از آنچه [از كتاب خدا] كه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: [خداوند ،] در جايى مى‏فرمايد: (و روزى كه روح و فرشتگان ، به صف مى‏ايستند و [مردم ،] سخن نمى‏گويند ، مگر آن كسى كه [خداى‏] رحمان به او رُخصت دهد، و سخنِ راست مى‏گويد) ؛ ولى در جاى ديگرى مى‏فرمايد : (پس از آن كه ايشان را به سخن گفتن فرمان مى‏دهد ، مى‏گويند) - (به خدا، پروردگارمان، سوگند كه ما مشرك نبوديم!)، و مى‏فرمايد: (روز قيامت ، بعضى از شما ، بعضى ديگر را انكار مى‏كنند و برخى از شما ، برخى ديگر را لعنت مى‏كنند)، و مى‏فرمايد: (اين مجادله اهل آتش ، قطعاً راست است)، و مى‏فرمايد: (در حضور من ، مجادله مكنيد، و من ، پيشاپيش ، شما را بيم دادم) و مى‏فرمايد: (بر دهان‏هاى آنان ، مُهر مى‏نهيم و دست‏هايشان ، با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان ، بدانچه فراهم ساخته‏اند ، گواهى مى‏دهند) . پس يك بار خبر مى‏دهد كه آنان (دوزخيان) ، سخن مى‏گويند . يك بار خبر مى‏دهد كه سخن نمى‏گويند ، مگر آن كس كه [خداوند ]رحمان به او اجازه دهد و راست مى‏گويد. يك بار خبر مى‏دهد كه خلايق ، سخن نمى‏گويند و از قول آنها مى‏فرمايد: (به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم!)، و يك بار خبر مى‏دهد كه آنان با يكديگر ، جَر و بحث مى‏كنند. اينها چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
على عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند عزّ وجلّ مى‏فرمايد: (در آن روز (قيامت)، چهره‏هايى شاداب اند و به سوى پروردگار خويش مى‏نگرند)، و [در جايى ديگر] مى‏فرمايد: (و ديدگان ، او را در نمى‏يابند و او ديدگان را در مى‏يابد ، و او ريزبين و آگاه است)، و [در ديگر جاى ]مى‏فرمايد: (و قطعاً بار ديگرى هم او را ديده است، نزديك سِدرة المُنتَهى)، و مى‏فرمايد: (در آن روز (قيامت) ، شفاعت [ به كسى ]سود نمى‏بخشد، مگر به كسى كه [ خداى ]رحمان ، اجازه دهد و سخنش را بپسندد . آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته‏اند ، مى‏داند، حال آن كه ايشان ، بِدان دانشى ندارند) ، در حالى كه كسى كه ديدگان، او را در يابند ، به او دانش هم دارند.
اينها چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
على عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند - تبارك و تعالى - مى‏فرمايد: (و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن بگويد ، جز [ از راه ]وحى، يا از فرا سوى حجابى، يا فرستاده‏اى بفرستد و به اذن او ، هر چه را [خدا] بخواهد ، وحى نمايد) ؛ ولى [در جاى ديگر ]مى‏فرمايد: (و خدا ، با موسى ، آشكارا سخن گفت)، و مى‏فرمايد: (و پروردگارشان ، آن دو را ندا داد)، و مى‏فرمايد: (اى پيامبر ! به زنان و دخترانت بگو)، و مى‏فرمايد: (اى پيامبر ! آنچه را از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن). اين چگونه است - اى امير مؤمنان - و چگونه در آنچه شنيدى ، شك نكنم ؟!
امام عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند عزّ وجلّ مى‏فرمايد: (آيا براى او ، همنامى مى‏شناسى؟) ، در حالى كه انسان را [هم‏] شنوا و بينا و مالك و پروردگار مى‏نامد. پس يك بار خبر مى‏دهد كه براى خداوند ، نام‏هاى فراوان و مشتركى است، و يك بار مى‏گويد: (آيا براى او ، همنامى مى‏شناسى؟) . اين چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
امام عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند - تبارك و تعالى - مى‏فرمايد: (و هموزن ذرّه‏اى، نه در زمين و نه در آسمان ، از پروردگار تو ، پنهان نيست ؛ و نه كوچك‏تر و نه بزرگ‏تر از آن ، چيزى نيست، مگر اين كه در كتابى روشن [ درج شده ]است) ، و مى‏فرمايد: (روز قيامت ، با آنان ، سخن نمى‏گويد و به ايشان نظر نمى‏افكند و پاكشان نمى‏گردانَد) ، و مى‏فرمايد: (هرگز! در آن روز، ايشان از پروردگارشان سخت در پرده اند) . چگونه به آنان بنگرد كسى كه از ايشان پوشيده است؟ اين چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند - تبارك و تعالى - مى‏فرمايد: (آيا از آن كس كه در آسمان است ، ايمن شده‏ايد كه شما را در زمين ، فرو بُرد، پس به ناگاه [ زمين ]به تپيدن اُفتد؟) ؛ امّا [در جايى ديگر] مى‏فرمايد: ([خداى ]رحمان ، بر عرش استيلا يافت)، و مى‏فرمايد: (او در آسمان‏ها و زمين ، خداست. نهان و آشكارِ شما را مى‏داند)، و مى‏فرمايد: (پيدا و پنهان است)، و مى‏فرمايد: (و هر كجا باشيد ، او با شماست) ، و مى‏فرمايد: (و ما از شاه‏رگ [انسان‏]، به او نزديك‏تريم) . اين چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
امام عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند عزّ وجلّ مى‏فرمايد: (پروردگارت و فرشته‏[ ها ] ، صف در صف مى‏آيند) ؛ ليكن [در جايى ديگر] مى‏فرمايد: (و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم ، [ اكنون نيز ]تنها به سوى ما آمده‏ايد)، و مى‏فرمايد: (مگر انتظار آنان ، غير از اين است كه خدا و فرشتگان، در [ زير ]سايبان‏هايى از ابر سپيد، به سوى آنان بيايند)، و مى‏فرمايد: (آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند، يا پروردگارت بيايد، يا پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد؟ [ امّا ]روزى كه پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد، كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش ، سودى نمى‏بخشد) . پس بار ديگر مى‏فرمايد: (پروردگارت مى‏آيد) و يك بار ديگر مى‏فرمايد: (روزى كه پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد). اين چگونه است - اى امير مؤمنان - و چگونه در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
امام عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند عزّ وجلّ مى‏فرمايد : (بلكه ايشان ، به ديدار پروردگارشان كافرند)، و از مؤمنان ، ياد كرده است و مى‏فرمايد: (آنان كه گمان دارند با پروردگارشان ديدار مى‏كنند و به سوى او باز مى‏گردند)، و مى‏فرمايد: (درودشان - روزى كه با او ديدار كنند - ، سلام خواهد بود)، و مى‏فرمايد: (پس هر كه به ديدار پروردگارش اميد دارد ، [بداند كه‏] وعده خدا ، آمدنى است)، و مى‏فرمايد: (پس هر كه به ديدار پروردگارش اميد دارد ، بايد كار شايسته انجام دهد). يك بار خبر مى‏دهد كه او را ديدار مى‏كنند. يك بار خبر مى‏دهد كه ديدگان ، او را در نمى‏يابند ؛ ولى او ديدگان را در مى‏يابد، و يك بار مى‏گويد: (به او احاطه علمى پيدا نمى‏كنند) . اين چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
امام عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند - تبارك و تعالى - مى‏فرمايد: (و گناهكاران ، آتش [دوزخ ]را مى‏بينند و در مى‏يابند كه در آن خواهند افتاد)، و فرموده است: (آن روز ، خدا ، جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى‏دهد و خواهند دانست كه خدا ، همان حقيقتِ آشكار است)، و فرموده است: (و به خدا گمان‏هايى [ نابه‏جا ]مى‏برديد). يك بار مى‏گويد كه آنها گمان مى‏برند و يك بار خبر مى‏دهد كه آنها مى‏دانند، در حالى كه گمان به معناى شك است. اين چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
امام عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند متعال مى‏فرمايد: (و روز قيامت، ترازوهاى دادگرى را بر پا مى‏داريم. پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى‏شود)، ولى [در جاى ديگر ]مى‏فرمايد: (و روز قيامت ، براى آنها [ قدر و ]ارزشى نخواهيم نهاد)، و مى‏فرمايد: (آنان ، به بهشت وارد مى‏شوند و در آن ، بى حساب ، روزى داده مى‏شوند)، و مى‏فرمايد: (و در آن روز، سنجش [ اعمال ] ، درست است. پس هر كس كفّه‏هاى [ عمل ]او سنگين باشد، آنان ، خود رستگاران اند، و هر كس ميزان‏هاى [ عمل ]او سبُك باشد، پس آنان اند كه به خود ، زيان زده‏اند ؛ چرا كه به آيات ما ستم كرده‏اند) . اينها چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟!
امام عليه السلام فرمود: «باز هم - اى بينوا - از آنچه در آن شك كرده‏اى ، بگو» .
آن مرد گفت: مى‏بينم كه خداوند متعال [از يك طرف ]مى‏فرمايد: (بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده، جانتان را مى‏ستانَد، آن گاه به سوى پروردگارتان ، باز گردانيده مى‏شويد)، و [از سوى ديگر ]مى‏فرمايد: (خدا ، روح مردم را هنگام مرگشان ، به تمامى باز مى‏ستانَد)، و مى‏فرمايد: (فرستادگان ما جانش را مى‏ستانند ، در حالى كه كوتاهى نمى‏كنند )، و مى‏فرمايد: (همان كسانى كه فرشتگان ، جانشان را - در حالى كه پاك اند - مى‏ستانند)، و
مى‏فرمايد: (كسانى كه فرشتگان ، جان آنان را در حالى كه به خود ستم كرده‏اند، مى‏ستانند). اينها چگونه است - اى امير مؤمنان - و چه طور در آنچه شنيدى ، شك نكنم؟! و اگر تو به دادم نرسى و اين مشكلات را برايم حل نكنى - كه البتّه اميد دارم به دست تو حل شوند - ، به هلاكت خواهم افتاد ؛ زيرا اگر پروردگار - تبارك و تعالى - حق باشد، قرآن ، حق باشد و پيامبران ، حق باشند قطعاً دچار هلاكت و زيان گشته‏ام ، و اگر پيامبرانْ دروغ باشند ، باكى بر من نخواهد بود و نجات يافته‏ام .
على عليه السلام فرمود: «پاك است پروردگار ما ؛ پاك است و بزرگ و بسى بلندمرتبه ! گواهى مى‏دهيم كه اوست پاينده زوال‏ناپذير، و در وجود او ، شكّى نداريم . هيچ چيزى ، همانندش نيست و شنواىِ بيناست [گواهى مى‏دهيم كه‏] قرآن ، حق است، و پيامبران ، حق اند، و پاداش و كيفر ، حق اند. پس اگر افزونىِ ايمان ، روزى تو شود يا از آن محروم شوى، هر دو به دست خداست. اگر بخواهد ، روزى‏ات مى‏كند و اگر بخواهد ، تو را از آن محروم مى‏گردانَد؛ ليكن من به خواست و قدرت خداوند ، آنچه را كه در آن شك كرده‏اى ، به تو مى‏آموزم. پس اگر خدا خير تو را بخواهد ، علمش را به تو مى‏آموزد و ثابت‏قدم مى‏گردانَد، و اگر شرّ تو را بخواهد ، گم‏راه و هلاك مى‏شوى.
امّا اين سخن او كه: (خدا را فراموش كردند . پس [ خدا هم ]آنان را فراموش كرد) ، به معناى آن است كه آنان ، در سراى دنيا ، خدا را فراموش كردند و به دستورهاى او عمل نكردند . پس خدا هم در آخرت ، ايشان را از ياد مى‏بَرَد ؛ يعنى از پاداش خود ، چيزى براى آنان قرار نمى‏دهد . در نتيجه، از خير [و ثواب الهى‏] فراموش مى‏شوند.
همچنين است تفسير اين سخن او عزّ وجلّ كه: (پس امروز ، ما هم آنان را از ياد مى‏بريم، چنان كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند) ، مقصود از فراموش شدن [آنها به وسيله خدا]، اين است كه به آنان ، پاداش نمى‏دهد ، در صورتى كه دوستان خود را كه در سراى دنيا به او و به پيامبرانش ايمان آورده‏اند و در نهان ، از او ترسيده‏اند و فرمان‏بردار و به ياد خدا بوده‏اند، پاداش مى‏دهد.
و امّا اين سخن او كه: (و پروردگار تو، فراموشكار نبوده است) ، به اين معناست كه پروردگار بزرگ و بس بلندمرتبه ما ، كسى نيست كه دچار فراموشى يا غفلت شود ؛ بلكه همه چيز را به ياد دارد و به همه چيز ، داناست. عرب ، در باره فراموشى مى‏گويد: "فلانى ، ما را فراموش كرده و از ما ، ياد نمى‏كند" ؛ يعنى دستور نمى‏دهد كه به ما خيرى برسد و در اين باره ، از ما يادى نمى‏كند . اكنون ، آنچه را خداوند عزّ وجلّ فرموده است، فهميدى؟».
آن مرد گفت: آرى . آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات گردانَد ! و گِره از كارم گشودى . خدا ، به تو پاداش بسيار دهد !
على عليه السلام فرمود: «و امّا اين سخن او كه: (روزى كه روح و فرشتگان ، به صف مى‏ايستند، و [ مردم، ]سخن نمى‏گويند، مگر كسى كه [ خداى ]رحمان ، به او رخصت دهد، و سخنِ راست مى‏گويد)، و اين سخن او كه: (به خدا، پروردگارمان، سوگند كه ما مشرك نبوديم !)، و اين سخن او كه: (روز قيامت ، بعضى از شما ، بعضى ديگر را انكار مى‏كنند و برخى از شما ، برخى ديگر را لعنت مى‏كنند)، و اين سخن او كه: (اين مجادله اهل آتش ، قطعاً راست است)، و اين سخن او كه: (در حضور من ، مجادله مكنيد، و من ، پيشاپيش به شما بيم دادم)، و اين سخن او كه: (بر دهان‏هاى آنان ، مُهر مى‏نهيم و دست‏هايشان ، با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان ، بدانچه فراهم ساخته‏اند ، گواهى مى‏دهند)، هر يك از اينها ، مربوط به جايگاه‏هاى گوناگون از جايگاه‏هاى آن روزى است كه مقدارش ، پنجاه هزار سال است . در آن روز ، خداوند عزّ وجلّ آفريدگان را در جايگاه‏هاى گونه‏گونى گِرد مى‏آورد : عدّه‏اى با هم صحبت مى‏كنند، و عدّه‏اى براى يكديگر ، طلب آمرزش مى‏كنند . اينان ، كسانى هستند كه در سراى دنيا ، از سردمداران‏[حق‏] ، فرمان‏بُردارى و پيروى مى‏كرده‏اند، و گنهكارانِ مستكبر و مستضعف ۲ را كه در سراى دنيا ، [نسبت به حق و پيامبران ، ]كينه و دشمنى مى‏ورزيده‏اند و در ستم و تجاوز ، به يكديگر كمك مى‏كرده‏اند، لعنت مى‏كند، در حالى كه برخى از آنان به ديگرى كفر مى‏ورزد و برخى از آنان، ديگرى را لعنت مى‏كنند.
كفر ، در اين آيه ، به معناى بيزارى است. مى‏فرمايد كه از يكديگر ، بيزارى مى‏جويند . مانند آن ، اين سخن شيطان در سوره ابراهيم است كه: (من بدانچه پيش از اين ، مرا [ در كار خدا ]شريك مى‏دانستيد ، كافرم) [ ، يعنى بيزارم‏] . همچنين است اين سخن ابراهيم خليل الرحمان: (به شما كفر مى‏ورزيم) ، يعنى از شما بيزاريم .
سپس در جاى ديگرى گِرد مى‏آيند و در آن جا گريه مى‏كنند، كه اگر آن صداها براى مردم دنيا بر ملا مى‏شد، تمام مخلوقات ، دست از زندگى مى‏شُستند و دلگير مى‏شدند، مگر آنچه خدا مى‏خواست، و همواره ، خون مى‏گريند .
سپس در جايى ديگر گِرد مى‏آيند و از آنها خواسته مى‏شود كه زبان ، به سخن بگشايند، و آنها مى‏گويند: (به خدا، پروردگارمان، سوگند كه ما مشرك نبوديم !). پس خداوند - تبارك و تعالى - بر دهان‏هاى آنان مُهر مى‏زند، و دست‏ها و پاها و پوست‏هايشان را به سخن گفتن مى‏خوانَد و آنها به هر گناهى كه كرده‏اند، گواهى مى‏دهند . سپس مُهر از دهان‏هايشان برداشته مى‏شود و به پوست‏هاى خود مى‏گويند: "چرا بر ضدّ ما گواهى داديد؟" . پوست‏هايشان مى‏گويند: (همان كسى كه هر چيزى را گويا كرده است، ما را گويا ساخت [تا اعتراف كنيم‏]) .
سپس در جايى ديگر گِرد مى‏آيند و از آنها خواسته مى‏شود كه زبان به سخن بگشايند. پس هر يك از ديگرى مى‏گريزد، و اين است معناى اين سخن او كه: (روزى كه آدمى از برادرش، و از مادر و پدرش ، و از همسر و پسرانش مى‏گريزد) . پس از آنها خواسته مى‏شود كه سخن بگويند ؛ امّا تنها آن كس سخن مى‏گويد كه [خداى ]مهربان به او اجازه‏اش دهد، و او حقيقت را مى‏گويد . ۳ پس پيامبران - كه درود خدا بر ايشان باد - ، در يكايكِ اين جاها بر مى‏خيزند، و همين است معناى سخن خداوند كه: (پس چگونه است [ حالشان ]آن گاه كه از هر امّتى ، گواهى آوريم و تو را بر آنان ، گواه قرار داديم؟).
سپس در جايى ديگر گِرد مى‏آيند كه در آن ، مقام محمّد صلى اللَّه عليه و آله است؛ همان مقام ستوده. پس [پيامبر ،] خداوند - تبارك و تعالى - را چنان مى‏ستايد كه پيش از او ، هيچ كس او را آن چنان ، نستوده است . آن گاه ، همه فرشتگان را مى‏ستايد، به طورى كه هيچ فرشته‏اى نمى‏مانَد ، مگر آن كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله او را به نيكى مى‏ستايد . سپس به ستايش از پيامبران مى‏پردازد، چنان ستايشى كه هيچ كس پيش از او نكرده است و آن گاه به ستايش از همه مردان و زنان مؤمن ، زبان مى‏گشايد، و از صدّيقان و شهيدان ، آغاز كرده ، به صالحان ، ختم مى‏كند . پس اهل آسمان‏ها و زمين ، او را مى‏ستايند، و اين است معناى اين سخن خداوند متعال كه: (اميد است كه پروردگارت ، تو را به مقامى ستوده برساند). پس خوشا به حال كسى كه او را از آن مقام ، بهره‏اى باشد! و بدا به حال كسى كه وى را در آن مقام ، بهره و نصيبى نباشد!
سپس در جايى ديگر ، گِرد مى‏آيند و از يكديگر ، انتقام مى‏كشند. اينها همه ، پيش از حسابرسى است. پس چون نوبتِ حسابرسى فرا رسد، هر انسانى سرگرم كار خويش مى‏شود. از خداوند ، بركت آن روز را مى‏خواهيم» .
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات كند - اى امير مؤمنان - ! و گِره از كارم گشودى . خدا ، به تو پاداش بسيار دهد!
امام عليه السلام ادامه داد: «و امّا سخن خداوند عزّ وجلّ كه: (در آن روز، چهره‏هايى شاداب اند [و ]به سوى پروردگارشان مى‏نگرند) و سخن او كه: (و ديدگان ، او را در نمى‏يابند و او ديدگان را در مى‏يابد) و سخن او كه: (و قطعاً بار ديگرى هم او را ديده است، نزديكِ سِدرة المُنتهى) و سخن او كه: (در آن روز، شفاعت [ به كسى ]سود نمى‏بخشد، مگر به كسى كه [ خداى ]رحمان ، اجازه دهد و سخن او را بپسندد. آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته‏اند ، مى‏داند، حال آن كه ايشان ، بِدان دانشى ندارند). اين سخن او كه : (در آن روز، چهره‏هايى شاداب اند [و] به سوى پروردگار خويش مى‏نگرند)، در جايى است كه اولياى خداوند عزّ وجلّ، پس از پايان حسابرسى، به آن جا ، يعنى به سوى رودى به نام زندگانى مى‏روند و در آن ، خود را مى‏شويند و از آن مى‏نوشند و بر اثر آن ، چهره‏هايشان ، شاداب و درخشان مى‏گردد، و هر گونه رنج و خستگى از ايشان برطرف مى‏شود . سپس فرمان مى‏يابند كه به بهشت ، وارد شوند . پس ، از اين جايگاه است كه به پروردگار خويش مى‏نگرند كه چگونه ايشان را پاداش مى‏دهد، و از همين جايگاه است كه وارد بهشت مى‏شوند. اين است معناى سخن خداوند عزّ وجلّ در باره سلام كردن فرشتگان بر ايشان: (سلام بر شما ! خوش آمديد ! به آن وارد شويد ، در حالى كه جاودانه‏ايد). در اين جاست كه به رفتن به بهشت و ديدن آنچه پروردگارشان به ايشان وعده داده ، يقين پيدا مى‏كنند . اين است معناى سخن او كه: (به پروردگار خويش مى‏نگرند) . مقصود از نگريستن به او، ديدن پاداش خداوند - تبارك و تعالى - است.
و امّا سخن او كه: (و ديدگان ، او را در نمى‏يابند و او ديدگان را در مى‏يابد)، آرى . او چنان است كه فرموده: (و ديدگان ، او را در نمى‏يابند)، يعنى در وهم نمى‏گنجد . (و او ديدگان را در مى‏يابد) ، يعنى او بر آنها احاطه دارد . (و او ريزبين و آگاه است)، اين، ستايشى است كه پروردگارِ بزرگ و والا و پاك و بس بلندمرتبه ما ، از خويش كرده است. موسى عليه السلام در حالى كه سپاس خدا بر زبانش جارى بود ، از او درخواست كرد كه: (پروردگارا! خودت را به من بنماى تا تو را ببينم) . اين درخواست او ، درخواستى بزرگ و تقاضايى عجيب بود.
از اين رو، مجازات شد. خداوند - تبارك و تعالى - فرمود: "هرگز مرا در دنيا نخواهى ديد ... (به كوه بنگر . اگر در جاى خود مانْد ، مرا هم خواهى ديد)" . پس خداوند سبحان ، يكى از نشانه‏هايش را نمايان ساخت و پروردگار ما ، بر كوه ، تجلّى كرد كه بر اثر آن، كوه از هم فرو پاشيد و خُرد شد، و موسى ، از هوش رفته ، بر زمين افتاد ؛ يعنى مُرده بر زمين افتاد؛ زيرا كيفر او ، مرگ بود. سپس خداوند ، او را زنده گردانيد . موسى ، توبه كرد و گفت: (تو منزّهى! به درگاهت ، توبه كردم و من ، نخستينِ مؤمنانم) ؛ يعنى نخستين مؤمن از ايشان كه ايمان آورد كه هرگز ، تو را نمى‏بيند .
و امّا سخن او كه: (و قطعاً بار ديگرى هم او را ديده است، نزديك سِدرة المُنتهى) ، يعنى محمّد صلى اللَّه عليه و آله نزديك سِدرة المُنتهى بود، جايى كه هيچ آفريده‏اى از آفريدگان خدا از آن فراتر نمى‏رود ( / پايش بدان جا نمى‏رسد) .
و سخن او در آخر آيه كه: (ديده‏[ اش ] ، منحرف نگشت و [ از حد ]در نگذشت. به راستى كه [ برخى ]از آيات بزرگِ پروردگار خود را ديد) ، جبرئيل عليه السلام را دو بار در چهره‏[ى واقعى‏] اش ديد : يكى ، اين بار و يك بار ديگر ، و اين [كه او را آيت بزرگى ناميد]، از آن روست كه خلقت جبرئيل عليه السلام ، باعظمت است؛ چرا كه او از موجودات روحانى‏اى است كه شكل و شمايل و اوصاف آنها را جز پروردگار جهانيان، خدا، كسى درك نمى‏كند.
و امّا سخن او كه: (در آن روز، شفاعت [ به كسى ]سود نمى‏بخشد، مگر به كسى كه [ خداى ]رحمان ، اجازه دهد و سخنش را بپسندد. آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته‏اند ، مى‏داند، حال آن كه ايشان ، بِدان دانشى ندارند) ، يعنى آفريدگان ، به خداوند عزّ وجلّ احاطه علمى ندارند؛ زيرا خداوند - تبارك و تعالى - بر ديدگان دل‏ها ، پرده نهاده است . بنا بر اين، نه هيچ فهمى به چگونگى او مى‏رسد، و نه هيچ دلى مى‏تواند برايش حد و مرزى تعيين كند . پس او را توصيف نمى‏كند ، مگر همان گونه كه او خود، خويشتن را توصيف كرده است: هيچ چيز ، همانندش نيست، شنوا و بيناست، آغاز و انجام است، پيدا و پنهان است، و آفريننده و پديد آورنده و صورتگر است و آفريننده اشياست . بنا بر اين، هيچ يك از اشيا ، همانند او - كه بزرگ و متعالى است - نيست» .
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات كند! و گِره از كارم گشودى . خدا ، به تو پاداش بسيار دهد ، اى امير مؤمنان !
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود : «و امّا سخن او كه: (و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن بگويد ، جز [ از راه ]وحى، يا از فراسوى حجابى، يا فرستاده‏اى را بفرستد و به اذن او ، هر چه را [خدا ]بخواهد ، وحى نمايد)، و اين سخن او كه: (و خدا ، با موسى ، آشكارا سخن گفت)، و سخن او كه: (و پروردگارشان آن دو را ندا داد)، و سخن او كه: (اى آدم! تو و همسرت ، در بهشت ساكن شويد).
و اين سخن او كه فرموده: (هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن بگويد ، مگر [از راه ]وحى يا از فراسوى حجابى)؛ زيرا هيچ بشرى را نسزد كه خدا با او سخن بگويد ، مگر از طريق وحى، و امكان ندارد ، مگر از پسِ حجابى، يا اين كه فرستاده‏اى را بفرستد و او به اذن خداوند، آنچه را [خدا] مى‏خواهد ، وحى كند. خداوندِ بزرگ و بس بلندمرتبه ، اين گونه فرموده است. گاه به رسول از جانب فرستادگان آسمان ، وحى مى‏شد و فرستادگان آسمان به فرستادگان زمين ، ابلاغ مى‏كردند، و گاه كلام، تنها ميان فرستادگان اهل زمين و آن رسول بوده ، بدون آن كه آن كلام، از طريق فرستادگان اهل آسمان ، فرستاده شود. ۴
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: "اى جبرئيل! آيا پروردگارت را ديده‏اى؟" .
جبرئيل عليه السلام گفت: پروردگار من ، ديده نمى‏شود.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: "پس وحى را از كجا مى‏گيرى؟" .
گفت: آن را از اسرافيل مى‏گيرم.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: "اسرافيل ، آن را از كجا مى‏گيرد؟" .
گفت: از فرشته برتر از وى - كه از روحانيان است - مى‏گيرد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: "آن فرشته ، آن را از كجا مى‏گيرد؟" .
گفت: به نحوى، در دل او افكنده مى‏شود.
پس، اين است وحى، و وحى ، كلام خداست، و كلام خدا ، بر يك گونه نيست. گونه‏اى از وحى ، چنان است كه خداوند ، با فرستادگان، سخن مى‏گويد . گونه‏اى از آن ، چيزى است كه در دلِ ايشان مى‏اندازد . گونه‏اى از آن ، رؤياست كه پيامبران مى‏بينند، و گونه‏اى از آن ، به صورت پيغام و فرو فرستادن است كه [بر پيامبر ]تلاوت و خوانده مى‏شود. اين‏[ها ، همه ]كلام خداست. پس به همين اندازه كه در باره كلام خدا برايت گفتم ، بسنده كن؛ چرا كه معناى كلام خدا ، يكسان نيست . برخى از آن ، چيزى است كه فرستادگان آسمانى به فرستادگان زمينى مى‏رسانند» .
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات كند! و گِره از كارم گشودى . خدا ، به تو پاداش بسيار دهد ، اى امير مؤمنان !
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود: «و امّا سخن او كه: (آيا براى او ، همنامى مى‏شناسى؟) ، معنايش اين است كه : آيا كسى جز خداوند - تبارك و تعالى - را مى‏شناسى كه نامش "اللَّه" باشد؟ پس زنهار كه قرآن را به رأى خويش ، تفسير كنى، تا اين كه آن را از عالمان [به قرآن ]در يابى؛ زيرا چه بسا تنزيلى كه [در ظاهر] به كلام بشر مى‏مانَد ، در حالى كه كلام خداست و تأويل آن ، به كلام بشر نمى‏مانَد. همان گونه كه هيچ يك از آفريدگانش ، شبيه او نيستند، فعل خداوند - تبارك و تعالى - نيز به هيچ يك از افعال بشر نمى‏مانَد، و هيچ چيزى از كلام او ، به كلام بشر ، شباهت ندارد. كلام خداوند - تبارك و تعالى - صفت اوست ، در حالى كه كلام افراد بشر ، فعل آنهاست . بنا بر اين، كلام خدا را به كلام بشر ، مانند مكن ، كه هلاك و گم‏راه مى‏شوى» .
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات كند ! و گِره از كارم گشودى ، خدا ، به تو پاداش بسيار دهد ، اى امير مؤمنان !
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود: «و امّا سخن او كه: (و هموزن ذرّه‏اى، نه در زمين و نه در آسمان ، از پروردگار تو پنهان نيست)، آرى، به راستى هيچ چيزى از پروردگار ما پنهان نيست . چگونه كسى كه موجودات را آفريده است ، نمى‏داند كه چه آفريده، در حالى كه آفريدگارى داناست؟!
و امّا سخن او كه: (روز قيامت، به ايشان نظر نمى‏افكند) ، يعنى خيرى به ايشان نمى‏رساند. عرب مى‏گويند: "به خدا سوگند ، فلانى به ما نظر نمى‏كند" و مقصودشان اين است كه از او به ما خيرى نمى‏رسد. اين نظر، در اين جا، از جانب خداوند متعال به آفريدگان اوست و نظر او به ايشان ، رحمت او به آنهاست .
و امّا سخن او كه: (هرگز! در آن روز ، ايشان از پروردگارشان سخت در پرده اند) ، يعنى در روز قيامت ، از پاداش پروردگارشان ، در پرده [و محروم‏] اند».
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات كند! و گِره از كارم گشودى . خدا ، به تو پاداش بسيار دهد !
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود: «و امّا سخن او كه: (آيا از آن كس كه در آسمان است ، ايمن شده‏ايد كه شما را در زمين فرو بَرَد، پس به ناگاه [ زمين ]به تپيدن اُفتد ؟) و سخن او كه: (او در آسمان‏ها و زمين ، خداست) و سخن او كه: ([خداى‏] رحمان ، بر عرش قرار گرفت) و سخن او كه: (و هر كجا باشيد ، او با شماست) و سخن او كه: (و ما از شاه‏رگ [ او ]به او نزديك‏تريم)، آرى ، چنين است خداوند - تبارك و تعالى - و پاك و منزّه و برتر است از اين كه از او چيزى سر زنَد كه از آفريدگان ، سر مى‏زند، در حالى كه او ريزبين و آگاه است، و بالاتر و بزرگ‏تر از آن است كه در او چيزى رُخ دهد كه در مخلوقاتش رُخ مى‏دهد، در حالى كه علم او بر عرشش قرار گرفته و بر هر نجوايى ، گواه است و بر هر چيزى ، نگهبان است و فراهم آورنده هر موجودى و تدبير كننده همه چيزهاست. خدا ، بسى والاتر و بزرگ‏تر از آن است كه بر عرشى بنشيند». ۵
آن گاه امام عليه السلام فرمود: «و امّا سخن او كه: (پروردگارت و فرشته‏[ ها ] ، صف در صف مى‏آيند) و سخن او كه: (و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم ، [ اكنون نيز ]تنها به سوى ما آمده‏ايد) و سخن او كه: (مگر انتظار آنان ، غير از اين است كه خدا و فرشتگان، در [ زير ]سايبان‏هايى از ابر سپيد ، به سوى آنان بيايند) و سخن او كه: (آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند، يا پروردگارت بيايد، يا پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد؟)، اينها، همچنان كه خداوند عزّ وجلّ فرموده، درست اند ؛ امّا آمدن او ، مانند آمدن مخلوق نيست. [پيش‏تر ]به تو گفتم كه بسا چيزى از كتاب خدا كه تأويل [و معناى واقعى ]آن ، با تنزيل [و معناى لفظى ]آن ، متفاوت است و به كلام بشر نمى‏مانَد. اكنون ، گوشه‏اى از اين مطلب را به آگاهى تو مى‏رسانم و به خواست خدا ، به آن اكتفا خواهى كرد:
از آن جمله است اين سخن ابراهيم عليه السلام كه: (من به سوى پروردگارم مى‏روم . پس به زودى ، مرا هدايت خواهد كرد) . رفتن او به سوى پروردگارش، به معناى روى آوردنش به او از طريق عبادت و تلاش و نزديك شدن به خداوند عزّ وجلّ است . آيا نمى‏بينى كه تأويل آن ، غير از تنزيل آن است ؟! نيز مى‏فرمايد: (و آهن را كه در آن براى مردم ، خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم) كه مقصود ، جنگ‏افزار و جز آن است.
امّا سخن او كه: (آيا جز اين ، انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند ؟) ، به محمّد صلى اللَّه عليه و آله از مشركان و منافقانى خبر مى‏دهد كه دعوت خدا و پيامبر را نپذيرفتند . پس فرمود: (آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند) ، آن گاه كه دعوت خدا و پيامبر او را نپذيرفتند ؟ (يا پروردگارت بيايد، يا برخى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد؟) ؛ يعنى در سراى دنيا به آنها عذاب مى‏رسد، همان گونه كه نسل‏هاى پيشين را عذاب كرد. پس اين ، خبرى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره آنان مى‏دهد . سپس مى‏فرمايد: (روزى كه پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت بيايد، كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سودى نمى‏بخشد)، يعنى قبل از آمدن اين نشان - كه عبارت از طلوع خورشيد از مغرب است - ، صاحبان خِرد و درايت و دارندگان انديشه ، به همين اكتفا مى‏كنند كه بدانند هر گاه پرده كنار رود، آنچه را به آنان وعده داده مى‏شود ، مى‏بينند. در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: (خدا ، از آن جايى كه تصوّر نمى‏كردند ، بر آنان وارد شد) ؛ يعنى بر آنان ، عذاب فرستاد . همچنين است معناى زدن خدا بر بنيان ايشان، آن جا كه مى‏فرمايد: (پس خدا ، از پايه بر بنيانشان زد) . مراد از زدن بر بنيان آنها از پايه، فرستادن عذاب بر ايشان است. به همين سان است آنچه در وصف آخرت فرموده است. خداوند ، بزرگ‏تر و بس برتر از آن است كه كارهايش ، در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است ، همان گونه صورت پذيرد كه در دنيا انجام مى‏گيرد . او هيچ گاه غايب نيست و هرگز با [ديگر پديده‏هاى ]غروب كننده ، غروب نمى‏كند. پس به همين توضيحات كه در باره آن دسته از فرموده‏هاى خداوند عزّ وجلّ در كتابش كه تو را به شك انداخته است، برايت گفتم ، بسنده كن و كلام او را همانند كلام بشر مپندار.
او بزرگ‏تر و بالاتر و ارجمندتر و بلندمرتبه‏تر و والاتر از آن است كه وصف كنندگان ، او را جز به آنچه خود او در وصف خويش گفته است، وصف كنند، در سخنش كه فرموده است: (چيزى همانند او نيست و او ، شنواى بيناست)» .
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات كند - اى امير مؤمنان - ! و گِرهى از كارم گشودى.
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود: «و امّا سخن او كه: (بلكه ايشان ، به ديدار پروردگارشان كافرند) و اين سخن خداوند در يادكرد از مؤمنان كه: (آنان كه گمان دارند با پروردگارشان ديدار مى‏كنند) و اين سخن او در باره غير مؤمنان كه: (درودشان - روزى كه ديدارش كنند - ، سلام خواهد بود) واين سخن او كه:(پس هر كه به ديدار پروردگارش اميد دارد ، بايد كار شايسته انجام دهد).
آيه (بلكه ايشان ، به ديدار پروردگارشان كافرند) ؛ مقصود [از ديدار]، رستاخيز است كه خداوند عزّ وجلّ آن را ديدار خود ناميده است. همچنين است اين سخن او كه در يادكرد مؤمنان مى‏فرمايد: (آنان كه گمان دارند با پروردگارشان ديدار مى‏كنند) ؛ يعنى يقين دارند كه برانگيخته و محشور و حسابرسى مى‏شوند و پاداش و كيفر مى‏بينند. پس گمان در اين جاى بخصوص ، به معناى يقين است. نيز به همين معناست سخن او كه: (هر كه به ديدار پروردگارش اميد دارد ، بايد كار شايسته انجام دهد) و سخن او كه: (هر كه به ديدار پروردگارش اميد دارد ، [بدانيد كه ]وعده خدا ، آمدنى است) ؛ يعنى: آن كسى كه ايمان دارد برانگيخته مى‏شود . پس وعده خدا در باره پاداش و كيفر ، قطعاً تحقّق يافتنى است. پس ديدار ، در اين جا ، به معناى رؤيت نيست ؛ بلكه به معناى بر انگيخته شدن است. پس تمام آنچه را كه در كتاب خدا ، در باره ديدار او آمده است، فهم كن و بدان كه همه به معناى برانگيخته شدن است. همچنين است سخن او كه: (درودشان - روزى كه ديدارش كنند - ، سلام خواهد بود) ؛ يعنى در روزى كه برانگيخته مى‏شوند، ايمان ، از دل‏هايشان زائل نمى‏شود».
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى، اى امير مؤمنان! خدا ، آسوده‏ات كند! گِره از كارم گشودى.
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود: «و امّا سخن او كه: (و گناهكاران ، آتش [ دوزخ ]را مى‏بينند و در مى‏يابند كه در آن خواهند افتاد) ، يعنى يقين پيدا مى‏كنند كه وارد آن مى‏شوند. همچنين است اين سخن او كه: (من ، گمان داشتم كه به حساب خود مى‏رسم) ، يعنى يقين داشتم كه برانگيخته و حسابرسى مى‏شوم. نيز چنين است سخن او كه: (آن روز ، خدا ، جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى‏دهد و خواهند دانست كه خدا ، همان حقيقتِ آشكار است) . امّا فرموده او به منافقان كه: (به خدا ، گمان‏هايى [ نابه‏جا ]مى‏برديد) ، اين گمان، به معناى شك است، نه به معناى يقين. گمان ، دو گونه است: گمان شك و گمان يقين. آن جا كه در باره معاد به كار رفته باشد، گمان ، به معناى يقين است، و هر جا در باره دنيا به كار رفته باشد ، به معناى شك است. پس آنچه را برايت تفسير كردم ، نيك درياب » .
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى، اى امير مؤمنان! خدا آسوده‏ات كند !
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود: «امّا اين سخن خداوند - تبارك و تعالى - كه : (روز قيامت ، ترازوهاى عدل را بر پا مى‏داريم و به هيچ كس ، كمترين ستمى نمى‏شود) . مقصود ، ترازوى عدالت است كه در روز قيامت ، خلايق بر اساس آن مؤاخذه مى‏شوند و خداوند - تبارك و تعالى - طبق آن ، [متجاوزان به حقوق مردم را ]مجازات مى‏كند . ۶
و امّا سخن او كه: (و روز قيامت ، براى آنها [ قدر و ]ارزشى نخواهيم نهاد)، اين ، خاص است . ۷
و امّا سخن او كه: (آنان ، به بهشت وارد مى‏شوند و در آن ، بى حساب ، روزى داده مى‏شوند) ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود كه خداوند عزّ وجلّ فرموده است : "كرامت من ( / محبّت من) ، سزامند كسى است كه مرا [همواره‏] در نظر داشته باشد و به خاطر من ، دوستى ورزد . چهره‏هاى ايشان ، در روز قيامت ، از نور است و بر تخت‏هايى از نور ، قرار دارند و جامه‏هايى سبز ، بر تن مى‏كنند" .
گفته شد: ايشان ، چه كسانى اند ، اى پيامبر خدا؟
فرمود: "مردمانى كه نه پيامبر بوده‏اند ، نه از گواهان ؛ بلكه به خاطر خدا ، دوستى ورزيده‏اند و بدون حسابرسى به بهشت مى‏روند. از خداوند عزّ وجلّ مى‏خواهيم كه به رحمت خويش ، ما را از زمره ايشان قرار دهد".
و امّا سخن او كه: (پس هر كس كفّه‏هاى [عمل‏] او سنگين باشد) و (كفّه‏هاى [عمل‏] او سبُك باشد)، مقصود حسابرسى است. خوبى‏ها و بدى‏ها ، وزن مى‏شوند و خوبى‏ها ، كفّه سنگين ترازو را تشكيل مى‏دهند و بدى‏ها ، كفّه سبُك آن را» .
امام عليه السلام [در ادامه‏] فرمود: «و امّا سخن او كه: (بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده، جانتان را مى‏ستانَد، آن گاه به سوى پروردگارتان ، باز گردانيده مى‏شويد) و سخن او كه: (خدا ، روح مردم را هنگام مرگشان ، به تمامى باز مى‏ستانَد) و سخن او كه: (فرستادگان ما جانش را مى‏ستانند ، در حالى كه كوتاهى نمى‏كنند ) و سخن او كه: (كسانى كه فرشتگان ، جان آنان را در حالى كه به خود ستم كرده‏اند ، مى‏ستانند) و سخن او كه: (همان كسانى كه فرشتگان ، جانشان را - در حالى كه پاك اند - مى‏ستانند و مى‏گويند: درود بر شما !) ، خداوند - تبارك و تعالى - كارها را آن گونه كه بخواهد ، اداره مى‏كند و از مخلوقاتش ، هر كه را بخواهد ، بر هر كس كه بخواهد ، مى‏گمارد. خداوند ، فرشته مرگ را بر هر كس از آفريدگانش كه بخواهد ، مى‏گمارد [تا جانش را بگيرد] . فرستادگانِ از فرشتگانش را هم بر هر كس از آفريدگانش كه بخواهد ، مى‏گمارد و فرشتگانى را كه خداوند عزّ وجلّ از آنها ياد كرده است، بر هر كس از آفريدگانش كه بخواهد ، مى‏گمارد. او - تبارك و تعالى - كارها را چنان كه بخواهد ، تدبير مى‏كند. همه علم را صاحب آن علم نمى‏تواند براى همه مردم ، تفسير و تبيين كند؛ چرا كه برخى از آنان ، توانايند [و قدرت درك و تحمّل آن را دارند] و برخى ناتوان اند ؛ چرا كه پاره‏اى از آن علوم ، قابل درك اند و برخى از آنها ، قابل درك نيستند ، مگر براى كسى كه خداوند ، درك آنها را براى او آسان گردانَد و وى را در اين كار ، كمك نمايد، كه اينان ، اولياى خاصّ او هستند. همين اندازه تو را كافى است كه بدانى زنده كننده و ميراننده ، خداست و او به دست هر يك از آفريدگانش از فرشتگان و غير فرشتگان كه بخواهد ، جان‏ها را مى‏گيرد».
آن مرد گفت: آسوده‏ام نمودى . خدا ، آسوده‏ات كند - اى امير مؤمنان - و خداوند ، مسلمانان را از وجود سودمند تو ، بهره‏مند گرداند !
على عليه السلام به آن مرد فرمود: «اگر با اين توضيحاتى كه برايت دادم، خداوند ، مشكلات تو را حل كرده باشد، سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، تو از مؤمنان حقيقى هستى» .
آن مرد گفت: اى امير مؤمنان! چگونه بدانم كه من از مؤمنان راستين هستم؟
فرمود: «اين را نمى‏داند ، مگر كسى كه خداوند بر زبان پيامبرش به او علام كرده و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله گواهى داده باشد كه وى ، اهل بهشت است، يا اين كه خداوند ، سينه‏اش را فراخ گردانَد تا آنچه را خداوند عزّ وجلّ در كتاب‏هايى بر فرستادگان و پيامبرانش فرو فرستاده است، در يابد» .
آن مرد گفت: اى امير مؤمنان ! چه كسى از عهده اين كار بر مى‏آيد؟
فرمود: «كسى كه خداوند ، سينه‏اش را فراخ گردانيده و توفيق اين كار (درك و فهم كتاب‏هاى آسمانى) را به او داده باشد. پس بر تو باد عمل كردن براى خدا ، در نهان و آشكارت؛ زيرا هيچ چيزى با عمل ، برابرى نمى‏كند» .

1.يعنى: آياتى از قرآن ، با آياتى ديگر از آن ، در تعارض اند و يكديگر را نفى مى‏كنند .

2.عبارت «و يلعن أهل المعاصى» - كه در متن عربى حديث آمده - ، عطف بر «يجمع» است و فاعل آن، ضميرى است كه به خداوند بر مى‏گردد و «أهل المعاصى» ، مفعول آن است و موصول ، صفت «أهل المعاصى» است و «المستكبرين و المستضعفين» ، صفتِ بعد از صفت هستند و «يكفر» و «يلعن» ، براى مفعول ، حال هستند .

3.اشاره است به آيه ۳۸ سوره نبأ.

4.يعنى پيام آسمانى و وحى الهى ، گاهى از طريق فرستادگان آسمان به فرستادگان زمين مى‏رسيده و فرستادگان زمين ، به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ابلاغ مى‏كردند ، و گاهى مستقيماً به فرستادگان زمين مى‏رسيده و آنها به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ابلاغ مى‏كردند.

5.ظاهراً اين جمله هميشگى آن مرد به امير مؤمنان عليه السلام كه: «آسوده‏ام نمودى، ... اى امير مؤمنان !» ، از اين جا افتاده است.

6.در التوحيد، شيخ صدوق رحمه اللَّه عليه در اين جا اين عبارت را آورده است: در حديثى ديگر ، آمده [كه فرمود] : «ترازوها ، همان پيامبران و اوصيا[ى آنها] هستند» .

7.يعنى اين آيه ، مخصوص اهل كتاب است.


شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد اوّل
434

۵ / ۲ - ۴

عَدَمُ الاِختِلافِ‏

الكتاب‏

(أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَفًا كَثِيرًا ). ۱

الحديث‏

۳۰۶.الإمام عليّ عليه السلام: اللَّهُ سُبحانَهُ يَقولُ : (مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَبِ مِن شَىْ‏ءٍ) ۲ وفيهِ تِبيانٍ لِكُلِّ شَي‏ءٍ ، وذَكَرَ أنَّ الكِتابَ يُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً ، وأنَّهُ لَا اختِلافَ فيهِ ، فَقالَ سُبحانَهُ : (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَفًا كَثِيرًا ) ، وأنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ أنيقٌ ، وباطِنُهُ عَميقٌ ، لا تَفنى‏ عَجائِبُهُ ، ولا تَنقَضي غَرائِبُهُ ، ولا تُكشَفُ الظُّلُماتُ إلّا بِهِ . ۳

۵ / ۲ - ۵

الجَوابُ عَمّا يُوهِمُ الاِختِلافَ‏

۳۰۷.التوحيد عن محمّد بن الحسن بن عبد العزيز الأحدب : وَجَدتُ في كِتابِ أبي بِخَطِّهِ : حَدَّثَنا طَلحَةُ بنُ يَزيدَ عَن عُبَيدِ اللَّهِ بنِ عُبَيدٍ عَن أبي مَعَمَرٍ السَّعدانِيِّ ، أنَّ رَجُلاً أتى‏ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ! إنّي قَد شَكَكتُ في كِتابِ اللَّهِ المُنزَلِ.
قالَ لَهُ عليه السلام : ... وكَيفَ شَكَكتَ في كِتابِ اللَّهِ المُنزَلِ؟
قالَ: لِأَنّي وَجَدتُ الكِتابَ يُكَذِّبُ بَعضُهُ بَعضاً ، فَكَيفَ لا أشُكُّ فيهِ؟
فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام: إنَّ كِتابَ اللَّهِ لَيُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً ، ولا يُكَذِّبُ بَعضُهُ بَعضاً ، ولكِنَّكَ لَم تُرزَق عَقلاً تَنتَفِعُ بِهِ ، فَهاتِ ما شَكَكتَ فيهِ مِن كِتابِ اللَّهِ عزّ وجلّ!
قالَ لَهُ الرَّجُلُ: إنّي وَجَدتُ اللَّهَ يَقولُ: (فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا) ۴ ، وقالَ أيضاً: (نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ) ۵ ، وقالَ: (وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ) ۶ ، فَمَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُ يَنسى‏ ، ومَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُ لا يَنسى‏ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟
قالَ: هاتِ ما شَكَكتَ فيهِ أيضاً!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ يَقولُ: (وَيَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئِكَةُ صَفًّا لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا ) ۷ ، وقالَ - وَاستُنطِقوا فَقالوا - : (وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ ) ۸ ، وقالَ: (يَوْمَ الْقِيَمَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا) ۹ ، وقالَ: (إِنَّ ذَ لِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ ) . ۱۰ ، وقالَ: (لَا تَخْتَصِمُواْ لَدَىَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُم بِالْوَعِيدِ ) ۱۱ ، وقالَ: (نَخْتِمُ عَلَى‏ أَفْوَ هِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ) ۱۲ ؛ فَمَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُم يَتَكَلَّمونَ ، ومَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُم لا يَتَكَلَّمونَ إلّا مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وقالَ صَواباً ، ومَرَّةً يُخبِرُ أنَّ الخَلقَ لا يَنطِقونَ ويَقولُ عَن مَقالَتِهِم: (وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ ) ، ومَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُم يَختَصِمونَ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ عزّ وجلّ يَقولُ: (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى‏ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ) ۱۳ ، ويَقولُ: (لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَرُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَرَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ) ۱۴ ، ويَقولُ: (وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى‏ * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى‏ ) ۱۵ ، ويَقولُ: (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا ) ۱۶ ، ومَن أدرَكَهُ الأَبصارُ فَقَد أحاطَ بِهِ العِلمُ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ أيضاً - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالى‏ يَقولُ: (وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاىِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ) ۱۷ ، وقالَ: (وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى‏ تَكْلِيمًا ) ۱۸ ، وقالَ: (وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا)۱۹ ، وقالَ: (يَأَيُّهَا النَّبِىُّ قُل لِاَّزْوَ جِكَ وَ بَنَاتِكَ) ۲۰ ، وقالَ: (يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ) ۲۱ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ يَقولُ: (هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ) ۲۲ ، وقَد يُسَمِّي الإِنسانَ : سَميعاً، بَصيراً ، ومَلِكاً ، ورَبّاً ، فَمَرَّةً يُخبِرُ بِأَنَّ لَهُ أسامِيَ كَثيرَةً مُشتَرَكَةً ، ومَرَّةً يَقولُ: (هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ) ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وَجَدتُ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالى‏ يَقولُ: (وَ مَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى السَّمَاءِ) ۲۳ ، ويَقولُ: (وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ) ۲۴ ، ويَقولُ : (كَلَّآ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ ) ۲۵ ، كَيفَ يَنظُرُ إلَيهِم مَن يَحجُبُ عَنهُم ، وأنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ أيضاً - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ عزّ وجلّ يَقولُ: (ءَأَمِنتُم مَّن فِى السَّمَاءِ أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِىَ تَمُورُ ) ۲۶ ، وقالَ: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى‏ ) ۲۷ ، وقالَ: (وَهُوَ اللَّهُ فِى السَّمَوَ تِ وَفِى الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ) ۲۸ ، وقالَ: (وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ) ۲۹ ، وقالَ: (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ) ۳۰ ، وقالَ: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ) . ۳۱ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ أيضاً - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ !
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ يَقولُ: (وَ جَاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ) ۳۲ ، وقالَ: (وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَ دَى‏ كَمَا خَلَقْنَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ) ۳۳ ، وقالَ: (هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِى ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَئِكَةُ) ۳۴ ، وقالَ: (هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَئِكَةُ أَوْ يَأْتِىَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِىَ بَعْضُ ءَايَتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِى بَعْضُ ءَايَتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَنُهَا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِى إِيمَنِهَا خَيْرًا) . ۳۵ ، فَمَرَّةً يَقولُ: (يَأْتِىَ رَبُّكَ) ، ومَرَّةً يَقولُ: (يَوْمَ يَأْتِىَ بَعْضُ ءَايَتِ رَبِّكَ) ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ: (بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَفِرُونَ ) ۳۶ ، وذَكَرَ المُؤمِنينَ فَقالَ: (الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَقُواْ رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ ) ۳۷ ، وقالَ: (تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَمٌ) ۳۸ ، وقالَ: (مَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ) ۳۹ ، وقالَ: (فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا) ۴۰ ، فَمَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُم يَلقَونَهُ ، ومَرَّةً أنَّهُ لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ ، ومَرَّةً يَقولُ: (وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا ) ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟!
قالَ: هاتِ - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ : وأجِدُ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالى‏ يَقولُ: (وَ رَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّواْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا) ۴۱ ، وقالَ: (يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ) ۴۲ ، وقالَ: (وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ) ۴۳ ، فَمَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُم يَظُنّونَ ، ومَرَّةً يُخبِرُ أنَّهُم يَعلَمونَ ، وَالظَّنُّ شَكٌّ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ ؟!
قالَ: هاتِ ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ تَعالى‏ يَقولُ: (وَ نَضَعُ الْمَوَ زِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيًْا) ۴۴ ، وقالَ: (فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَزْنًا ) ۴۵ ، وقالَ: (فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ ) ۴۶ ، وقالَ: (وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَ زِينُهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ * فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بَِايَتِنَا يَظْلِمُونَ ) ۴۷ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ ؟!
قالَ: هاتِ - وَيحَكَ - ما شَكَكتَ فيهِ!
قالَ: وأجِدُ اللَّهَ تَعالى‏ يَقولُ: (قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ) ۴۸ ، وقالَ: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا) ۴۹ ، وقالَ: (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ) ۵۰ ، وقالَ: (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَئِكَةُ طَيِّبِينَ) ۵۱ ، وقالَ: (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَئِكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ ) ۵۲ ، فَأَنّى‏ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وكَيفَ لا أشُكُّ فيما تَسمَعُ؟! وقَد هَلَكتُ إن لَم تَرحَمني وتَشرَح لي صَدري فيما عَسى‏ أن يَجرِيَ ذلِكَ عَلى‏ يَدَيكَ ، فَإِن كانَ الرَّبُّ تَبارَكَ وتَعالى‏ حَقّاً ، وَالكِتابُ حَقّاً ، وَالرُّسُلُ حَقّاً ، فَقَد هَلَكتُ وخَسِرتُ! وإن تَكُنِ الرُّسُلُ باطِلاً فَما عَلَيَّ بَأسٌ وقَد نَجَوتُ.
فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: قُدّوسٌ رَبُّنا ، قُدّوسٌ تَبارَكَ وتَعالى‏ عُلُوّاً كَبيراً ، نَشهَدُ أنَّهُ هُوَ الدّائِمُ الَّذي لا يَزولُ ، ولا نَشُكُّ فيهِ ، ولَيسَ كَمِثلِهِ شَي‏ءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ ، وأنَّ الكِتابَ حَقٌّ ، وَالرُّسُلَ حَقٌّ ، وأنَّ الثَّوابَ وَالعِقابَ حَقٌّ ، فَإِن رُزِقتَ زِيادَةَ إيمانٍ أو حُرِمتَهُ فَإِنَّ ذلِكَ بِيَدِ اللَّهِ ، إن شاءَ رَزَقَكَ وإن شاءَ حَرَمَكَ ذلِكَ ، ولكِن سَاُعَلِّمُكَ ما شَكَكتَ فيهِ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ ؛ فَإِن أرادَ اللَّهُ بِكَ خَيراً أعلَمَكَ بِعِلمِهِ وثَبَّتَكَ ، وإن يَكُن شَرّاً ضَلَلتَ وهَلَكتَ.
أمّا قَولُهُ: (نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ) إنَّما يَعني نَسُوا اللَّهَ في دارِ الدُّنيا لَم يَعمَلوا بِطاعَتِهِ ، فَنَسِيَهُم فِي الآخِرَةِ أي لَم يَجعَل لَهُم في ثَوابِهِ شَيئاً فَصاروا مَنسِيّينَ مِنَ الخَيرِ ، وكَذلِكَ تَفسيرُ قَولِهِ عزّ وجلّ: (فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا) يَعني بِالنِّسيانِ أنَّهُ لَم يُثِبهُم كَما يُثيبُ أولِياءَهُ الَّذين كانوا في دارِ الدُّنيا مُطيعينَ ذاكِرينَ حينَ آمَنوا بِهِ وبِرُسُلِهِ وخافوهُ بِالغَيبِ. وأمّا قَولُهُ: (وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ) فَإِنَّ رَبَّنا تَبارَكَ وتَعالى‏ عُلُوّاً كَبيراً لَيسَ بِالَّذي يَنسى‏ ولا يَغفُلُ ، بَل هُوَ الحَفيظُ العَليمُ ، وقَد يَقولُ العَرَبُ في بابِ النِّسيانِ قَد نَسِيَنا فُلانٌ فَلا يَذكُرُنا ، أي أنَّهُ لا يَأمُرُ لَنا بِخَيرٍ ولا يَذكُرُنا بِهِ ، فَهَل فَهِمتَ ما ذَكَرَ اللَّهُ عزّ وجلّ ؟
قالَ: نَعَم ، فَرَّجتَ عَنّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ ، وحَلَلتَ عَنّي عُقدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أجرَكَ.
فَقالَ: وأمّا قَولُهُ: (يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئِكَةُ صَفًّا لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا ) ، وقَولُهُ: (وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ ) ، وقَولُهُ: (يَوْمَ الْقِيَمَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا) ، وقَولُهُ: (إِنَّ ذَ لِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ ) ، وقَولُهُ: (لَا تَخْتَصِمُواْ لَدَىَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُم بِالْوَعِيدِ ) ، وقَولُهُ: (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى‏ أَفْوَ هِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ) فَإِنَّ ذلِكَ في مَواطِنَ غَيرِ واحِدٍ مِن مَواطِنِ ذلِكَ اليَومِ الَّذي كانَ مِقدارُهُ خَمسينَ ألفَ سَنَةٍ ، يَجمَعُ اللَّهُ عزّ وجلّ الخَلائِقَ يَومَئِذٍ في مَواطِنَ يَتَفَرَّقونَ ، ويُكَلِّمُ بَعضُهُم بَعضاً ، ويَستَغفِرُ بَعضُهُم لِبَعضٍ؛ اُولئِكَ الَّذينَ كانَ مِنهُمُ الطّاعَةُ فِي دارِ الدُّنيا لِلرُّؤَساءِ وَالاِتِّباعُ ۵۳ ، ويَلعَنُ أهلَ المَعاصِي ۵۴ الَّذينَ بَدَت مِنهُمُ البَغضاءُ وتَعاوَنوا عَلَى الظُّلمِ وَالعُدوانِ في دارِ الدُّنيا ، المُستَكبِرينَ وَالمُستَضعَفينَ ، يَكفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ ويَلعَنُ بَعضُهُم بَعضاً ، وَالكُفرُ في هذِهِ الآيَةِ البَراءَةُ ؛ يَقولُ: يَبرَأُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ ، ونَظيرُها في سورَةِ إبراهيمَ قَولُ الشَّيطانِ: (إِنِّى كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ) ۵۵ ، وقَولُ إبراهيمَ خَليلِ الرَّحمنِ : (كَفَرْنَا بِكُمْ) ۵۶ يَعني تَبَرَّأنا مِنكُم.
ثُمَّ يَجتَمِعونَ في مَوطِنٍ آخَرَ يَبكونَ فيهِ ، فَلَو أنَّ تِلكَ الأَصواتَ بَدَت لِأَهلِ الدُّنيا لَأَذهَلَت جَميعَ الخَلقِ عَن مَعائِشِهِم ، ولَتَصَدَّعَت قُلوبُهُم إلّا ما شاءَ اللَّهُ ، فَلا يَزالونَ يَبكونَ الدَّمَ.
ثُمَّ يَجتَمِعونَ في مَوطِنٍ آخَرَ فَيُستَنطَقونَ فيهِ فَيَقولونَ: (وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ ) ، فَيَختِمُ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ عَلى‏ أفواهِهِم ، ويَستَنطِقُ الأَيدِيَ وَالأَرجُلَ وَالجُلودَ فَتَشهَدُ بِكُلِّ مَعصِيَةٍ كانَت مِنهُم ، ثُمَّ يَرفَعُ عَن ألسِنَتِهِمُ الخَتمَ فَيَقولونَ لِجُلودِهِم: (لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُواْ أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطَقَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ) . ۵۷
ثُمَّ يَجتَمِعونَ في مَوطِنٍ آخَرَ فَيُستَنطَقونَ فَيَفِرُّ بَعضُهُم مِن بَعضٍ ، فَذلِكَ قَولُهُ عزّ وجلّ : (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ * وَ صَحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ ) ۵۸ ، فَيُستَنطَقونَ فَلا يَتَكَلَّمونَ إلّا مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وقالَ صَواباً ۵۹ ، فَيَقومُ الرُّسُلُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِم ، فَيَشهَدونَ في هذَا المَوطِنِ ، فَذلِكَ قَولُهُ : (فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِ‏ّ أُمَّةِ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى‏ هَؤُلَاءِ شَهِيدًا ) . ۶۰
ثُمَّ يَجتَمِعونَ في مَوطِنٍ آخَرَ يَكونُ فيهِ مَقامُ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله ، وهُوَ المَقامُ المَحمودُ ، فَيُثني عَلَى اللَّهِ تَبارَكَ وتَعالى‏ بِما لَم يُثنِ عَلَيهِ أحَدٌ قَبلَهُ ، ثُمَّ يُثني عَلَى المَلائِكَةِ كُلِّهِم فَلا يَبقى‏ مَلَكٌ إلّا أثنى‏ عَلَيهِ مُحَمَّدٌ صلى اللَّه عليه و آله ، ثُمَّ يُثني عَلَى الرُّسُلِ بِما لَم يُثنِ عَلَيهِم أحَدٌ قَبلَهُ ، ثُمَّ يُثني عَلى‏ كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ ؛ يَبدَأُ بِالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ ثُمَّ بِالصّالِحينَ ، فَيَحمَدُهُ أهلُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، فَذلِكَ قَولُهُ : (عَسَى‏ أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ) ۶۱ ، فَطوبى‏ لِمَن كانَ لَهُ في ذلِكَ المَقامِ حَظٌّ ، ووَيلٌ لِمَن لَم يَكُن لَهُ في ذلِكَ المَقامِ حَظٌّ ولا نَصيبٌ .
ثُمَّ يَجتَمِعونَ في مَوطِنٍ آخَرَ ويُدالُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ ، وهذا كُلُّهُ قَبلَ الحِسابِ ، فَإِذا اُخِذَ فِي الحِسابِ شُغِلَ كُلُّ إنسانٍ بِما لَدَيهِ ، نَسأَلُ اللَّهَ بَرَكَةَ ذلِكَ اليَومِ.
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وحَلَلتَ عَنّي عُقدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أجرَكَ.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ عزّ وجلّ: (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى‏ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ) ، وقَولُهُ: (لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَرُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَرَ) ، وقَولُهُ: (وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى‏ * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى‏ ) ، وقَولُهُ: (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا ) ؛ فَأَمّا قَولُهُ: (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى‏ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ) ، فَإِنَّ ذلِكَ في مَوضِعٍ يَنتَهي فيهِ أولِياءُ اللَّهِ عزّ وجلّ بَعدَما يَفرُغُ مِنَ الحِسابِ إلى‏ نَهرٍ يُسَمَّى الحَيَوانُ ، فَيَغتَسِلونَ فيهِ ويَشرَبونَ مِنهُ فَتَنضُرُ وُجوهُهُم إشراقاً فَيَذهَبُ عَنهُم كُلُّ قَذىً ووَعثٍ ، ثُمَّ يُؤمَرونَ بِدُخولِ الجَنَّةِ ، فَمِن هذَا المَقامِ يَنظُرونَ إلى‏ رَبِّهِم كَيفَ يُثيبُهُم ومِنهُ يَدخُلونَ الجَنَّةَ ، فَذلِكَ قَولُهُ عزّ وجلّ مِن تَسليمِ المَلائِكَةِ عَلَيهِم: (سَلَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِينَ ) ۶۲ ، فَعِندَ ذلِكَ أيقَنوا بِدُخولِ الجَنَّةِ وَالنَّظَرِ إلى‏ ما وَعَدَهُم رَبُّهُم ، فَذلِكَ قَولُهُ: (إِلَى‏ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) وإنَّما يَعني بِالنَّظَرِ إلَيهِ النَّظَرَ إلى‏ ثَوابِهِ تَبارَكَ وتَعالى‏.
وأمّا قَولُهُ: (لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَرُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَرَ) ، فَهُوَ كَما قالَ: (لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَرُ) يَعني لا تُحيطُ بِهِ الأَوهامُ (وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَرَ) يَعني يُحيطُ بِها (وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ) ، وذلِكَ مَدحٌ امتَدَحَ بِهِ رَبُّنا نَفسَهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ وتَقَدَّسَ عُلُوّاً كَبيراً ، وقَد سَأَلَ موسى‏ عليه السلام وجَرى‏ عَلى‏ لِسانِهِ مِن حَمدِ اللَّهِ عزّ وجلّ: (رَبِ‏ّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَيْكَ) ۶۳ ، فَكانَت مَسأَلَتُهُ تِلكَ أمراً عَظيماً وسَأَلَ أمراً جَسيماً فَعوقِبَ ، فَقالَ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏: لَن تَراني ... فَانظُر (إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِى) فَأَبدَى اللَّهُ سُبحانَهُ بَعضَ آياتِهِ وتَجَلّى‏ رَبُّنا لِلجَبَلِ فَتَقَطَّعَ الجَبلُ فَصارَ رَميماً ، وخَرَّ موسى‏ صَعِقاً ؛ يَعني مَيِّتاً ، فَكانَ عُقوبَتُهُ المَوتَ ، ثُمَّ أحياهُ اللَّهُ وبَعَثَهُ وتابَ عَلَيهِ فَقالَ: (سُبْحَنَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ) يَعني أوَّلَ مُؤمِنٍ آمَنَ بِكَ مِنهُم أنَّهُ لَن يَراكَ.
وأمّا قَولُهُ: (وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى‏ * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى‏ ) يَعني مُحَمَّداً صلى اللَّه عليه و آله كانَ عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى‏ حَيثُ لا يَتَجاوَزُها خَلقٌ مِن خَلقِ اللَّهِ ، وقَولُهُ في آخِرِ الآيَةِ: (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى‏ * لَقَدْ رَأَى‏ مِنْ ءَايَتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى‏) رَأى جَبرَئيلَ عليه السلام في صورَتِهِ مَرَّتَينِ هذِهِ المَرَّةَ ومَرَّةً اُخرى‏ ، وذلِكَ أنَّ خَلقَ جَبرَئيلَ عَظيمٌ ؛ فَهُوَ مِنَ الرّوحانِيّينَ الَّذينَ لا يُدرِكُ خَلقَهُم وصِفَتَهُم إلَّا اللَّهُ رَبُّ العالَمينَ.
وأمّا قَولُهُ: (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا ) لا يُحيطُ الخَلائِقُ بِاللَّهِ عزّ وجلّ عِلماً إذ هُوَ تَبارَكَ وتَعالى‏ جَعَلَ عَلى‏ أبصارِ القُلوبِ الغِطاءَ ، فَلا فَهمٌ يَنالُهُ بِالكَيفِ ولا قَلبٌ يُثبِتُهُ بِالحُدودِ ، فَلا يَصِفُهُ إلّا كَما وَصَفَ نَفسَهُ ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَي‏ءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ ، الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالباطِنُ ، الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ ، خَلَقَ الأَشياءَ فَلَيسَ مِنَ الأَشياءِ شَي‏ءٌ مِثلَهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ .
فَقالَ: فَرَّجتَ عَنّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ ، وحَلَلتَ عَنّي عُقدَةً فَأَعظَمَ اللَّهُ أجرَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ : (وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاىِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ) ، وقَولُهُ: (وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى‏ تَكْلِيمًا ) ، وقَولُهُ: (وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا) ، وقَولُهُ: (يََادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ) ؛ فَأَمّا قَولُهُ: (مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاىِ حِجَابٍ) فَإِنَّهُ ما يَنبَغي لِبَشَرٍ أن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إلّا وَحياً ، ولَيسَ بِكائِنٍ إلّا مِن وَراءِ حِجابٍ أو يُرسِلَ رَسولاً فَيوحِيَ بِإِذنِهِ ما يَشاءُ ، كَذلِكَ قالَ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ عُلُوّاً كَبيراً ، قَد كانَ الرَّسولُ يوحى‏ إلَيهِ مِن رُسُلِ السَّماءِ فَيُبَلِّغُ رُسُلُ السَّماءِ رُسُلَ الأَرضِ ، وقَد كانَ الكَلامُ بَينَ رُسُلِ أهلِ الأَرضِ وبَينَهُ مِن غَيرِ أن يُرسِلَ بِالكَلامِ مَعَ رُسُلِ أهلِ السَّماءِ .
وقَد قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله: يا جَبرَئيلُ هَل رَأَيتَ رَبَّكَ؟
فَقالَ جَبرَئيلُ : إنَّ رَبّي لا يُرى‏ .
فَقالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله: فَمِن أينَ تَأخُذُ الوَحيَ؟
فَقالَ: آخُذُهُ مِن إسرافيلَ .
فَقالَ: ومِن أينَ يَأخُذُهُ إسرافيلُ؟
قالَ: يَأخُذُهُ مِن مَلَكٍ فَوقَهُ مِنَ الرّوحانِيّينَ .
قالَ: فَمِن أينَ يَأخُذُهُ ذلِكَ المَلَكُ؟ قالَ: يُقذَفُ في قَلبِهِ قَذفاً.
فَهذا وَحيٌ ، وهُوَ كَلامُ اللَّهِ عزّ وجلّ ، وكَلامُ اللَّهِ لَيسَ بِنَحوٍ واحِدٍ ؛ مِنهُ ما كَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ ، ومِنهُ ما قَذَفَهُ في قُلوبِهِم ، ومِنهُ رُؤيا يُريهَا الرُّسُلَ ، ومِنهُ وَحيٌ وتَنزيلٌ يُتلى‏ ويُقرَأُ ، فَهُوَ كَلامُ اللَّهِ ، فَاكتَفِ بِما وَصَفتُ لَكَ مِن كَلامِ اللَّهِ ، فَإِنَّ مَعنى‏ كَلامِ اللَّهِ لَيسَ بِنَحوٍ واحِدٍ ، فَإِنَّ مِنهُ ما يُبَلِّغُ بِهِ رُسُلُ السَّماءِ رُسُلَ الأَرضِ.
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ ، وحَلَلتَ عَنّي عُقدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أجرَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ: (هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ) فَإِنَّ تَأويلَهُ : هَل تَعلَمُ أحَداً اسمُهُ اللَّهُ غَيرَ اللَّهِ تَبارَكَ وتَعالى‏؟ فَإِيّاكَ أن تُفَسِّرَ القُرآنَ بِرَأيِكَ حَتّى‏ تَفقَهَهُ عَنِ العُلَماءِ ، فَإِنَّهُ رُبَّ تَنزيلٍ يُشبِهُ كَلامَ البَشَرِ وهُوَ كَلامُ اللَّهِ ، وتَأويلُهُ لا يُشبِهُ كَلامَ البَشَرِ ، كَما لَيسَ شَي‏ءٌ مِن خَلقِهِ يُشبِهُهُ ، كَذلِكَ لا يُشبِهُ فِعلُهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ شَيئاً مِن أفعالِ البَشَرِ ، ولا يُشبِهُ شَي‏ءٌ مِن كَلامِهِ كَلامَ البَشَرِ ، فَكَلامُ اللَّهِ تَبارَكَ وتَعالى‏ صِفَتُهُ وكَلامُ البَشَرِ أفعالُهُم ، فَلا تُشَبِّه كَلامَ اللَّهِ بِكَلامِ البَشَرِ فَتَهلِكَ وتَضِلَّ .
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ ، وحَلَلتَ عَنّي عُقدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أجرَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ: (وَ مَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى السَّمَاءِ) كَذلِكَ رَبُّنا لا يَعزُبُ عَنهُ شَي‏ءٌ ، وكَيفَ يَكونُ مَن خَلَقَ الأَشياءَ لا يَعلَمُ ما خَلَقَ وهُوَ الخَلّاقُ العَليمُ!
وأمّا قَولُهُ: (لَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ) يُخبِرُ أنَّهُ لا يُصيبُهُم بِخَيرٍ ، وقَد تَقولُ العَرَبُ: وَاللَّهِ ما يَنظُرُ إلَينا فُلانٌ ، وإنَّما يَعنونَ بِذلِكَ أنَّهُ لا يُصيبُنا مِنهُ بِخَيرٍ ، فَذلِكَ النَّظَرُ ههُنا مِنَ اللَّهِ تَعالى‏ إلى‏ خَلقِهِ ، فَنَظَرُهُ إلَيهِم رَحمَةٌ مِنهُ لَهُم . وأمّا قَولُهُ : (كَلَّآ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ ) فَإِنَّما يَعني بِذلِكَ يَومَ القِيامَةِ أنَّهُم عَن ثَوابِ رَبِّهِم مَحجوبونَ .
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ ، وحَلَلتَ عَنّي عُقدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أجرَكَ.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ: (ءَأَمِنتُم مَّن فِى السَّمَاءِ أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِىَ تَمُورُ ) ، وقَولُهُ: (وَهُوَ اللَّهُ فِى السَّمَوَ تِ وَفِى الْأَرْضِ) ، وقَولُهُ: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى‏ ) ، وقَولُهُ: (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ) ، وقَولُهُ: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ) فَكَذلِكَ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ سُبّوحاً قُدّوساً تَعالى‏ أن يَجرِيَ مِنهُ ما يَجري مِنَ المَخلوقينَ وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ ، وأجَلُّ وأكبَرُ أن يَنزِلَ بِهِ شَي‏ءٌ مِمّا يَنزِلُ بِخَلقِهِ وهُوَ عَلَى العَرشِ استَوى‏ عِلمُهُ ، شاهِدٌ لِكُلِّ نَجوى‏ ، وهُوَ الوَكيلُ عَلى‏ كُلِّ شَي‏ءٍ ، وَالمُيَسِّرُ لِكُلِّ شَي‏ءٍ ، وَالمُدَبِّرُ لِلأَشياءِ كُلِّها ، تَعالَى اللَّهُ عَن أن يَكونَ عَلى‏ عَرشِهِ عُلُوّاً كَبيراً.
فَقالَ عليه السلام : ۶۴ وأمّا قَولُهُ: (وَ جَاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ) ، وقَولُهُ: (وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَ دَى‏ كَمَا خَلَقْنَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ) ، وقَولُهُ: (هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِى ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ) ، وقَولُهُ : (هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِىَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِىَ بَعْضُ ءَايَتِ رَبِّكَ) فَإِنَّ ذلِكَ حَقٌّ كَما قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ ، ولَيسَ لَهُ جيئَةٌ كَجيئَةِ الخَلقِ ، وقَد أعلَمتُكَ أنَّ رُبَّ شَي‏ءٍ مِن كِتابِ اللَّهِ تَأويلُهُ عَلى‏ غَيرِ تَنزيلِهِ ولا يُشبِهُ كَلامَ البَشَرِ ، وسَاُنَبِّئُكَ بِطَرفٍ مِنهُ فَتَكتَفي إن شاءَ اللَّهُ :
مِن ذلِكَ قَولُ إبراهيمَ عليه السلام : (إِنِّى ذَاهِبٌ إِلَى‏ رَبِّى سَيَهْدِينِ ) ۶۵ ، فَذَهابُهُ إلى‏ رَبِّهِ تَوَجُّهُهُ إلَيهِ عِبادَةً وَاجتِهاداً وقُربَةً إلَى اللَّهِ جَلَّ وعَزَّ ، ألا تَرى‏ أنَّ تَأويلَهُ غَيرُ تَنزيلِهِ؟! وقالَ: (وَ أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ) ۶۶ ، يَعنِي السِّلاحَ وغَيرَ ذلِكَ. وقَولُهُ: (هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ) يُخبِرُ مُحَمَّداً صلى اللَّه عليه و آله عَنِ المُشرِكينَ وَالمُنافِقينَ الَّذينَ لَم يَستَجيبوا للَّهِ‏ِ ولِلرَّسولِ ، فَقالَ: (هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ) حَيثُ لَم يَستَجيبوا للَّهِ‏ِ ولِرَسولِهِ (أَوْ يَأْتِىَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِىَ بَعْضُ ءَايَتِ رَبِّكَ) يَعني بِذلِكَ العَذابَ يَأتيهِم في دارِ الدُّنيا كَما عَذَّبَ القُرونَ الاُولى‏ ، فَهذا خَبَرٌ يُخبِرُ بِهِ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه و آله عَنهُم. ثُمَّ قالَ: (يَوْمَ يَأْتِى بَعْضُ ءَايَتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَنُهَا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِى إِيمَنِهَا خَيْرًا) يَعني مِن قَبلِ أن يَجي‏ءَ هذِهَ الآيَةُ ، وهذِهِ الآيَةُ طُلوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِها ، وإنَّما يَكتَفي اُولُو الأَلبابِ وَالحِجى‏ واُولُو النُّهى‏ أن يَعلَموا أنَّهُ إذَا انكَشَفَ الغِطاءُ رَأَوا ما يوعَدونَ . وقالَ في آيَةٍ اُخرى‏: (فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُواْ) ۶۷ يَعني أرسَلَ عَلَيهِم عَذاباً ، وكَذلِكَ إتيانُهُ بُنيانَهُم ، قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ: (فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَنَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ) ۶۸ فَإِتيانُهُ بُنيانَهُم مِنَ القَواعِدِ إرسالُ العَذابِ عَلَيهِم . وكَذلِكَ ما وَصَفَ مِن أمرِ الآخِرَةِ تَبارَكَ اسمُهُ وتَعالى‏ عُلُوّاً كَبيراً أنَّهُ يَجري اُمورُهُ في ذلِكَ اليَومِ الَّذي كانَ مِقدارُهُ خَمسينَ ألفَ سَنَةٍ كَما يَجري اُمورُهُ فِي الدُّنيا ، لا يَغيبُ ولا يَأفِلُ مَعَ الآفِلينَ . فَاكتَفِ بِما وَصَفتُ لَكَ مِن ذلِكَ مِمّا جالَ في صَدرِكَ مِمّا وَصَفَ اللَّهُ عزّ وجلّ في كِتابِهِ ، ولا تَجعَل كَلامَهُ كَكَلامِ البَشَرِ ، هُوَ أعظَمُ وأجَلُّ وأكرَمُ وأعَزُّ ، تَبارَكَ وتَعالى‏ مِن أن يَصِفَهُ الواصِفونَ إلّا بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ في قَولِهِ عزّ وجلّ: (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ) . ۶۹
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي يا أميرَ المُؤمِنينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ ، وحَلَلتَ عَنّي عُقدَةً.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ: (بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَفِرُونَ ) ، وذَكَرَ اللَّهُ المُؤمِنينَ : (الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَقُواْ رَبِّهِمْ) ، وقَولُهُ لِغَيرِهِم : (إِلَى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ) ۷۰ ، وقَولُهُ: (فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا) ؛ فَأَمّا قَولُهُ: (بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَفِرُونَ ) يَعنِي البَعثَ ، فَسَمّاهُ اللَّهُ عزّ وجلّ لِقاءَهُ ، وكَذلِكَ ذَكَرَ المُؤمِنينَ (الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَقُواْ رَبِّهِمْ) يَعني يوقِنونَ أنَّهُم يُبعَثونَ ويُحشَرونَ ويُحاسَبونَ ويُجزَونَ بِالثَّوابِ وَالعِقابِ ، فَالظَّنُّ ههُنَا اليَقينُ خاصَّةً ، وكَذلِكَ قَولُهُ: (فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا) وقَولُهُ: (مَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَأَتٍ) يَعني: مَن كانَ يُؤمِنُ بِأَنَّهُ مَبعوثٌ فَإِنَّ وَعدَ اللَّهِ لَآتٍ مِنَ الثَّوابِ وَالعِقابِ ، فَاللِّقاءُ ههُنا لَيسَ بِالرُّؤيَةِ ، وَاللِّقاءُ هُوَ البَعثُ ، فَافهَم جَميعَ ما في كِتابِ اللَّهِ مِن لِقائِهِ فَإِنَّهُ يَعني بِذلِكَ البَعثَ ، وكَذلِكَ قَولُهُ: (تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَمٌ) يَعني أنَّهُ لا يَزولُ الإِيمانُ عَن قُلوبِهِم يَومَ يُبعَثونَ .
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي يا أميرَ المُؤمِنينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ ، فَقَد حَلَلتَ عَنّي عُقدَةً.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ: (وَ رَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّواْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا) يَعني أيقَنوا أنَّهُم داخِلوها ، وكَذلِكَ قَولُهُ: (إِنِّى ظَنَنتُ أَنِّى مُلَقٍ حِسَابِيَهْ) يَقولُ : إنّي أيقَنتُ أنّي اُبعَثُ فَاُحاسَبُ ، وكَذلِكَ قَولُهُ: (يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ) ، وأمّا قَولُهُ لِلمُنافِقينَ: (وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ) فَهذَا الظَّنُّ ظَنُّ شَكٍّ ولَيسَ ظَنَّ يَقينٍ ، وَالظَّنُّ ظَنّانِ : ظَنُّ شَكٍّ وظَنُّ يَقينٍ ، فَما كانَ مِن أمرِ مَعادٍ مِنَ الظَّنِّ فَهُوَ ظَنُّ يَقينٍ ، وما كانَ مِن أمرِ الدُّنيا فَهُوَ ظَنُّ شَكٍّ ، فَافهَم ما فَسَّرتُ لَكَ .
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي يا أميرَ المُؤمِنينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ.
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ تَبارَكَ وتَعالى‏: (وَ نَضَعُ الْمَوَ زِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيًْا) فَهُوَ ميزانُ العَدلِ يُؤخَذُ بِهِ الخَلائِقُ يَومَ القِيامَةِ ، يَدينُ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالَى‏ الخَلقَ بَعضَهُم مِن بَعضٍ بِالمَوازينِ . ۷۱
وأمّا قَولُهُ عزّ وجلّ : (فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَزْنًا ) فَإِنَّ ذلِكَ خاصَّةٌ. وأمّا قَولُهُ: (فَأُوْلاَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ ) فَإِنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله قالَ: قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ: لَقَد حَقَّت كَرامَتي - أو قالَ: مَوَدَّتي - لِمَن يُراقِبُني ويَتَحابُّ بِجَلالي ، إنَّ وُجوهَهُم يَومَ القِيامَةِ مِن نورٍ عَلى‏ مَنابِرَ مِن نورٍ ، عَلَيهِم ثِيابٌ خُضرٌ .
قيلَ: مَن هُم يا رَسولَ اللَّهِ؟ قالَ: قَومٌ لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ ، ولكِنَّهُم تَحابّوا بِجَلالِ اللَّهِ ويَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ ، نَسأَلُ اللَّهَ عزّ وجلّ أن يَجعَلَنا مِنهُم بِرَحمَتِهِ.
وأمّا قَولُهُ: (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَ زِينُهُ) و (خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ) فَإِنَّما يَعنِي الحِسابَ ، توزَنُ الحَسَناتُ وَالسَّيِّئاتُ ، وَالحَسَناتُ ثِقلُ الميزانِ وَالسَّيِّئاتُ خِفَّةُ الميزانِ. ۷۲
فَقالَ عليه السلام: وأمّا قَولُهُ : (قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ) ، وقَولُهُ: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا) ، وقَولُهُ: (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ) ، وقَولُهُ: (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ) ، وقَولُهُ: (تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَمٌ عَلَيْكُمُ) فَإِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالى‏ يُدَبِّرُ الاُمورَ كَيفَ يَشاءُ ، ويُوَكِّلُ مِن خَلقِهِ مَن يَشاءُ بِما يَشاءُ ، أمّا مَلَكُ المَوتِ فَإِنَّ اللَّهَ يُوَكِّلُهُ بِخاصَّةِ مَن يَشاءُ مِن خَلقِهِ ، ويُوَكِّلُ رُسُلَهُ مِنَ المَلائِكَةِ خاصَّةً بِمَن يَشاءُ مِن خَلقِهِ ، وَالمَلائِكَةُ الَّذينَ سَمّاهُمُ اللَّهُ عَزَّ ذِكرُهُ وَكَّلَهُم بِخاصَّةِ مَن يَشاءُ مِن خَلقِهِ ، إنَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ يُدَبِّرُ الاُمورَ كَيفَ يَشاءُ ، ولَيسَ كُلُّ العِلمِ يَستَطيعُ صاحِبُ العِلمِ أن يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النّاسِ ، لِأَنَّ مِنهُمُ القَوِيَّ وَالضَّعيفَ ، ولِأَنَّ مِنهُ ما يُطاقُ حَملُهُ ومِنهُ ما لا يُطاقُ حَملُهُ ، إلّا مَن يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ حَملَهُ وأعانَهُ عَلَيهِ مِن خاصَّةِ أولِيائِهِ ، وإنَّما يَكفيكَ أن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ هُوَ المُحيِي المُميتُ وأنَّهُ يَتَوَفَّى الأَنفُسَ عَلى‏ يَدَي مَن يَشاءُ مِن خَلقِهِ مِن مَلائِكَتِهِ وغَيرِهِم.
قالَ: فَرَّجتَ عَنّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ونَفَعَ اللَّهُ المُسلِمينَ بِكَ.
فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِلرَّجُلِ : إن كُنتَ قَد شَرَحَ اللَّهُ صَدرَكَ بِما قَد بَيَّنتُ ۷۳ لَكَ فَأَنتَ وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ مِنَ المُؤمِنينَ حَقّاً .
فَقالَ الرَّجُلُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، كَيفَ لي أن أعلَمَ بِأَنّي مِنَ المُؤمِنينَ حَقّاً؟
قالَ عليه السلام: لا يَعلَمُ ذلِكَ إلّا مَن أعلَمَهُ اللَّهُ عَلى‏ لِسانِ نَبِيِّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وشَهِدَ لَهُ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله بِالجَنَّةِ ، أو شَرَحَ اللَّهُ صَدرَهُ لِيَعلَمَ ما فِي الكُتُبِ الَّتي أنزَلَهَا اللَّهُ عزّ وجلّ عَلى‏ رُسُلِهِ وأنبِيائِهِ.
قالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ومَن يُطيقُ ذلِكَ؟
قالَ: مَن شَرَحَ اللَّهُ صَدرَهُ ووَفَّقَهُ لَهُ ، فَعَلَيكَ بِالعَمَلِ للَّهِ‏ِ في سِرِّ أمرِكَ وعَلانِيَتِكَ ؛ فَلا شَي‏ءَ يَعدِلُ العَمَلَ. ۷۴

1.النساء : ۸۲ .

2.الأنعام : ۳۸ .

3.نهج البلاغة : الخطبة ۱۸ ، الاحتجاج : ج ۱ ص ۶۲۰ ح ۱۴۲ ، كشف اليقين : ص ۲۳۰ ح ۲۵۷ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۸۴ ح ۱ .

4.الأعراف : ۵۱ .

5.التوبة : ۶۷ .

6.مريم : ۶۴ .

7.النبأ : ۳۸ .

8.الأنعام : ۲۳ ، وقوله : «واستُنطِقوا» أي بقوله تعالى في الآية ۲۲ : (ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا) آخر الآية .

9.العنكبوت : ۲۵ .

10.ص : ۶۴ .

11.ق : ۲۸ .

12.يس : ۶۵ .

13.القيامة: ۲۲ و ۲۳ .

14.الأنعام : ۱۰۳ .

15.النجم : ۱۳ و ۱۴ .

16.طه :۱۰۹ و ۱۱۰ .

17.الشورى :۵۱ .

18.النساء : ۱۶۴ .

19.الأعراف : ۲۲ .

20.الأحزاب : ۵۹ .

21.المائدة : ۶۷ .

22.مريم : ۶۵ .

23.يونس : ۶۱ .

24.آل عمران : ۷۷ .

25.المطفّفين : ۱۵ .

26.الملك : ۱۶ .

27.طه : ۵ .

28.الأنعام : ۳ .

29.الحديد : ۳ .

30.الحديد : ۴ .

31.ق : ۱۶ .

32.الفجر : ۲۲ .

33.الأنعام : ۹۴ .

34.البقرة : ۲۱۰ .

35.الأنعام : ۱۵۸ .

36.السجدة : ۱۰ .

37.البقرة : ۴۶ .

38.الأحزاب : ۴۴ .

39.العنكبوت : ۵ .

40.الكهف : ۱۱۰ .

41.الكهف : ۵۳ .

42.النور : ۲۵ .

43.الأحزاب : ۱۰ .

44.الأنبياء : ۴۷ .

45.الكهف : ۱۰۵ .

46.غافر : ۴۰ .

47.الأعراف : ۸ و ۹ .

48.السجدة : ۱۱ .

49.الزمر : ۴۲ .

50.الأنعام : ۶۱ .

51.النحل :۳۲ .

52.النحل : ۲۸ .

53.الرؤساء من أهل الحقّ. والاتّباع مصدر عطف على الطاعة (هامش المصدر).

54.قوله: «ويلعن أهل المعاصي» عطف على «يجمع» ، وفاعله ضمير راجع إلى اللَّه عزّ وجلّ ، و «أهل المعاصي» مفعوله ، والموصول صفة لأهل المعاصي ، «المستكبرين والمستضعفين» صفتان بعد صفة ، و«يكفر» و «يلعن» حالان للمفعول (هامش المصدر) .

55.إبراهيم : ۲۲ .

56.الممتحنة : ۴ .

57.فصّلت : ۲۱ .

58.عبس : ۳۴ - ۳۶ .

59.إشارة إلى الآية ۳۸ في سورة النبأ .

60.النساء : ۴۱ .

61.الإسراء : ۷۹ .

62.الزمر : ۷۳ .

63.الأعراف : ۱۴۳ .

64.الظاهر أنّه سقط هنا قول الرجل لأمير المؤمنين عليه السلام : «فرّجتَ عنّي يا أمير المؤمنين ... إلخ» كما يقتضيه السياق .

65.الصافّات : ۹۹ .

66.الحديد : ۲۵ .

67.الحشر : ۲ .

68.النحل : ۲۶ .

69.الشورى : ۱۱ .

70.التوبة : ۷۷ .

71.ويضيف المصنّف (الشيخ الصدوق رحمه اللَّه عليه) هنا : «وَفي غَيرِ هذَا الحَديثِ : المَوازينُ هُمُ الأنبِياءُ والأوصِياءُ» .

72.الظاهر أنّه سقط هنا أيضاً قول الرجل : «فرّجت عنّي يا أمير المؤمنين ... إلخ» كما يقتضيه السياق .

73.في المصدر : «تبيّنتُ» ، والتصويب من بحار الأنوار .

74.التوحيد : ص ۲۵۵ ح ۵ ، الاحتجاج : ج ۱ ص ۵۶۱ ح ۱۳۷ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۹۳ ص ۱۲۷ ح ۲ وراجع: تفسير العيّاشي : ج ۱ ص ۳۵۷ ح ۱۶ .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد اوّل
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، اصغر هادوي کاشاني، محمّد احسانى‏فر لنگرودى، علي‌رضا نظري خرّم، محمّدرضا حسين‌زاده، علي شاه‌ علي‌زاده، حميد رضا شيخي (مترجم)
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8400
صفحه از 500
پرینت  ارسال به