ج - مدّثّر
۱۴۲.صحيح البخارى - به نقل از جابر بن عبد اللَّه -:از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كه در باره دوره توقّف وحى ، سخن مىگفت ، شنيدم كه فرمود : «داشتم مىرفتم كه ناگاه ، از آسمان صدايى شنيدم . سرم را بلند كردم و همان فرشتهاى را كه در حِرا نزدم آمده بود ، ديدم كه بر تختى ميان آسمان و زمين ، نشسته است . از وحشت ، يكّه خوردم . [به خانه ]برگشتم و گفتم : "مرا بپوشانيد ! مرا بپوشانيد!" و ردايى بر من پوشاندند . پس خداوند متعال ، (يَأَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ) را تا (الرُّجْزَ فَاهْجُرْ) ، فرو فرستاد ، و اين ، پيش از آن بود كه نماز ، واجب شود . (رُجْز)، همان بتها هستند».
۱۴۳.تاريخ الطبرى - به نقل از يحيى بن ابى كثير -:از ابو سلمه ، در باره نخستين چيزى كه از قرآن نازل شد ، پرسيدم . گفت : اوّل، (يَأَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ) نازل شد .
گفتم : مىگويند : [ نخستين چيز،] (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ) بوده است !
گفت : من از جابر بن عبد اللَّه ، سؤال كردم . او گفت : من براى تو نمىگويم ، مگر آنچه را كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله براى ما گفت . او فرمود : «در حِرا ، معتكف شدم . وقتى اعتكافم به پايان رسيد، [از كوه] فرود آمدم كه صدايى شنيدم . به طرف راستم نگاه كردم . چيزى نديدم . به طرف چپم نگاه كردم . چيزى نديدم . به پيشِ رويم نگاه كردم . چيزى نديدم . به پشت سرم نگاه كردم . چيزى نديدم . سرم را به طرف بالا بردم . چيزى را ديدم . پس نزد خديجه رفتم و گفتم : ردايى بر من افكنيد و آب بر [ صورت] من زنيد . آنها ردايى بر من افكندند و قدرى آب سرد بر [ صورت ]من ريختند . پس (يَأَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ) نازل شد . ۱