توضيح اين نكته لازم است كه اولاً انسان همانند ساير موجودات طبيعى اين عالم ، داراى رشد و تكامل تدريجى و رو به گسترش است و با گذشت زمان ، صاحب تجربه و مهارت بيشترى مىگردد (تكامل تدريجى).
ثانياً با وجود اين، هيچ فرد انسانى يافت نمىشود كه بر همه آفاق احاطه يابد و جامع تمام علوم شود، بلكه وجود وى همواره ملازم با نايافتههاى بىشمارى خواهد بود (محدوديت و خطاپذيرى).
و سرانجام آن كه انسان به حسب محصور بودن در عالم طبيعت، تحت تأثير اوضاع گوناگون محيط زندگى خويش واقع مىشود. ملايمات و ناملايمات، سلامت و بيمارى، تنگدستى و بىنيازى، جنگ و صلح و جز آن هر يك ، اثرى ويژه در روان و انديشه وى باقى مىگذارد (تأثيرپذيرى).
حال اگر انسانى را مشاهده كرديم كه در خلال يك دوره ۲۳ ساله متلاطم از عمر خويش ، در وضعيتهاى گوناگون تنهايى، اهانت، آزار، تبعيد، محاصره اقتصادى، فقر، جنگ، شكست، كشته شدن ياران و عزيزان، پيروزى، تشكيل حكومت مقتدرانه و مانند آن را تجربه كرده و در تمام اين حالات، هماره گفتههاى وحيانى وى استوار، هماهنگ و رسا باشد، دليل آن است كه سخنان او پرورده فكر او نبوده، بلكه وحى الهى است.
قرآن، در گسترهاى طولانى از زمان و اوضاع بسيار گونهگون اجتماعى، عرضه و تلاوت گرديد. از سوى ديگر، در باره و در پيرامون آفاق بىكران حيات تكاملى انسان سخن راند؛ اما با اين همه، دو ركن تشكيلدهنده اين متن، يعنى هندسه تركيبى آيات و سُوَر و محتواى ژرف و بىهمبر متن آن، سازگارى، هماهنگى و تازگى خويش را هماره نگاه داشته است.اين يكسانى اسلوب و محتوا و تأثيرناپذيرى از وضعيت خارجى و پيراستگى از اختلاف و دگرسانى، نشان از اين حقيقت دارد كه اين پيام، وحى الهى است، نه سخن بشرى. اين ويژگىِ كلام خدا چهره ديگرى از اعجاز قرآن را نشان مىدهد.