۵ / ۱۷
توبه نمودن على بن فُضَيل بن عياض
۶۱۸.كتاب التوّابين ، ابن قُدامه - به نقل از يعقوب بن يوسف - : فُضَيل بن عِياض ، چنان بود كه هر گاه مىفهميد پسرش على ، در نماز ، پشت سرِ اوست، مىگذشت و درنگ نمىكرد و بيم نمىداد (آيات تهديدآميز قرآن را نمىخوانْد)، و هر گاه مىفهميد كه او پشت سرش نيست ، در [قرائت] قرآن ، سخت مىگرفت و آيات اندوهبار و ترسانگيز را مىخواند. روزى ، به گمان اين كه پسرش پشتِ سرش نيست، اين آيه را خواند: (پروردگارا ! بدبختى ما ، بر ما چيره آمد و ما ، مردمانى گمراه بوديم) . على ، از هوش رفت و بر زمين افتاد. فُضَيل كه دريافت پسرش ، پشت سرِ اوست و نقش بر زمين شده است، قرائت [خود] را مختصر نمود. سپس نزد مادرش رفتند و گفتند: او را درياب !
مادرِ على آمد و آبى بر سر و روى او پاشيد . على ، به هوش آمد. مادرش به فُضَيل گفت: سرانجام ، تو اين بچّهام ، على را مىكُشى !
مدّتى گذشت و بار ديگر ، فُضَيل، به گمان آن كه على پشتِ سرش نيست، اين آيه را خواند: (و آنچه تصوّر[ش را ]نمىكردند، از جانب خدا برايشان آشكار مىگردد) . اين بار ، على ، نقش بر زمين شد و مُرد . پدرش ، قرائت [خود] را مختصر كرد. نزد مادرش رفتند و گفتند: به داد او برس !
مادرش آمد و بر سر و صورت او آب پاشيد ؛ امّا او مُرده بود. خدايش ، رحمت كند !