۵ / ۱۳
آيه استرجاع و زنى از باديهنشينان
۶۱۴.مسكّن الفؤاد: از يكى نقل شده است كه گفت : من و يكى از دوستانم ، به سوى باديه رفتيم . راه را گم كرديم. از دور ، خيمهاى را در سمت راست جادّه ، مشاهده كرديم. به سمت آن رفتيم و سلام داديم. زنى را ديديم كه پاسخ سلام ما را داد و گفت: شما كيستيد؟
گفتيم: ما گم شدهايم و نزد شما آمدهايم تا از تنهايى ، رهايى يابيم.
زن گفت: رويتان را از من بگردانيد تا حقّ شما را آن سان كه سزاوارش هستيد، به جا آورم. اين كار را كرديم. زن ، پلاسى براى ما انداخت و گفت: بر اين بنشينيد تا پسرم بيايد.
سپس مرتّب گوشه خيمه را بالا مىزد و پايين مىانداخت تا اين كه يك بار ، آن را بالا زد و گفت: خدا به خير بگذراند! شتر، شتر پسر من است ؛ امّا سوار ، خود او نيست.
مرد سوار ، آمد و كنار خيمه ايستاد و گفت: اى اُمّ عقيل! خداوند ، در باره فرزندت عقيل ، به تو اجر بسيار دهد! زن گفت: واى بر تو ! او مُرد؟
سوار گفت: آرى.
زن گفت: سبب مرگش چه بود؟
سوار گفت: گلّه اشتران ، بر او ازدحام كردند و در چاهش انداختند.
زن گفت: فرود بيا و از اينان ، پذيرايى كن. آن گاه ، قوچى به او داد و آن مرد ، قوچ را سر بُريد و پخت و براى ما غذا آورد و ما شروع به خوردن آن كرديم و از شكيبايى آن زن ، تعجّب مىكرديم. غذايمان را كه خورديم، زن از خيمه ، بيرون آمد و گفت: اى قوم! آيا در ميان شما ، كسى هست كه از كتاب خدا ، چيزى بداند؟
من گفتم: آرى.
زن گفت: پس آياتى از آن را برايم بخوان تا موجب تسلّاى خاطر من در داغ فرزندم شود.
گفتم: خداوند عزّ وجلّ مىفرمايد: (مژده ده شكيبايان را ؛ همانان كه چون مصيبتى به ايشان رسد، مىگويند: ما از آنِ خداييم و به سوى او ، باز مىگرديم. بر ايشان ، درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهيافتگان [هم] ، خود ايشان اند).
زن گفت: تو را به خدا، اين ، در كتاب خدا آمده است؟
گفتم: به خدا سوگند كه همين گونه ، در كتاب خدا آمده است.
زن گفت: درود بر شما!
سپس به نماز ايستاد و چند ركعت به جاى آورد.
آن گاه گفت: بار خدايا ! من آنچه را كه بِدان فرمانم دادى ، انجام دادم . پس تو نيز آنچه را به من وعده دادهاى ، به جاى آور. اگر كسى براى كسى مىمانَد (راوى مىگويد: با خودم گفتم كه الآن مىگويد: «فرزندم ، برايم بمانَد» ؛ چون به او نياز دارد ؛ امّا گفت :) بى گمان ، محمّد صلى اللَّه عليه و آله براى امّتش بمانَد.
من خارج شدم و با خود مىگفتم: انسانى كاملتر و باعظمتتر از اين زن نديدهام . از پروردگارش ، به كاملترين صفات و زيباترين خصال ، ياد كرد و سپس چون دانست كه از مرگ ، گريز و گزيرى نيست و بىتابى نمودن ، سودى ندارد و مويه كردن ، مُرده را زنده نمىگردانَد، شكيبايى زيبا پيش گرفت و مرگ فرزندش را نزد خداوند متعال ، اندوختهاى سودمند براى روز نياز و نادارى به حساب آورد.