119
شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم

۳۵۶.تفسير القمّى: سپس خداوند عزّ وجلّ نقل قول كرد و فرمود: (و كسانى كه كافر شدند، گفتند: اين نيست) ، يعنى قرآن نيست ، (مگر دروغى كه آن را بر بافتند و گروهى ديگر ، به او بر آن ، يارى كرده‏اند) . آنها گفتند: اين چيزى كه محمّد مى‏خوانَد و ما را از آن ، خبر مى‏دهد، در واقع ، آن را از يهود مى‏آموزد و از قول دانشمندان نصارا مى‏نويسد . آن را از مردى به نام ابن قُبَيطه [آموخته و] مى‏نويسد و هر صبح و شام ، از سخنان او نقل مى‏كند .
پس خداوند ، سخن آنها را [در دو آيه‏] نقل و آن را رد مى‏كند و مى‏فرمايد: (و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: اين [ كتاب ] ، جز دروغى كه آن را بر بافته ، [ چيزى ] نيست) تا [آخر آيه بعد:] (هر صبح و شام)، و در ردّ اين سخن آنان مى‏فرمايد: (بگو) به آنان - اى محمّد - كه : (آن را كسى نازل ساخته است كه رازِ نهان‏ها را در آسمان‏ها و زمين مى‏داند، و هموست كه همواره ، آمرزنده مهربان است).

۷ / ۲

توطئه‏ها

الف - نهى از گوش دادن به قرآن‏

قرآن‏

(و كسانى كه كافر شدند ، گفتند: «به اين قرآن ، گوش مدهيد و سخن لغو در آن بيندازيد . شايد پيروز شويد»).

(آگاه باشيد كه آنان ، دل مى‏گردانند [ و مى‏كوشند ] تا [ راز خود را ] از او نهفته بدارند. آگاه باشيد آن گاه كه آنان ، جامه‏هايشان را بر سر مى‏كشند ، [ خدا ] آنچه را نهفته و آنچه را آشكار مى‏دارند، مى‏داند ).

حديث‏

۳۵۷.إعلام الورى - به نقل از على بن ابراهيم - : اسعد بن زُراره و ذَكوان بن عبد قيس - كه هر دو از قبيله خزرج بودند - ، در يكى از اعياد عرب [به مكّه ]آمدند. ميان اَوس و خزرج ، جنگ در گرفته بود و روزگارى دراز ، اين جنگ ، ادامه داشت و نه شب و نه روز ، سلاح بر زمين نمى‏نهادند . آخرين جنگ ميان اين دو قبيله ، جنگ بُعاث ۱ بود كه در آن ، اوسيان بر خزرجيان ، پيروز شدند. اسعد بن زُراره و ذَكوان ، در عمره رجب به مكّه آمدند تا خواهان هم‏پيمانى عليه اوس شوند. اسعد بن زُراره با عُتبة بن ربيعه ، دوست بود. از اين رو نزد او رفت و گفت: ميان ما و قوم ما ، جنگ است و اينك ، نزد تو آمده‏ايم و خواهان هم‏پيمانى عليه آنها هستيم. عُتبه به او گفت: محلّ ما از محلّ شما دور است و ما خود ، گرفتاريم و فرصت پرداختن به كار ديگرى را نداريم.
اسعد گفت: چه گرفتارى‏اى ؟ شما كه در حرم خود هستيد و امنيت داريد؟
عُتبه گفت: در ميان ما مردى پيدا شده كه ادّعا مى‏كند فرستاده خداست، خردمندان ما را كم خرد مى‏شمارد و از خدايانمان ، بد مى‏گويد. جوانانمان را منحرف كرده و ميان ما ، تفرقه انداخته است.
اسعد گفت: او كيست؟
عتبه گفت: پسر عبد اللَّه بن عبد المطّلب . او از شريف‏ترين افراد ما و خاندانش ، از بزرگ‏ترين خاندان‏هاى ماست .
اسعد و ذَكوان و همه اوسيان و خزرجيان ، از يهوديانى كه در ميان آنها مى‏زيستند (يهود نَضير و قُرَيظه و قَينُقاع) شنيده بودند كه اكنون ، زمان پيامبرى است كه در مكّه ظهور مى‏نمايد و به مدينه ، مهاجرت مى‏كند و ما [يهوديان‏] به وسيله او ، شما گروه عرب را قلع و قمع مى‏كنيم. اسعد با شنيدن سخن عُتبه، به ياد چيزى افتاد كه از يهوديان ، شنيده بود. پرسيد: او كجاست؟
عتبه گفت: در حِجر [اسماعيل‏] نشسته است و آنان جز در موسم حج ، از درّه [محلّ سكونت‏] خود ، بيرون نمى‏آيند. به سخنان او گوش مسپار و با وى ، سخن مگو؛ زيرا او با سخنانش ، تو را جادو مى‏كند. اين واقعه ، هنگامى بود كه بنى هاشم ، در درّه‏[ى ابو طالب‏] ، محاصره بودند .
اسعد به او گفت: پس چه كنم ؟ من براى عمره آمده‏ام و بايد كعبه را طواف كنم.
عُتبه گفت: در گوش‏هايت ، پنبه بگذار.
اسعد ، در حالى كه گوش‏هايش را پُر از پنبه كرده بود، وارد مسجد [الحرام‏] شد و به طواف كعبه پرداخت . و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز با گروهى از بنى هاشم ، در حجر [اسماعيل‏] ، نشسته بود. اسعد ، نگاهى به او كرد و رد شد.
او در دور دوم طواف ، با خود گفت: نادان‏تر از خود نديده‏ام ! چنين صحبتى در مكّه باشد و من ، از آن سر در نياورم تا نزد قومم برگردم و آنان را هم آگاه گردانم؟!
آن گاه ، پنبه را از گوش‏هاى خود ، بيرون آورد و دور انداخت و به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله گفت: بامداد ، خوش!
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سرش را به طرف او بلند كرد و فرمود: «خداوند ، بهتر از اين را به ما داده است ؛ درود بهشتيان را: "السَّلام عَلَيكم!"» .
اسعد به ايشان گفت: تو ، سخن تازه‏اى آورده‏اى ، به چه چيز ، دعوت مى‏كنى ، اى محمّد؟
فرمود: «به گواهى دادن به اين كه معبودى جز خدا نيست، و من ، فرستاده خدا هستم . شما را دعوت مى‏كنم به اين كه: (چيزى را با او ، شريك قرار مدهيد ، و به پدر و مادر ، احسان كنيد ، و فرزندان خود را از بيمِ تنگ‏دستى مكُشيد - [كه‏] ما شما و آنان را روزى مى‏رسانيم - و به كارهاى زشت ، چه علنى آن و چه پوشيده‏[ اش‏] ، نزديك مشويد؛ و نَفْسى را كه خدا حرام گردانيده، جز بر حق مكُشيد - اينهاست كه [ خدا ] شما را به [ انجام دادن ] آن ، سفارش كرده است، باشد كه بينديشد - ، و به مال يتيم ، جز به نحوى [ هر چه نيكوتر] نزديك مشويد، تا به حدّ رشد خود برسد و پيمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپيماييد - [كه ما] بر هيچ كس ، جز به قدر توانش ، تكليف نمى‏كنيم - و چون [ به داورى يا شهادت ]سخن مى‏گوييد ، دادگرى كنيد، هر چند [ در باره ]خويشاوند [ شما ]باشد ، و به پيمان خدا ، وفا كنيد. اينهاست كه [ خدا ، ]شما را به آن ، سفارش كرده است . باشد كه پند گيريد)» .
اسعد ، چون اينها را شنيد، گفت: گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خدا نيست و تو ، فرستاده خدا هستى .

1.بُعاث ، نام دژى از اوس بوده و جنگ بُعاث ، از جنگ‏هاى مشهور عرب است كه شش سال پيش از هجرت به وقوع پيوست و در آن ، شمار بسيارى از خزرجيان به دست قبيله اوس ، كشته شدند.


شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم
118

۳۵۶.تفسير القمّي : ثُمَّ حَكى‏ عزّ وجلّ أيضاً فَقالَ : (وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا ) يَعنِي القُرآنَ ( إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ )۱ قالوا: إنَّ هذَا الَّذي يَقرَؤُهُ مُحَمَّدٌ ويُخبِرُنا بِهِ ، إنّما يَتَعَلَّمُهُ مِنَ اليَهودِ ويَكتُبُهُ مِن عُلَماءِ النَّصارى‏ ، ويَكتُبُ عَن رَجُلٍ يُقالُ لَهُ: اِبنُ قُبَيطَةَ ، ويَنقُلُهُ عَنهُ بِالغَداةِ وَالعَشِيِّ.
فَحَكى‏ اللَّهُ قَولَهُم ورَدَّ عَلَيهِم ، فَقالَ : (وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ ) إلى‏ قَولِهِ: ( بُكْرَةً وَ أَصِيلاً )۲ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيهِم وقالَ : (قُلْ) لَهُم يا مُحَمَّدُ ( أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السِّرَّ فِى السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا )۳ .۴

۷ / ۲

المُؤامَراتُ‏

أ - المَنعُ مِنِ استِماعِ القُرآنِ‏

الكتاب‏

( وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسْمَعُواْ لِهَذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْاْ فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ ).۵

( أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلَاحِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ ) .۶

الحديث‏

۳۵۷.إعلام الورى عن عليّ بن إبراهيم : قَدِمَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ وذَكوانُ بنُ عَبدِ قَيسٍ في مَوسِمٍ مِن مَواسِمِ العَرَبِ وهُما مِنَ الخَزرَجِ ، وكانَ بَينَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ حَربٌ قَد [بَغَوا۷فيها دَهراً طَويلاً ، وكانوا لا يَضَعونَ السِّلاحَ لا بِاللَّيلِ ولا بِالنَّهارِ ، وكانَ آخِرُ حَربٍ بَينَهُم يَومَ بُعاثٍ ، وكانَت لِلأَوسِ عَلَى الخَزرَجِ ، فَخَرَجَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ وذَكوانُ إلى‏ مَكَّةَ في عُمرَةِ رَجَبٍ يَسأَلونَ الحِلفَ عَلَى الأَوسِ ، وكانَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ صَديقاً لِعُتبَةَ بنِ رَبيعَةَ ، فَنَزَلَ عَلَيهِ فَقالَ لَهُ : إنَّهُ كانَ بَينَنا وبَينَ قَومِنا حَربٌ وقَد جِئناكَ نَطلُبُ الحِلفَ عَلَيهِم ، فَقالَ لَهُ عُتبَةُ: بَعُدَت دارُنا مِن دارِكُم ولَنا شُغلٌ لا نَتَفَرَّغُ لِشَي‏ءٍ ، قالَ : وما شُغلُكُم وأنتُم في حَرَمِكُم وأمنِكُم؟
قالَ لَهُ عُتبَةُ: خَرَجَ فينا رَجُلٌ يَدَّعي أنَّهُ رَسولُ اللَّهِ ، سَفَّهَ أحلامَنا ، وسَبَّ آلِهَتَنا ، وأفسَدَ شُبّانَنا ، وفَرَّقَ جَماعَتَنا.
فَقالَ لَهُ أسعَدُ: مَن هُوَ مِنكُم؟ قالَ: اِبنُ عَبدِ اللَّهِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، مِن أوسَطِنا شَرَفاً وأعظَمِنا بَيتاً.
وكانَ أسعَدُ وذَكوانُ وجَميعُ الأَوسِ وَالخَزرَجِ يَسمَعونَ مِنَ اليَهودِ الَّذينَ كانوا بَينَهُم - النَّضيرِ وقُرَيظَةَ وقَينُقاعَ - : أنَّ هذا أوانُ نَبِيٍّ يَخرُجُ بِمَكَّةَ ، يَكونُ مُهاجَرُهُ بِالمَدينَةِ لَنَقتُلَنَّكُم بِهِ يا مَعشَرَ العَرَبِ.
فَلَمّا سَمِعَ ذلِكَ أسعَدُ وَقَعَ في قَلبِهِ ما كانَ سَمِعَ مِنَ اليَهودِ ، قالَ: فَأَينَ هُوَ؟ قالَ: جالِسٌ فِي الحِجرِ ، وإنَّهُم لا يَخرُجونَ مِن شِعبِهِم إلّا فِي المَوسِمِ ، فَلا تَسمَع مِنهُ ولا تُكَلِّمهُ فَإِنَّهُ ساحِرٌ يَسحَرُكَ بِكَلامِهِ ، وكانَ هذا في وَقتِ مُحاصَرَةِ بَني هاشِمٍ فِي الشِّعبِ.
فَقالَ لَهُ أسعَدُ: فَكَيفَ أصنَعُ وأنَا مُعتَمِرٌ ، لابُدَّ لي أن أطوفَ بِالبَيتِ؟
قالَ: ضَع في اُذُنَيكَ القُطنَ ، فَدَخَلَ أسعَدُ المَسجِدَ وقَد حَشا اُذُنَيهِ بِالقُطنِ ، فَطافَ بِالبَيتِ ورَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله جالِسٌ فِي الحِجرِ مَع قَومٍ مِن بَني هاشِمٍ ، فَنَظَرَ إلَيهِ نَظرَةً فَجازَهُ.
فَلَمّا كانَ فِي الشَّوطِ الثّاني قالَ في نَفسِهِ: ما أجِدُ أجهَلَ مِنّي أيَكونُ مِثلُ هذَا الحَديثِ بِمَكَّةَ فَلا أتَعَرَّفُهُ حَتّى‏ أرجِعَ إلى‏ قَومي فَاُخبِرَهُم؟ ثُمَّ أخَذَ القُطنَ مِن اُذُنَيهِ ورَمى‏ بِهِ ، وقالَ لِرَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله: أنعِم صَباحاً.
فَرَفَعَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله رَأسَهُ إلَيهِ وقالَ: قَد أبدَلَنَا اللَّهُ بِهِ ما هُوَ أحسَنُ مِن هذا ، تَحِيَّةُ أهلِ الجَنَّةِ «السَّلامُ عَلَيكُم».
فَقالَ لَهُ أسعَدُ: إنَّ عَهدَكَ بِهذا لَقَريبٌ ، إلى‏ ما تَدعو يا مُحَمَّدُ؟
قالَ: إلى‏ شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ ، وأنّي رَسولُ اللَّهِ ، وأدعوكُم إلى‏ ( أَلَّا تُشْرِكُواْ بِهِ شَيًْا وَبِالْوَ لِدَيْنِ إِحْسَنًا وَلَا تَقْتُلُواْ أَوْلَدَكُم مِّنْ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُواْ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِ‏ّ ذَ لِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَلَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى‏ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَاقُرْبَى‏ وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُواْ ذَ لِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ )۸ . فَلَمّا سَمِعَ أسعَدُ هذا قالَ لَهُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ ، وأنَّكَ رَسولُ اللَّهِ.۹

1.الفرقان : ۴ .

2.الفرقان : ۵ .

3.الفرقان: ۶ .

4.تفسير القمّي : ج ۲ ص ۱۱۰ .

5.فصّلت: ۲۶ .

6.هود : ۵ .

7.كذا في ما عندنا من نسخة إعلام الورى ، وقد رواه على بن ابراهيم . وفي حلية الأبرار : ج ۱ ص ۸۶ ح ۱ عن علي بن إبراهيم وكذا بحار الأنوار : ج ۱۹ ص ۸ ح ۵ عن إعلام الورى : عن علي بن إبراهيم : «بقوا» بالقاف . ]

8.الأنعام: ۱۵۱ و ۱۵۲ .

9.إعلام الورى : ج ۱ ص ۱۳۶ ، قصص الأنبياء : ص ۳۳۲ ح ۴۱۲ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۱۹ ص ۸ ح ۵ .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، اصغر هادوي کاشاني، محمّد احسانى‏فر لنگرودى، علي‌رضا نظري خرّم، محمّدرضا حسين‌زاده، علي شاه‌ علي‌زاده، حميد رضا شيخي (مترجم)
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8485
صفحه از 506
پرینت  ارسال به