429
شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم

۵ / ۱۵

توبه نمودن موسى بن سليمان هاشمى‏

۶۱۶.كتاب التوّابين، ابن قُدامه - به نقل از محمّد بن سمّاك - : موسى بن سليمان هاشمى ، در ميان فرزندان سليمان ، از همه آنها برخوردارتر و مُتنعّم‏تر بود، و خواسته‏هاى نفسانى‏اش را، از انواع لذّت‏ها در خوراك و نوشيدنى و پوشاك و بوهاى خوش و كنيزكان و غلامان، برآورده مى‏ساخت و به چيزى جز خوش‏گذرانى و كامجويى نمى‏انديشيد... تا آن كه به بيست و هفت سالگى رسيد. روزى در عمارت خود بود و پاسى از شب گذشته بود كه ناگاه نوايى خوش و سوزناك و اندوهگين، بر خلاف آنچه از آوازخوانانش مى‏شنيد، به گوشش رسيد كه تمام قلبش را تسخير كرد و از آن حالى كه داشت ، غافل شد. پس به نوازندگان و خنياگرانش اشاره كرد كه دست نگه دارند و سرش را از يكى از پنجره‏هاى مُشرف به جادّه ، بيرون برد تا به آن نوايى كه در دلِ او نشسته بود، گوش بسپارد. گاه ، آن نوا را مى‏شنيد و گاه ، محو مى‏شد. به غلامانش فرياد زد كه: صاحب اين آواز را بيابيد!
او مستِ باده بود. غلامانش ، به جستجو پرداختند كه ناگاه ، به جوانى برخوردند با پيكرى تكيده، گردنى باريك و نحيف، رُخسارى زرد، لبانى خشكيده، موهايى ژوليده كه شكمش [از گرسنگى‏] به پشتش چسبيده بود. او دو جامه ژنده ، بر تن داشت و با پاهاى برهنه ، در مسجدى به راز و نياز با پروردگار بزرگش ، ايستاده بود. او را از مسجد ، بيرون آوردند و بدون آن كه كلمه‏اى با وى سخن بگويند، نزد موسى بن سليمان بردند. موسى نگاهى به او كرد و گفت: اين كيست؟
گفتند: صاحب همان آوازى كه شنيدى.
گفت: او را كجا يافتيد؟
گفتند: در مسجد ، به نماز و قرائت [قرآن‏] ، ايستاده بود.
موسى گفت: اى جوان! چه مى‏خواندى؟
گفت: كلام اللَّه را.
موسى گفت: آن نوا را برايم بخوان.
جوان گفت: از شيطان رانده شده، به خدا پناه مى‏برم. (پرهيزگاران ، در ناز و نعمت اند) تا (مقرّبان [ خدا ] ، از آن مى‏نوشند). اى فريب‏خورده! اينها[يى كه در قرآن آمده‏] ، به سان اين تخت و كاخ و فرش‏هاى تو نيست. اينها تخت‏هايى هستند كه با گستردنى‏هايى برافراشته ، مفروش شده‏اند (كه آسترِ آنها ، از ابريشم درشتْ‏بافت است) ، (بر بالش سبز و فرش نيكو) ، و دوست خدا ، از بالاى آنها به دو چشمه ، مشرف است كه در دو باغ روان‏اند . (در آن دو [ باغ ] ، از هر ميوه‏اى ، دو گونه است) . (نه بُريده و نه ممنوع) . (در زندگى‏اى خوش ، به سر مى‏برند) . (در بهشت بَرين‏اند) تا (و فرش‏هايى [ زَربفت ]گسترده) ، (در زير سايه‏ها و بر كنار چشمه‏ساران اند) . (ميوه و سايه‏اش ، پايدار است. اين است فرجام كسانى كه پرهيزگارى كرده‏اند و فرجام كافران ، آتش [ دوزخ ]است) . ([ عذاب ] از آنان ، تخفيف نمى‏يابد و آنها در آن جا نوميدند) . (در گم‏راهى و جنون اند. روزى كه در آتش ، به رو كشيده مى‏شوند [ و به آنان گفته مى‏شود: ] لهيب آتش را بچشيد!) . (گناهكار ، آرزو مى‏كند كه كاش ، براى رهايى از عذاب آن روز، مى‏توانست پسران خود را عوض دهد) تا اين سخن خداوند: (و گِرد آورده و انباشته) ، در رنجى سخت و عذابى شديد و خشمى از جانب پروردگار جهانيان هستند (و از آن ، خارج شدنى نيستند) .
هاشمى ، از جايش برخاست و آن جوان را در آغوش كشيد و گِريست و بر نديمانش فرياد زد كه: از من ، دور شويد !
سپس به صحنِ سرايش رفت و با آن جوان ، بر بوريايى نشست و بر جوانى خويش ، شيون مى‏كرد و مى‏گِريست . جوان هم او را اندرز مى‏داد، تا آن كه صبح شد . سپس هاشمى با خدا عهد كرد كه ديگر ، هرگز به گناه و معصيت ، باز نگردد. صبحگاهان ، توبه‏اش را آشكار كرد و به مسجد و عبادت چسبيد، و دستور داد كه هر چه زر و سيم و جواهر و لباس داشت ، بفروشند . پول آنها را در راه خدا بخشيد و جيره و مواجب خود را قطع كرد، و املاكى را كه به تيول داده بود ، برگردانْد، و املاك و بردگان و كنيزان خود را فروخت، و آن را كه خواهانِ آزادى بود ، آزاد كرد و همه بهاى آنها را نيز صدقه داد . آن گاه به پوشيدن پشمينه و خوردن نان جوين ، روى آورد و شب‏ها را به عبادت ، و روزها را به روزه‏دارى ، سپرى مى‏كرد تا جايى كه نيكان و خوبان ، پيوسته نزد او مى‏آمدند و مى‏گفتند: بر خويش ، رحم آور كه خداوند ، كريم است. اندك را سپاس مى‏گزارَد و بسيار را پاداش مى‏دهد ؛ امّا او مى‏گفت: دوستان! من ، خود را بهتر مى‏شناسم. جرم من ، بس بزرگ است . شب و روز ، سَرورم را نافرمانى كرده‏ام . و مى‏گريست و مى‏گريست .
پس از چندى ، با پاى پياده و برهنه ، آهنگِ حج نمود ، در حالى كه تنها يك پيراهن كرباس بر تن داشت و دَلْوى كوچك و خورجينى همراه او بود تا آن كه به مكّه وارد شد و حجّ خويش را گزارد و در آن جا مُقيم شد . شبانگاهان ، به حِجر [اسماعيل عليه السلام ]مى‏رفت و بر حال خويش مى‏گريست و مى‏گفت: سَرور من! در خلوت‏هايم ، تو را در نظر نياوردم. سَرور من! كامجويى‏هايم رفت و گناهانشان برايم مانْد. پس واى بر من از آن روزى كه تو را ديدار كنم ! واى و هزاران واى ، از كارنامه آكَنده از رسوايى و گناهم ، آن گاه كه گشوده شود! نه، كه واى بر من ، آن گاه كه بر من ، خشم گيرى و سرزنشم كنى ؛ چرا كه تو به من ، نيكى كردى و من در برابر الطاف و نعمت‏هايت ، تو را نافرمانى كردم، و تو بر كردار من ، ناظر بودى. سَرور من! به سوى چه كسى جز تو بگريزم ؟ و به چه كسى جز تو پناه ببرم ؟ سَرور من! من لايق آن نيستم كه بهشت را از تو بخواهم ؛ بلكه به بخشندگى و بزرگوارى و بنده‏نوازى‏ات ، از تو درخواست مى‏كنم كه مرا بيامرزى و بر من ، رحم آورى، كه تو اهل پرهيزگارى و اهل آمرزشى .


شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم
428

۵ / ۱۵

تَوبَةُ موسَى بنِ سُليمانَ الهاشِمِيِ‏

۶۱۶.كتاب التوّابين لابن قدامة عن محمّد بن السمّاك : إنَّ موسَى بنَ سُلَيمانَ الهاشِمِيَّ كانَ مِن أنعَمِ بَني أبيهِ عَيشاً وأرخاهُ بالاً ، يُعطي نَفسَهُ شَهوَتَها مِن صُنوفِ اللَّذّاتِ فِي المَأكَلِ وَالمَشرَبِ وَالمَلبَسِ وَالطّيبِ وَالجَواري وَالغِلمانِ. لَيسَت لَهُ فِكرَةٌ ولا هِمَّةٌ إلّا فيما هُوَ مِن عَيشِهِ ولَذَّتِهِ..... حَتّى‏ مَضَت لَهُ سَبعٌ وعِشرونَ سَنَةً. فَبَينا هُوَ ذاتَ يَومٍ في قُبَّتِهِ ، وقَد مَضى‏ بَعضُ اللَّيلِ ، إذ سَمِعَ نَغمَةً مِن حَلقٍ نَدِيٍّ شَجِيٍّ خِلافَ ما يَسمَعُ مِن مُطرِبيهِ؛ فَأَخَذَت بِمَجامِعِ قَلبِهِ وَلَها عمّا كانَ فيهِ. فَأَومَأَ إلَيهِم أن أمسِكوا ، وأخرَجَ رَأسَهُ مِن بَعضِ تِلكَ الشُّبَّاكاتِ المُشرَعَةِ إلَى الجادَّةِ يَتَسَمَّعُ الَّذي وَقَعَ بِقَلبِهِ ، فَإِذا النَّغمَةُ رُبَّما سَمِعَها ، ورُبَّما خَفِيَت. فَصاحَ بِغِلمانِهِ: اُطلُبوا صاحِبَ هذَا الصَّوتِ! وكانَ قَد عَمِلَ فيهِ الشَّرابَ. فَخَرَجَ الغِلمانُ يَطوفونَ؛ فَإِذا هُم بِشابٍّ نَحيلِ الجِسمِ ، دَقيقِ العُنُقِ ، مُصفَرِّ اللَّونِ ، ذابِلِ الشَّفَتَينِ ، شَعِثِ الرَّأسِ ، قَد لَصِقَ بَطنُهُ بِظَهرِهِ ، عَلَيهِ طِمرانِ ما يَتَوارى‏ بِغَيرِهِما ، حافِي القَدَمَينِ ، قائِمٍ في بَعضِ المَساجِدِ يُناجي رَبَّهُ تَعالى‏. فَأَخرَجوهُ مِنَ المَسجِدِ وَانطَلَقوا بِهِ لا يُكَلِّمونَهُ حَتّى‏ أوقَفوهُ بَينَ يَدَيهِ ، فَنَظَرَ إلَيهِ فَقالَ: مَن هذا؟ قالوا: صاحِبُ النَّغمَةِ الَّتي سَمِعتَ . قالَ : أينَ أصَبتُموهُ ؟ قالوا: فِي المَسجِدِ قائِماً يُصَلّي ويَقرَأُ. فَقالَ: أيُّهَا الشّابُّ ما كُنتَ تَقرَأُ؟ قالَ: كَلامَ اللَّهِ. قالَ: فَأَسمِعني بِتِلكَ النَّغمَةِ. فَقالَ: أعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ (إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ) إلى‏ قَولِهِ : (يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ)۱ أيُّهَا المَغرورُ ! إنَّهَا خِلافُ مَجلِسِكَ ومُستَشرَفِكَ وفُرُشِكَ؛ إنَّها أرائِكُ مَفروشَةٌ بِفُرُشٍ مَرفوعَةٍ (بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ)۲(عَلَى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِىٍّ حِسَانٍ)۳ يُشرِفُ وَلِيُّ اللَّهِ مِنها عَلى‏ عَينَينِ تَجرِيانِ في جَنَّتَينِ (فِيهِمَا مِن كُلِ‏ّ فَكِهَةٍ زَوْجَانِ)۴(لَّا مَقْطُوعَةٍ وَ لَا مَمْنُوعَةٍ)۵(فِى عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ)۶(فِى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ) إلى‏ قَولِهِ: (وَ زَرَابِىُّ مَبْثُوثَةٌ)۷(فِى ظِلَلٍ وَ عُيُونٍ)۸(أُكُلُهَا دَائِمٌ وَ ظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ عُقْبَى الْكَفِرِينَ النَّارُ) ۹(لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ)۱۰(فِى ضَلَلٍ وَ سُعُرٍ * يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِى النَّارِ عَلَى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ)۱۱(يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِى مِنْ عَذَابِ يَوْمَئِذِ بِبَنِيهِ) إلى‏ قَولِهِ (وَ جَمَعَ فَأَوْعَى‏)۱۲في جَهدٍ جَهيدٍ وعَذابٍ شَديدٍ ومَقتٍ مِن رَبِّ العالَمينَ (وَ مَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ).۱۳
فَقامَ الهاشِمِيُّ مِن مَجلِسِهِ وعانَقَ الشّابَّ وبَكى‏ وصاحَ بِنُدَمائِهِ: اِنصَرِفوا عَنّي ، وخَرَجَ إلى‏ صَحنِ دارِهِ ، وقَعَدَ عَلى‏ حَصيرٍ مَعَ الشّابِّ يَنوحُ ويَبكي عَلى‏ شَبابِهِ ، ويَندُبُ نَفسَهُ وَالشّابُّ يَعِظُهُ ، إلى‏ أن أصبَحَ وقَد عاهَدَ اللَّهَ أن لا يَعودَ إلى‏ مَعصِيَةٍ أبَداً . فَلَمّا أصبَحَ أظهَرَ تَوبَتَهُ ولَزِمَ المَسجِدَ وَالعِبادَةَ. وأمَرَ بِالذَّهَبِ وَالفِضَّةِ وَالجَواهِرِ وَالمَلابِسِ فَبيعَت كُلُّها ، وتَصَدَّقَ بِها وقَطَعَ الإِجراءَ عَن نَفسِهِ ، ورَدَّ الضِّياعَ المُقطَعَةَ وباعَ ضِياعَهُ وعَبيدَهُ وجَوارِيَهُ ، وأعتَقَ مَنِ اختارَ العِتقَ وتَصَدَّقَ بِهِ كُلَّهُ ، ولَبِسَ الصّوفَ الخَشِنَ وأكَلَ الشَّعيرَ ، وكانَ يُحيِي اللَّيلَ ويَصومُ النَّهارَ حَتّى‏ كانَ يَنتابُهُ الصّالِحونَ وَالأَخيارُ ويَقولونَ لَهُ: اُرفُق بِنَفسِكَ فَإِنَّ المَولى‏ كَريمٌ ، يَشكُرُ اليَسيرَ ، ويُثيبُ عَلَى الكَثيرِ . فَيَقولُ: يا قَومِ أنَا أعرَفُ بِنَفسي ، إنَّ جُرمي عَظيمٌ ، عَصَيتُ مَولايَ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ. ويَبكي ويُكثِرُ البُكاءَ. ثُمَّ خَرَجَ حاجّاً عَلى‏ قَدَمَيهِ حافِياً ما عَلَيهِ إلّا خَيشَةٌ وما مَعَهُ إلّا رَكوَةٌ وجِرابٌ حَتّى‏ قَدِمَ مَكَّةَ وقَضى‏ حَجَّهُ وأقامَ بِها. وكانَ يَدخُلُ الحِجرَ بِاللَّيلِ يَنوحُ عَلى‏ نَفسِهِ ويَقولُ: «سَيِّدي ! لَم اُراقِبكَ في خَلَواتي ، سَيِّدي ذَهَبَت شَهَواتي وبَقِيَت تَبِعاتي ، فَالوَيلُ لي يَومَ ألقاكَ ، وَالوَيلُ كُلُّ الوَيلِ مِن صَحيفَتي إذا نُشِرَت مَملوءَةً مِن فَضائِحي وخَطايايَ؛ بَل حَلَّ بِيَ الوَيلُ مِن مَقتِكَ إيّايَ وتَوبيخِكَ لي في إحسانِكَ إلَيَّ ومُقابَلَةِ نِعمَتِكَ بِالمَعاصي؛ وأنتَ مُطَّلِعٌ عَلى‏ أفعالي ، سَيّدي إلى‏ مَن أهرُبُ إلّا إلَيكَ ؟ وإلى‏ مَن ألتَجِئُ إلّا إلَيكَ ؟ سَيّدي! إنّي لا أستَأهِلُ أن أسأَلَكَ الجَنَّةَ ، بَل أسأَلُكَ بِجودِكَ وكَرَمِكَ وتَفَضُّلِكَ أن تَغفِرَ لي وتَرحَمَني فَإِنَّكَ أهلُ التَّقوى‏ وأهلُ المَغفِرَةِ».۱۴

1.المطفّفين : ۲۲ - ۲۸ .

2.الرحمن: ۵۴ .

3.الرحمن : ۷۶ .

4.الرحمن : ۵۲ .

5.الواقعة : ۳۳ .

6.الحاقّة : ۲۱ .

7.الغاشية: ۱۰ - ۱۶ .

8.المرسلات : ۴۱ .

9.الرعد : ۳۵ .

10.الزخرف : ۷۵ .

11.القمر : ۴۷ و ۴۸ .

12.المعارج : ۱۱ - ۱۸ .

13.الحجر : ۴۸ .

14.كتاب التوّابين لابن قدامة : ص ۱۸۳ الرقم ۷۱ .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، اصغر هادوي کاشاني، محمّد احسانى‏فر لنگرودى، علي‌رضا نظري خرّم، محمّدرضا حسين‌زاده، علي شاه‌ علي‌زاده، حميد رضا شيخي (مترجم)
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8646
صفحه از 506
پرینت  ارسال به