۱۳۳۱.المعجم الكبير - به نقل از جرير - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «من آيات آخر سوره زُمَر را برايتان مىخوانم. هر يك از شما كه گريست ، بهشت برايش واجب مىشود» . آن گاه از ( وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ) تا آخر سوره را خواند. برخى از ما گريه كردند و برخى گريه نكردند. كسانى كه گريهشان نيامده بود، گفتند: اى پيامبر خدا ! سعى كرديم كه بگرييم ؛ امّا گريهمان نيامد.
فرمود: «دوباره آنها را برايتان مىخوانم. هر كس گريهاش نيامد، وانمود به گريستن كند» .
۱۳۳۲.امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله هر گاه اين آيه: (و در هيچ كارى نيستى و از سوى او (خدا) هيچ [آيهاى] از قرآن نمىخوانى و هيچ كارى نمىكنيد ، مگر اين كه ما بر شما گواهيم ، آن گاه كه بِدان مبادرت مىورزيد ، و هموزن ذرّهاى، نه در زمين و نه در آسمان، از پروردگار تو پنهان نيست و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن ، چيزى نيست ، مگر اين كه در كتابى روشن [درج شده] است) را مىخواند ، زار زار مىگريست.
۱۳۳۳.امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به جوانانى از انصار رسيد و فرمود: «مىخواهم برايتان قرآن بخوانم. پس هر كه گريست، بهشتى است». آن گاه ، آخر سوره زُمَر را خواند: (و كسانى كه كافر شده ، گروه گروه به سوى جهنّم رانده مىشوند) تا پايان سوره.
همه گريستند ، به جز يك جوان كه گفت: اى پيامبر خدا ! خودم را به گريه زدم ؛ امّا از چشمم اشكى نيامد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «دوباره برايتان مىخوانم. كسى هم كه وانمود به گريستن كند ، بهشتى خواهد بود» . و دوباره خواند . همگى گريستند و آن جوان هم وانمود به گريستن كرد . پس همگى بهشتى شدند.
۱۳۳۴.صحيح البخارى - به نقل از عبد اللَّه بن مسعود - : پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من فرمود : «برايم قرآن بخوان».
گفتم : قرآن بر شما نازل شده است و من برايتان بخوانم؟!
فرمود : «آرى» .
پس شروع به خواندن سوره نساء كردم تا به اين آيه رسيدم: (پس چگونه است [ حالشان ]آن گاه كه از هر امّتى گواهى آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم).
فرمود: «ديگر بس است».
به ايشان نگاه كردم، ديدم از چشمانش اشك سرازير است.