نافيه نسبت به خبر، جواز يا عدم جواز فاعل قرار گرفتن جمله و دهها مسئله ديگر ، از جمله نمونهها و شواهد اين نظرند. با اين حال نمىتوان انكار كرد كه بخش مهمى از اختلافات مفسّران در اعراب آيات قرآن ، متأثر از باورها و پيشفرضهاى كلامى و فقهى آنان بوده است؛ براى مثال ، عاطفه يا مستأنفه دانستن واو در آيه (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ)۱ بر اين نگرش كلامى برخى مفسران مبتنى بوده است كه آيا راسخان در علم، به تأويل متشابهات آگاهى دارند يا ندارند . همچنين بيان نقش «اَرجُلَكم» در آيه (وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) ۲و تعيين معطوف عليه آن متأثر از اين پيشفرض فقهى مفسر بوده است كه آيا در وضو بايد پا را مسح كرد يا آن را شست. البته در موارد فراوانترى ، نوع اعراب و بيان نقش كلمات ، در تفسير آيات شريفه در دو بُعد معارف كلامى و فقهى اثر گذار بوده و برداشتهايى متفاوت را در پى داشته است. چنين به نظر مىرسد كه بخشى از اختلافات كلامى ، و فقهى مذاهب اسلامى ، از اختلاف در اعراب آيات سرچشمه گرفته است.
اهميت اعراب در فهم قرآن
مفسّران بر ضرورت آشنايى با مباحث نحوى قرآن و اعراب۳ پيش از ورود به تفسير آيات تأكيد كردهاند.۴ طبرسى ، برترين علم از علوم قرآنى را اعراب قرآن دانسته است؛ زيرا هر بيان عربى به آن نيازمند است و اعراب در حقيقت، كليد گشودن معناى الفاظ است و بدون آن ، آگاهى از مراد خدا ناممكن است.۵ سمين حلبى نيز