۱۱۵۶.درر الأحاديث النبويّة - به نقل از امام زين العابدين ، از پدرانش عليهم السلام - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «در روز قيامت، قرآن با زبانى گويا و شيوا مىآيد و سخن مىگويد و سخنانش تصديق مىشود و شفاعت مىكند و شفاعتش پذيرفته مىگردد. مىگويد: پروردگارا! بندهات فلانى ، مرا در سينهاش گرد آورد ؛ امّا به فرمانهاى تو در من عمل نمىكرد و از معاصى تو در من دورى نمىكرد، و احكام تو را در من بر پا نمىداشت!
خداوند مىفرمايد: راست گفتى.
پس ظلمتى از پيش روى او و ظلمتى از سمت راستش و ظلمتى از سمت چپش و ظلمتى از پشت سرش ، او را در ميان مىگيرند و اين يكى ، او را مىكِشد و آن يكى ، او را هُل مىدهد تا اين كه وى را به پايينترين طبقه آتش مىبَرند .
[قرآن دوباره] مىآيد و مىگويد: پروردگارا ! ديگر بندهات فلانى ، مرا در سينهاش گرد آورد و به فرمانهاى تو در من عمل مىكرد و از معاصى تو در من دورى مىكرد و حدود تو در من را بر پا مىداشت.
خداوند مىفرمايد: راست گفتى .
پس نورى او را فرا مىگيرد كه ميان آسمان و زمين را مىشكافد، تا اين كه وارد بهشت مىشود . سپس به او گفته مىشود: بخوان و بالا برو، كه به ازاى هر حرفى ، برايت يك درجه در بهشت خواهد بود تا با پيامبران و شهيدان ، برابر شوى، اين گونه» و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله انگشت نشانه و ميانهاش را به هم چسباند .
۱۱۵۷.پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله: در روز قيامت، قرآن مانند مردى رنگپريده مىآيد و مىگويد: من ، همان كسى هستم كه باعث شدم شبهايت را به بيدارى و روزهايت را به تشنگى بگذرانى.
۱۱۵۸.امام باقر عليه السلام - خطاب به سعد خفّاف - : اى سعد! قرآن را بياموزيد؛ زيرا روز قيامت ، قرآن در بهترين صورتى كه مردم ديدهاند، مىآيد... تا به درگاه پروردگار عزّت - تبارك و تعالى - مىرسد و پاى عرش به سجده مىافتد .
پس خداوند - تبارك و تعالى - خطاب به او مىفرمايد: «اى حجّت من در زمين، و اى سخن راست و گوياى من! سرت را بلند كن و بخواه تا به تو داده شود، و شفاعت كن تا شفاعتت پذيرفته گردد» .
پس قرآن ، سرش را بر مىدارد . خداى - تبارك و تعالى - مىفرمايد: «بندگانم را چگونه ديدى؟» قرآن مىگويد: خداوندا ! برخى از آنان از من ، پاسدارى و نگهدارى كردند و [از من ]چيزى را پايمال نكردند، و برخى ديگر ، پايمالم كردند و حقّ مرا سبُك شمردند و دروغم دانستند، در صورتى كه من ، حجّت تو بر همه آفريدگانت بودم.
خداى - تبارك و تعالى - مىفرمايد: «به عزّت و جلالم و بلندىِ جايگاهم ، سوگند كه امروز به خاطر تو بهترين پاداشها را مىدهم و با دردناكترين كيفرها مجازات مىكنم...» . پس نزد مردى از شيعيان ما مىرود... و مىگويد: مرا نمىشناسى؟
او مىگويد: بله . قرآن مىگويد: من همانم كه تو را به شبزندهدارى كشاندم و در زندگىات تو را به رنج افكندم... . آن گاه ، او را به نزد پروردگار عزّت - تبارك و تعالى - مىبرد و مىگويد: پروردگارا ، پروردگارا ! اين بنده تو - كه تو خود ، به حال او داناترى - به خاطر من ، در رنج افتاد، ، مرا پاس داشت، به خاطر من دشمن داشت، و به خاطر من ، مهر و كين ورزيد. خداوند عزّ وجلّ مىفرمايد: «بنده مرا وارد بهشتم كنيد و جامهاى از جامههاى بهشت را بر او بپوشانيد و بر سرش تاج نهيد». چون با او چنين كنند ، به قرآن نشانش مىدهند و مىگويند: آيا به آنچه با دوستت شد ، خرسندى؟
قرآن مىگويد: پروردگارا ! من اين را براى او كم مىدانم . هر چه خوبى است ، بر او بيفزاى . خداوند مىفرمايد: «به عزّت و جلالم و والايىِ مقام و بلندىِ جايگاهم ، سوگند كه امروز، افزون بر آنچه به او دادهام، پنج چيز به او و به هر كس كه همپايه اوست ، عطا مىكنم . آگاه باش كه آنان همواره جوان خواهند بود و هرگز پير نمىشوند، همواره تندرست خواهند بود و هرگز بيمار نمىشوند، همواره توانگر خواهند بود و هرگز نيازمند نمىشوند، همواره شادمان خواهند بود و هرگز اندوهگين نمىشوند، و همواره زنده خواهند بود و هرگز نمىميرند» .