است) قصص خود را مجموعهاى از حقايق غيبى مىداند كه پيامبر هم از آن آگاه نبود.
تمثيل قصصى، سرگذشت اقوام پيشين را براى عبرت آيندگان بيان مىكند كه تمام قصص قرآن از اين دسته اند و در حقيقت در بردارنده نوعى تشبيه مخفى هستند كه آن، تشبيه آيندگان به گذشتگان است . از اين روست كه قرآن عذابهاى نازل شده بر امتهاى پيشين را «مَثُلات» خوانده است:
(وَ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلَتُ؛۱
پيش از آنان عذابهاى عبرتانگيز نازل شده است) .
و از اين آيات اند:
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَلِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيًْا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّ خِلِينَ .۲
خداوند براى كسانى كه كفر ورزيدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده كه آن دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد با داخلشوندگان ، داخل آتش شويد).
در مقابل، برخى ديگر قصص قرآن را غير از تمثيل دانسته و آوردهاند كه تمثيل عبارت است از تنزيل و رقيق كردن معارف بلند به وسيله مَثل آوردن؛ ولى قصص قرآنى بازگو كردن متن ماجراى واقعى گذشتگان است و چنين ادعا كردهاند كه قرآن، هر جا كه بيان تمثيلى دارد براى آن قرينهاى مىآورد تا از اشتباه جلوگيرى كند و به سوره «حشر» مثال زدهاند كه در آن براى عظمت قرآن ، تمثيلى مىآورد و در پايان آن به عنوان قرينه، مىفرمايد: