۱۴۶۶.المحاسن - به نقل از خيثمة بن عبد الرحمان جعفى ، از ابو لبيد بحرانى - : مردى در مكّه خدمت امام باقر عليه السلام آمد و سؤالاتى از ايشان پرسيد . امام عليه السلام پاسخ او را داد و سپس آن مرد به امام عرض كرد : «تو هستى كه مىگويى هيچ چيزى در كتاب خدا نيست ، مگر آن كه شناخته شده است؟» .
امام گفت : من اين گونه نگفتهام؛ بلكه گفتهام كه هيچ چيزى از كتاب خدا نيست، مگر اين كه برايش دليلى گويا از جانب خدا در كتاب او وجود دارد كه مردم آن را نمىدانند.
آن مرد گفت : «پس تو مىگويى كه هيچ چيزى در كتاب خدا نيست ، مگر اين كه مردم به آن نياز دارند؟» .
امام گفت : آرى، حتّى يك حرف.
او پرسيد : «مثلاً (الف . لام .ميم . صاد!) چيست؟» .
ابو لبيد مىگويد : امام پاسخى داد كه من آن را فراموش كردهام.
آن مرد كه رفت، امام باقر عليه السلام به من فرمود: «اين ، تفسيرِ آن بر اساس ظاهر قرآن است . آيا تو را از معناى باطنى آن ، خبر ندهم؟» .
گفتم : [آيا] قرآن باطن و ظاهرى دارد؟
فرمود: «آرى، كتاب خدا ، ظاهر و باطنى دارد و معانىاى، و ناسخى و منسوخى، و محكم و متشابهى، و قانونها و مَثَلهايى ، و فصل و وصلى، و حروفى و تصريفى. پس هر كه ادّعا كند كه كتاب خدا مُبهم است ، هم خود به هلاكت افتاده و هم ديگران را به هلاكت كشانده است» .
۱۴۶۷.المحاسن - به نقل از جابر - : از امام باقر عليه السلام در باره تفسير چيزى از قرآن پرسيدم و ايشان پاسخى به من داد. سپس در روزى ديگر ، همان سؤال را از ايشان پرسيدم و ايشان پاسخ ديگرى به من داد.
گفتم : قربانت گردم! قبلاً به اين سؤال من ، پاسخى غير از پاسخ امروز داديد.
در جواب من فرمود: «اى جابر! قرآن ، باطنى دارد و باطن آن هم باطنى دارد . همچنين ظاهرى دارد و ظاهر آن هم ظاهرى دارد . اى جابر! هيچ چيزى به اندازه تفسير قرآن ، از دسترس خِردهاى مردان ، به دور نيست. آيه[ى قرآن] آغازش در باره چيزى است و آخرش در باره چيزى ديگر . قرآن ، گفتارى پيوسته و قابل حمل به وجوه (معانىِ) گوناگون است» .