۱۶۴۲.امام صادق عليه السلام: هر چيزى كه خداوند عزّ وجلّ پيامبرش را با آن، سرزنش كرده است - يعنى همان چيزهايى كه در قرآن آمده است - ، مانند اين سخن خداوند كه: (و اگر تو را استوار نمىداشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى) ، مقصود از آن ، [سرزنش كردنِ ]ديگران است.
۱۶۴۳.امام رضا عليه السلام - در باره آيه (خدا تو را ببخشايد! چرا به آنها اجازه دادى) - : اين از جمله آياتى است كه طبق ضرب المثلِ «به در مىگويم كه ديوار بشنود» نازل شده است. خداوند عزّ وجلّ با اين آيه [در ظاهر،] پيامبرش را مخاطب قرار داده ؛ امّا [در واقع،] مرادش امّت اوست. همچنين است اين سخن خداوند متعال: (اگر شرك ورزى ، حتماً كردارت تباه مىگردد و مسلّماً از زيانكاران خواهى بود) و اين سخن خداى عزّ وجلّ : (و اگر تو را استوار نمىداشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى) .
۱۶۴۴.الكافى - به نقل از حريز - : اسماعيل پسر امام صادق عليه السلام پولهايى داشت و مردى قريشى تصميم داشت به يمن برود. اسماعيل به پدرش گفت: پدر جان! فلانى مىخواهد به يمن برود. من فلان مبلغ پول دارم. آيا صلاح مىدانيد كه آنها را به او بدهم تا برايم از يمن مقدارى كالا بخرد؟
امام صادق عليه السلام فرمود: «پسرم! خبر ندارى كه او ميخوارى مىكند؟»
اسماعيل گفت: مردم اين طور مىگويند.
فرمود: «پسرم! اين كار را نكن».
اسماعيل از دستور پدرش سر پيچيد و پولهايش را به آن قريشى داد و او همه آنها را از بين برد و چيزى براى اسماعيل نياورد. در آن سال، اسماعيل با پدرش امام صادق عليه السلام به حج رفت. امام عليه السلام مشغول اعمال حج شد. اسماعيل هم مشغول اعمال شد و در حالى كه طواف مىكرد، مىگفت: خداوندا به من [در قبال آن] اجر بده و جايگزينى [از آن مال] برايم مقرّر فرما.
امام صادق عليه السلام كنار اسماعيل آمد و از پشت سر دست او را فشرد و به او فرمود: «ساكت باش، پسرم! به خدا سوگند، هيچ حجّتى بر خدا ندارى، و حقّى هم ندارى كه برايت اجرى در نظر بگيرد و جاىگزينى مقرّر فرمايد. به تو خبر رسيد كه او ميخوار است و در عين حال به او اعتماد كردى».
اسماعيل گفت: پدر جان! من نديدم كه او ميخوارگى كند. من از مردم شنيدم كه چنين مىگويند.
فرمود: «پسرم! خداوند عزّ وجلّ در كتابش مىفرمايد: (به خدا ايمان دارد و [سخن] مؤمنان را تصديق مىكند) مىفرمايد: حرف خدا را و حرف مؤمنان را صادق مىداند. وقتى مؤمنان نزد تو گواهى دادند، آنها را تصديق كن، و به ميخوار، اعتماد مكن. خداى عزّ وجلّ در كتابش مىفرمايد: (اموالتان را به بىخردان ندهيد). چه بىخردى، بىخردتر از ميخوار!؟ ميخوار، اگر خواستگار كند، به او دختر داده نمىشود و اگر شفاعت كند، شفاعتش پذيرفته نمىشود، و براى امانتدارى، به او اعتماد نمىشود. هر كس او را امين بداند و پيش او امانتى بگذارد و او امانت را از بين ببرد، بر خداوند، لازم نيست در ازاى نابودى مالش، به او پاداش مىدهد و جاىگزينى براى آن مقرّر فرمايد».