۱۶۱۸.امام صادق عليه السلام : آن اسماعيل كه خداوند عزّ وجلّ در كتاب خود فرموده است : (در اين كتاب از اسماعيل ياد كن . او درستوعده و فرستادهاى پيامبر بود) ، آن اسماعيل فرزند ابراهيم نيست؛ بلكه پيامبرى از پيامبران است كه خداوند عزّ وجلّ او را به سوى قومش فرستاد و آنها او را گرفتند و پوست سر و رويش را كندند. فرشتهاى نزد وى آمد و گفت : خداوند، مرا نزد تو فرستاده است . هر دستورى كه مىخواهى به من بده. او گفت : «من به آنچه با حسين عليه السلام مىشود، اقتدا مىكنم» .
۱۶۱۹.امام كاظم عليه السلام - آن گاه كه از ايشان سؤال شد : اصحاب رَس، كه بودند؟ از چه مردمانى بودند؟ و كدام قوم بودند؟ - : دو اصحاب رَس داريم : يك اصحاب رَس - كه آنهايى نيستند كه خداوند در كتاب خود از آنان ياد كرده است - ، مردمانش مردمانى بدوى و دامدار بودند. پس خداوند متعال، صالح پيامبر را به عنوان فرستاده خويش به سوى آنان فرستاد؛ امّا او را كشتند. خداوند، فرستاده ديگرى برايشان فرستاد . او را هم كشتند. اين بار، خداوند، يك فرستاده به همراه يك ولى فرستاد كه آن فرستاده، كشته شد؛ امّا آن ولى، آن قدر جهاد كرد تا سرانجام آن مردم را مجاب نمود... .
و امّا آن اصحاب رَسّى كه خداوند در كتاب خود از آنها ياد كرده، مردمانى بودند كه نهرى به نام رَس داشتند و اين نهر، آب فراوانى داشت ... . اين، نهرى است در منتهى إليه آذربايجان واقع در مرز ارمنستان و آذربايجان. آنان، صليبپرست بودند. خداوند، سى پيامبر يكجا براى آنان فرستاد كه همگى را كشتند. پس از آن، خداوند، يك پيامبر و همراهش يك ولى به سوى آنان فرستاد كه با آنان جهاد كرد. در آغاز فصل بذرپاشى و كشت، خداوند، ميكائيل را مأمور خشكاندن آب آنان كرد و هيچ چشمه و نهر و آبى باقى نگذاشت و همه را خشك كرد. به ملك الموت نيز دستور داد احشام آنان را از بين برد. به زمين هم دستور داد هر چه شمش طلا يا نقره يا ظرف داشتند، در كام خود فرو برد - كه وقتى قائم عليه السلام ما قيام كند از اينها بهرهبردارى مىكند - . بدين سان، همه آنان از گرسنگى و تشنگى و گريه مُردند و هيچ يك از آنان باقى نماند.
از ميان آنان، عدّهاى مخلص بر جاى ماندند و از خدا خواستند كه با مقدارى زراعت و دام و آب، نجاتشان دهد و براى آن كه گرفتار سركشى نشوند، اينها را اندك قرار دهد. خداوند، چون از درستى نيّتهايشان آگاه بود، دعايشان را مستجاب نمود. پس از آن، مردم به منزلهاى خود باز گشتند و ديدند كه زير و رو شدهاست . خداوند، نهر آنها را دوباره جارى ساخت و آن را بيشتر از مقدارى قرار داد كه خواسته بودند. از آن پس، آن قوم در آشكار و نهان، به طاعت خدا پرداختند، تا آن كه اين مردم از ميان رفتند و پس از آنها نسلى پديد آمد كه در ظاهر از خدا اطاعت مىكردند؛ امّا در باطن، نفاق مىورزيدند و مرتكب معاصى گوناگونى مىشدند. پس خداوند، كسى را فرستاد كه بىمحابا دست به كشتار آنان زد و گروه اندكى باقى ماندند كه خداوند بر آنها نيز طاعون را مسلّط ساخت و هيچ يك از آنان باقى نماند و رودخانه و منزلهايشان مدّت دويست سال، بىصاحب ماند. پس از اين مدّت، خداوند متعال، قومى را آورد كه در اين منزلگاهها سكنا گزيدند و آنان مردمانى درستكار بودند. پس از مدّتى، عدّهاى از آنان مرتكب فحشا شدند و مردها به مردها روى آوردند و زنها به زنها. اين بود كه خداوند، صاعقهاى بر آنان مسلّط نمود و هيچ يك از اين قوم باقى نماند.