213
شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۶۴۷.جامع الأخبار - به نقل از عبد اللَّه بن مسعود - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از كنار گروهى گذشت كه شطرنج بازى مى‏كردند . فرمود: (اين تنديس‏ها كه به دور آنها حلقه زده‏ايد، چيستند؟!).

۴ / ۱۷

تفسير باطنى‏

۱۶۴۸.الكافى - به نقل از محمّد بن فضيل، از ابو حمزه ثمالى - : در مسجد النبى نشسته بودم كه مردى آمد و سلام كرد و گفت: اى بنده خدا كيستى؟
گفتم: مردى كوفى هستم. آن گاه گفتم: چه كارى دارى؟
به من گفت: آيا ابو جعفر محمّد بن على [باقر] را مى‏شناسى؟
گفتم: آرى . به او چه كار دارى؟
گفت: چهل سؤال دارم كه مى‏خواهم از او بپرسم. هر چه حق بود، مى‏پذيرم و هر چه باطل بود، رهايش مى‏كنم.
به او گفتم: آيا مرز ميان حق و باطل را مى‏شناسى؟
گفت: آرى.
به او گفتم: با اين وصف، وقتى مرز حق و باطل را مى‏شناسى، چه نيازى به او دارى؟
به من گفت: اى كوفى! شما كوفيان، تاب و توان نداريد. هر گاه ابو جعفر را ديدى، به من خبر بده.
حرفم تمام نشده بود كه امام باقر عليه السلام آمد، در حالى كه خراسانى‏ها و ديگران، اطراف ايشان را گرفته بودند و از مسائل حج مى‏پرسيدند. ايشان آمد و در جاى خودش نشست و آن مرد هم نزديك ايشان نشست.
من هم نشستم تا سخنان را بشنوم، و اطراف ايشان جمعيتى بودند. وقتى آنها خواست‏هايشان را مطرح كردند و رفتند، امام رو به آن مرد نمود و پرسيد: «تو كيستى؟».
او جواب داد: من قتادة بن دِعامه بصرى هستم.
امام باقر عليه السلام به او فرمود: «تو فقيه بصريان هستى؟».
گفت: آرى.
امام باقر عليه السلام به او فرمود: واى بر تو، اى قتاده! خداوند عزّ وجلّ مردمانى را از ميان بندگانش آفريد و آنها را حجّت‏هايى بر مردمش قرار داد. آنان، اوتاد در زمين خدايند و بر پا دارنده دستور خدا و برگزيدگان در علم او . آنان را قبل از آفرينش انتخاب كرد و سايه‏وار در سمت راست عرش خود، قرارشان داد» .
قتاده، لحظات زيادى ساكت شد و سپس گفت: خدا امورت را به سامان رسانَد! به خدا سوگند، من در برابر فقيهان و در برابر ابن عبّاس نشسته‏ام؛ امّا در برابر هيچ كدام، دلم به قدرى تپش نيفتاد كه در برابر شما به تپش افتاد.
امام باقر عليه السلام به او فرمود : «واى بر تو! مى‏دانى كجايى؟ تو در برابر (خانه‏هايى هستى كه خداوند، رخصت داده كه رفعت يابند و نامش در آنها برده شود. در صبح و شام، در آنها مردانى تسبيح مى‏كنند كه تجارت و داد و ستد، آنان را از ياد خدا و اقامه نماز و پرداخت زكات ، باز نمى‏دارد) . تو آن جايى و ما آن خانه‏هاييم».
قتاده به ايشان گفت : به خدا سوگند، راست گفتى . خداوند، مرا فداى تو كند! به خدا سوگند ، آن خانه‏ها ، خانه گلى و سنگى نيستند .
قتاده گفت : از پنير برايم بگو .
امام باقر عليه السلام تبسّمى كرد و آن‏گاه فرمود : «سؤالاتت به اين ختم شد؟!».
قتاده گفت : آنها را از ياد بردم .
فرمود : «پنير، اشكالى ندارد» .
قتاده گفت : چه بسا به پنير ، مايه پنيرى مى‏زنند كه از شكم مردار در مى‏آورند .
فرمود : «اشكالى ندارد . در مايه پنير [كه از شكم حيوان مرده در مى‏آورند]، رگ و خون و استخوانى نيست ؛ بلكه از بين سرگين و خون خارج مى‏شود» .
آن گاه فرمود : «مايه پنير ، به مثابه تخم مرغى است كه از شكم مرغ بيرون مى‏آيد . آيا اين تخم مرغ، خورده مى‏شود؟».
قتاده گفت : نه . من حكم نمى‏كنم كه آن را بخورند .
امام باقر عليه السلام فرمود : «چرا؟».
قتاده گفت : براى اين كه آن از مردار است .
امام عليه السلام به او فرمود : «اگر تخم مرغ نگهدارى شود و از آن مرغ در بيايد ، آيا آن مرغ را مى‏خورى؟».
قتاده گفت : آرى .
امام عليه السلام فرمود : «چه چيزى اين تخم مرغ را حرام و آن مرغ را برايت حلال كرده؟» و آن گاه فرمود : «مايه پنير هم مثل همين تخم مرغ است . پس ، از بازار مسلمانان و از دست نمازگزاران ، پنير بخر و در باره آن، سؤال هم نكن ، مگر كسى در باره آن به تو خبرى بدهد» .


شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
212

۱۶۴۷.جامع الأخبار عن عبداللَّه بن مسعود : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله مَرَّ بِقَومٍ يَلعَبونَ بِالشِّطرَنجِ ، فقال : (مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى أَنتُمْ لَهَا عَكِفُونَ)۱ .۲

۴ / ۱۷

ما يُفَسِّرُ البُطونِ‏

۱۶۴۸.الكافي عن محمّد بن الفضيل ، عن أبي حمزة الثمالي : كُنتُ جالِساً في مَسجِدِ الرَّسولِ صلى اللَّه عليه و آله إذا أقبَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ ، فَقالَ : مَن أنتَ يا عَبدَاللَّهِ؟ قُلتُ : رَجُلٌ مِن أهلِ الكوفَةِ ، فَقُلتُ : ما حاجَتُكَ؟ فقالَ لي : أتَعرِفُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام؟ فَقُلتُ : نَعَم ، فَما حاجَتُكَ إلَيهِ؟ قالَ : هَيَّأتُ لَهُ أربَعينَ مَسأَلَةً أسأَلُهُ عَنها ، فَما كانَ مِن حَقٍّ أخَذتُهُ وما كان مِن باطِلٍ تَركتُهُ .
قالَ أبو حَمزَةَ : فَقُلتُ لَهُ : هَل تَعرِفُ ما بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ؟ قالَ : نَعَم ، فَقُلتُ لَهُ : فما حاجَتُكَ إلَيهِ إذا كُنتَ تَعرِفُ مابَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ؟ فَقالَ لي : يا أهلَ الكوفَةِ أنتُم قَومٌ ما تُطاقونَ ، إذا رَأَيتَ أبا جَعفَرٍ عليه السلام فَأَخبِرني .
فَمَا انقَطَعَ كَلامي مَعَهُ حَتّى‏ أقبَلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام ، وحَولَهُ أهلُ خُراسانَ وغَيرُهُم يَسأَلونَهُ عَن مَناسِكِ الحَجِّ ، فَمَضى‏ حَتّى‏ جَلَسَ مَجلِسَهُ وجَلَسَ الرَّجُلُ قَريباً مِنهُ .
قالَ أبو حَمزَةَ : فَجَلَستُ حَيثُ أسمَعُ الكَلامَ وحَولَهُ عالَمٌ مِنَ النّاسِ ، فَلَمّا قَضى‏ حَوائِجَهُم وَانصَرَفُوا التَفَتَ إلَى الرَّجُلِ فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ؟ قالَ : أنا قَتادَةُ بنُ دِعامَةَ البَصرِيُّ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : أنتَ فَقيهُ أهلِ البَصرَةِ؟ قالَ : نَعَم .
فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : وَيحَكَ يا قَتادَةُ! إنَّ اللَّهَ جَلَّ وعَزَّ خَلَقَ خَلقاً مِن خَلقِهِ فَجَعَلَهُم حُجَجاً عَلى‏ خَلقِهِ فَهُم أوتادٌ في أرضِهِ ، قُوّامٌ بِأَمرِهِ ، نُجَباءُ في عِلمِهِ ، اصطَفاهُم قَبلَ خَلقِهِ ، أظِلَّةً عَن يَمينِ عَرشِهِ .
قالَ : فَسَكَتَ قَتادَةُ طَويلاً ثُمَّ قالَ : أصلَحَكَ اللَّهُ ، وَاللَّهِ لَقَد جَلَستُ بَينَ يَدَيِ الفُقَهاءِ وقُدّامَ ابنِ عَبّاسٍ فَما اضطَرَبَ قَلبي قُدّامَ واحِدٍ مِنهُم مَا اضطَرَبَ قُدّامَكَ!
قالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : وَيحَكَ! أتَدري أينَ أنتَ؟ أنتَ بَينَ يَدَي (بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْأَصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تَجَرَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ)۳ فَأَنتَ ثَمَّ ونَحنُ اُولئِكَ ، فَقالَ لَهُ قَتادَةُ : صَدَقتَ وَاللَّهِ جَعَلَنِي اللَّهُ فِداكَ ، وَاللَّهُ ، ماهِيَ بُيوتُ حِجارَةٍ ولا طينٍ .
قالَ قَتادَةُ : فَأَخبِرني عَنِ الجُبُنِّ . قالَ : فَتَبَسَّمَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام ، ثُمَّ قالَ : رَجَعَت مَسائِلُكَ إلى‏ هذا؟! قالَ : ضَلَّت عَلَيَّ . فَقالَ : لا بَأسَ بِهِ . فَقالَ : إنَّهُ رُبَّما جُعِلَت فيهِ إنفَحَةُ۴ المَيِّتِ ، قالَ : لَيسَ بِها بَأسٌ ؛ إنَّ الإِنفَحَةَ لَيسَ لَها عُروقٌ ولا فيها دَمٌ ولا لَها عَظمٌ ، إنَّما تَخرُجُ مِن بَينِ فَرثٍ ودَمٍ .
ثُمَّ قالَ : وإنَّمَا الإِنفَحَةُ بِمَنزِلَةِ دَجاجَةٍ ميتَةٍ اُخرِجَت مِنها بيضَةٌ ، فَهَل تُؤكَلُ تِلكَ البيضَةُ؟ فَقالَ قَتادَةُ : لا ، ولا آمُرُ بِأَكلِها . فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ولِمَ؟ فَقالَ : لِأَنَّها مِنَ الميتَةِ ، قالَ لَهُ : فَإِن حُضِنَت تِلكَ البيضَةُ فَخَرَجَت مِنها دَجاجَةٌ أتَأكُلُها؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَما حَرَّمَ عَلَيكَ البيضَةَ وحَلَّلَ لَكَ الدَّجاجَةَ؟ ثُمَّ قالَ عليه السلام : فَكَذلِكَ الإِنفَحَةُ مِثلُ البيضَةِ ، فَاشتَرِ الجُبُنَّ مِن أسواقِ المُسلِمينَ مِن أيدِي المُصَلّينَ ولا تَسأَل عَنهُ ، إلّا أن يَأتِيَكَ مَن يُخبِرُكَ عَنهُ .۵

1.الأنبياء : ۵۲ .

2.جامع الأخبار : ص ۴۳۱ ح ۱۲۰۴ ، مجمع البيان : ج ۷ ص ۸۳ عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام من دون إسنادٍ إليه صلى اللَّه عليه و آله ، عوالي الآلي : ج ۱ ص ۲۴۳ ح ۱۶۶ ، بحار الأنوار : ج ۷۹ ص ۲۳۶ ح ۲۳ ؛ السنن الكبرى : ج ۱۰ ص ۳۵۸ ح ۲۰۹۲۹ عن ميسرة بن حبيب عن الإمام عليّ عليه السلام من دون إسناد إليه صلى اللَّه عليه و آله ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج ۶ ص ۱۹۲ ح ۱ عن مسيرة من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج ۱۵ ص ۲۲۵ ح ۴۰۶۸۵ .

3.النور : ۳۶ و ۳۷ .

4.إنفحة الجدي : هي شي‏ء يخرج من بطن الجدي أصفر ، فيغلظ كالجبن (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۸۰۸ «نفح») .

5.الكافي: ج‏۶ ص‏۲۵۶ ح‏۱، إرشاد القلوب: ص‏۴۲۳ وليس فيه صدره إلى«أنتم قوم ماتطاقون» وليس ذيله من «ماهي بيوت حجارة ولا طين» ، فقه القرآن : ج ۲ ص ۲۸۶ كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج‏۱۰ ص‏۱۵۴ ح‏۴ .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، اصغر هادوي کاشاني، محمّد احسانى‏فر لنگرودى، علي‌رضا نظري خرّم، محمّدرضا حسين‌زاده، علي شاه‌ علي‌زاده، حميد رضا شيخي (مترجم)
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5658
صفحه از 580
پرینت  ارسال به