به آسانی آن را پذیرفت]؛ زیرا به این زودیها نمیشود از اصل آقای طباطبایی گذشت و قائل به ناهماهنگی میان دستگاه ادراکی و دستگاه طبیعت فردی گردید که طبیعت فردی و شخصی انسان به یک سو حرکت کند و طبیعت ادراکی او به سوی دیگر و بدون اینکه کمال فردی در کار باشد، [طبیعت ادراکی انسان] تنها در پیِ کمال نوعی باشد و دستگاه ادراکی که در خدمت دستگاه طبیعی است و باید هم باشد در خدمت نوع قرار بگیرد بدون اینکه ارتباطی به فرد و منافع او داشته باشد.۱
بر اساس توجیه دوم،۲ انسان همیشه چیزی را میخواهد و از آن لذت میبرد که به خودش برگردد، منتهی انسان از دو خود برخوردار است من و خود فردی، من و خود اجتماعی. هر کاری که منبعث از من جمعی انسان باشد، اخلاقی است. اِشکال این توجیه و توجیه اوّل این است که «تنها اخلاق اجتماعی مثل ایثار و کمک به غیر و امثال آن را میتواند توجیه کند، اما چیزهایی از قبیل صبر و استقامت را نمیتواند توجیه کند».۳ ایشان توجیه دوم را این گونه بیان میکنند:
توجیه دوم نظریهای است که برخی از معاصرین امروزه پیرو آن هستند، میگویند امکان ندارد انسان چیزی را بخواهد که به «من» او ارتباط نداشته باشد و پای «خود»در کار نباشد. انسان از هرچه لذت ببرد آخرش به «خود» برمیگردد (به نوعی) ولی انسان دارای دو «خود» است، یک خود فردی و یک خود اجتماعی. انسان از نظر زیستی یک فردی است و یک «من» احساس میکند که من فردی و شخصی است[و از نظر اجتماعی «من» دیگری احساس میکند که من جمعی است] و هر فرد دو