91
قاعده کلامی حُسن و قُبح عقلی

دوست دارد خودش سیر بشود. خدا انسان را این‏جور آفریده است. اگر این توجیه را بپذیریم، آن حرف آقای طباطبایی خلل پیدا می‌کند که می‌گفتند: دستگاه احساسی انسان متطابق با دستگاه طبیعی و تکوینی اوست، یعنی هر چه که طبیعت فردی و شخصی او به سوی آن حرکت می‌کند، دستگاه احساساتی و انگیزه‌‌ای او هم در خدمت آن است. قهراً ایشان اصل استخدام را یک اصل عمومی می‌گیرند و توجیه ذکر شده با حرف ایشان منافات دارد؛ [چون طبق این توجیه] یک کار، یک نوع کار، اگر به خود فرد برگردد، می‏شود عادی و مبتذل؛ خود آن کار عیناً وقتی به غیر برگردد، می‏شود متعالی و مقدس. غیریت ملاک تقدس و خودیت ملاک عدم تقدس می‏شود. هرچه برای خود بود عادی و مبتذل است و هرچه برای غیر بود عالی و مقدس است؛ یا به بیان دیگر، اگر برای خود بود برای فرد است [و می‏شود کار غیر اخلاقی‏] و اگر برای غیر بود و برای انسان بما هو انسان بود، یعنی انگیزه کلّی انسان‌ها بود و به همه انسان‌ها تعلق گرفت، این می‏شود اخلاقی. پس معیار اخلاقی بودن و غیر اخلاقی بودن، به یک تعبیر خود بودن و خارج از خود بودن است و به بیان دیگر، فردی بودن و کلّی بودن است، کلیت است که ارزش می‏دهد به کار، با این‌که ماهیت فعل با فعل فردی فرق نکرده است. پس درست است که خوبی به معنای این است که «من دوست دارم» ولی یک وقت دوست دارم برای خودم و یک وقت دوست دارم برای دیگران و قهراً آن چه که برای دیگران دوست دارم و خیر و نفع دیگران در آن است جنبه کلیت و جنبه دوام پیدا می‌کند قهراً اخلاق، هم کلّی می‌شود و هم دائم و کار اخلاقی می‌شود «کاری که از دوست داشتن خیر و نفع دیگران سرچشمه بگیرد» و این می‌شود یک اصل کلّی دائم…. این، یک نظریه در توجیه «باید»‌‌های کلّی است که با خدشه‏ای که از جانب نظریه آقای طباطبایی بر آن وارد می‏شود [نمی‏توان


قاعده کلامی حُسن و قُبح عقلی
90

بنابراین، اِشکال اصلی شهید مطهری به علّامه طباطبایی این است که راه حل شما نمی‌تواند کلیت و جاودانگی اصول اخلاقی را تبیین کند. ایشان ضمن پذیرش کلیت و جاودانگی اصول اخلاقی، در صدد ریشه‌‌یابی «باید»‌‌های کلّی بر‌می‌آیند، اما پیش از بیان دیدگاه‌ها، دیدگاه متکلمان را کنار می‌گذارند:

بعد از آن‌که خوبی و بدی را یک صفت عینی ندانستیم به معنایی که متکلمین می‏گویند که حُسن و قُبح، ذاتی است، ذاتی به معنای این‌که صفت عینی اشیاء است و قائل به چیزی شدیم که در نهایت، امر به رابطه میان انسان و آن شیْ‏ء مربوط می‏شود، باید ببینیم بر این مبنا خوبی و بدی‏های کلّی چگونه توجیه می‏شوند؟۱

استاد مطهری در تبیین منشاء این باید و نباید‌‌های کلّی سه نظریه و توجیه را ذکر می‌کند؛ بر اساس توجیه اول، انسان غیر از این که انگیزه‌‌های فردی دارد، انگیزه‌‌های نوعی نیز دارد و هر دو در طبیعت اوست. منشاء حُسن و قُبح کلی، انجام دادن افعال با انگیزه‌‌های نوعی است. استاد مطهری این توجیه را با توجه به اصلی که علّامه طباطبایی تبیین نموده‌اند در تضاد می‌داند؛ زیرا نمی‌توان ناهماهنگی میان دستگاه ادراکی انسان که در پی کمال نوعی است و دستگاه طبیعی او که در پی منافع فردی است، قائل شد. استاد مطهری توجیه اوّل را این‌چنین بیان می‌کند:

توجیه اوّل این است که انسان یک انگیزه‏هایی دارد که برای تأمین نیازها و احتیاجات فردی است، مثل این‌که مثلاً گرسنه است، سبب و انگیزه پیدا می‏کند که غذا بخورد و نظایر اینها. انسان یک نوع انگیزه‏های دیگر دارد که انگیزه‏های نوعی است، یعنی واقعا دوست دارد چیزی را که آن چیز برای خودش نیست، برای غیر است؛ دوست دارد غیر سیر بشود همچنان‌که

1.. مطهرى، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج ۱۳، ص ۷۳۳۔۷۳۴.

  • نام منبع :
    قاعده کلامی حُسن و قُبح عقلی
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1398
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5276
صفحه از 207
پرینت  ارسال به