65
قاعده کلامی حُسن و قُبح عقلی

بندگانش منعم تلقی کرد، در حالی که خداوند منعم تمام بندگانش است؛ پس حُسن و قُبح عقلی باطل است. فخر رازی در توضیح این استدلال و ملازمه میان حُسن و قُبح عقلی و انکار منعم بودن خداوند، می‌گوید: زمانی می‌توان چیزی را نعمت دانست که فرد نیازمند و آماده به دریافت آن باشد و گرنه رساندن چیزی به دیگری بدون این‌که نیازمند به آن باشد، نعمت تلقی نمی‌شود. پس شرط نعمت بودن این است که فرد محتاج به آن باشد و شهوت و تمایل به آن داشته باشد، ولی باید توجه داشت این حاجت و شهوت ضرری است که خداوند در او ایجاد کرده است و این ضرر مساوی آن نعمت است. پس منعم بودن خداوند مثل این است که فردی دیگری را مجروح نماید تا او را مداوا کند؛ چنین عملی عبث است و بر اساس حُسن و قُبح عقلی، عبث قبیح است. پس نتیجه حُسن و قُبح عقلی این است که خداوند نه‌تنها منعم بر دیگران نباشد، بلکه در افعال خود، مرتکب عبث شده باشد و چون اجماع امت اسلامی بر این است که خداوند حکیم است و فعل عبث انجام نمی‌دهد، باید حُسن و قُبح عقلی را انکار کرد:

إنه لو صح القول بالقبح العقلی، لم یكن اللّه منعماً على أحد من عبیده وهذا باطل (فذاك باطل). بیان الملازمة: أن النعمة إنما تكون نعمة فی حق من یكون محتاجاً إلیها متهیئاً لها. لأن من لا یكون كذلك لم یكن إیصال ذلك الشیء إلیه. نعمة فی حقه. إلا أن الحاجة إلیه والشهوة به مضرّة، فیثبت أن إیصال النعمة إلیه لا یمكن إلا إذا كان مسبوقاً بإیصال ضرر یساویه إلیه ومتى كان الأمر كذلك صارت هذه النعمة الحاصلة دافعة لذلك الضرر السالف، فتصیر هذه الواقعة كمن یجرح إنساناً ثم یعالج جراحته وكمن‏ یغصب من إنسان دیناراً (ثم یعطیه دیناراً) آخر وإنه على هذا التقدیر لا یكون ذلك إنعاماً، بل یكون محض العبث، فیثبت أن القبح العقلی لو كان معتبراً فی حق اللّه تعالى، لوجب القطع بأنه تعالى غیر منعم على أحد من عبیده، بل كان یلزم أن یكون عابثاً فی كل ما فعل


قاعده کلامی حُسن و قُبح عقلی
64

دلیل نهم: انقلاب ذاتی

اگر قبحِ عملی مانند کذب، ذاتی باشد نباید هیچ‌گاه حَسن شود در حالی که همه قبول دارند که کذبی که سبب نجات پیامبری می‌شود، حسن است. بنابراین، در اینجا باید بگوییم قبح ذاتی، در برخی شرایط، حسن شد و این، یعنی انقلاب در ذات. پس باید قبح کذب را به جهت امر و نهی شارع دانست که در جایی بدان امر می‌کند و در جایی بدان نهی می‌کند. فخر رازی می‌گوید:

لو كان قبح الكذب لكونه كذباً، لوجب أن یقبح كل ما كان كذباً وكان یلزم أن یكون الكذب الّذی یكون سبباً لخلاص الأنبیاء والرسل - علیهم السلام - عند اقدام الظلمة علیهم بالقتل وأنواع الایذاء: قبیحاً ومعلوم: أنه لیس كذلك. فدلّ هذا على أن كونه كذباً لیس علة للقبح.۱

در پاسخ باید گفت که مثال بالا از باب تزاحم دو تکلیف است. دروغ گفتن قبیح است و باید ترک شود. مشارکت در قتل بیگناه هم قبیح است و باید ترک شود، اما به دلیل شرایط خاص نمی‌توان به هر دو تکلیف عمل کرد. در این گونه موارد عقل حکم می‌کند که فعلی که قبحش کمتر است، باید انجام شود و فعلی که قبحش بیشتر است باید ترک شود. بنابراین، باید دروغ گفت و با راست‌گویی در قتل پیامبر مشارکت نکرد. به همین دلیل است که اگر راهی مانند توریه وجود داشته باشد که با آن هر دو قبیح ترک شود باید همان کار را کرد.

دلیل دهم: تنافی حُسن و قُبح عقلی با مُنعم بودن خداوند

اگر بخواهیم حُسن و قُبح را عقلی بدانیم، نمی‌توان خداوند را بر هیچ‌یک از

1.. فخر رازى‏، الاربعین فی اصول الدین‏، ج ۱، ص ۳۴۸۔۳۴۹؛ نک: رازی، البراهین در در علم کلام، ج۱، ص ۲۴۹؛ تفتازانى‏، شرح المقاصد، ج ۴، ص ۲۸۵۔۲۸۶.

  • نام منبع :
    قاعده کلامی حُسن و قُبح عقلی
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1398
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5171
صفحه از 207
پرینت  ارسال به