دلیل نهم: انقلاب ذاتی
اگر قبحِ عملی مانند کذب، ذاتی باشد نباید هیچگاه حَسن شود در حالی که همه قبول دارند که کذبی که سبب نجات پیامبری میشود، حسن است. بنابراین، در اینجا باید بگوییم قبح ذاتی، در برخی شرایط، حسن شد و این، یعنی انقلاب در ذات. پس باید قبح کذب را به جهت امر و نهی شارع دانست که در جایی بدان امر میکند و در جایی بدان نهی میکند. فخر رازی میگوید:
لو كان قبح الكذب لكونه كذباً، لوجب أن یقبح كل ما كان كذباً وكان یلزم أن یكون الكذب الّذی یكون سبباً لخلاص الأنبیاء والرسل - علیهم السلام - عند اقدام الظلمة علیهم بالقتل وأنواع الایذاء: قبیحاً ومعلوم: أنه لیس كذلك. فدلّ هذا على أن كونه كذباً لیس علة للقبح.۱
در پاسخ باید گفت که مثال بالا از باب تزاحم دو تکلیف است. دروغ گفتن قبیح است و باید ترک شود. مشارکت در قتل بیگناه هم قبیح است و باید ترک شود، اما به دلیل شرایط خاص نمیتوان به هر دو تکلیف عمل کرد. در این گونه موارد عقل حکم میکند که فعلی که قبحش کمتر است، باید انجام شود و فعلی که قبحش بیشتر است باید ترک شود. بنابراین، باید دروغ گفت و با راستگویی در قتل پیامبر مشارکت نکرد. به همین دلیل است که اگر راهی مانند توریه وجود داشته باشد که با آن هر دو قبیح ترک شود باید همان کار را کرد.
دلیل دهم: تنافی حُسن و قُبح عقلی با مُنعم بودن خداوند
اگر بخواهیم حُسن و قُبح را عقلی بدانیم، نمیتوان خداوند را بر هیچیک از