دیگر فلاسفه یونان، مانند اپیکوریان و رواقیان که به مباحث اخلاقی و بحث خوب و بد پرداختهاند نیز با بررسی و استدلال عقلی، دیگر نظریات را رد کرده و نظریه خود را اثبات میکنند.۱
بنابراین، با توجه به این که فیلسوفان یونان از یک سو به شریعتی آسمانی معتقد نبودند و از سوی دیگر همه مطالب آنها و از جمله مباحثشان در باب اخلاق و فضایل و رذایل اخلاقی، با روش عقلی تبیین میشد، میتوان باور به حُسن و قُبح عقلی و نفی حُسن و قُبح شرعی را به آنها نسبت داد. البته، این بحث آنان تنها درباره اخلاق و افعال انسانها و فضایل و رذائل اخلاقی است و در خصوص افعال الهی که در کلام اسلامی مدِّ نظر است، بحثی نمیکنند. البته، در آثار افلاطون اشارههایی به جریان حُسن و قُبح عقلی در افعال خداوند دیده میشود.
در فلسفه مسیحی قرون وسطی بحث حُسن و قُبح عقلی و شرعی مطرح شده است. آگوستین (۳۵۴۔۴۳۰م)، بزرگترین فیلسوف و متکلم در میان علمای متقدم مسیحیت، سعادت انسان را در اتصال به خداوند میداند. او مفهوم تکلیف الهی را در فلسفه اخلاق وارد کرده است. از دیدگاه او، تکلیف در اخلاق اینگونه توجیه میشود که عقل انسان میفهمد که سعادت او در اتصال به خداست و خداوند هم این اتصال را تکلیف میکند. این که انسان حُسن بودنِ اتصال به خداوند و تکلیف را میفهمد به خاطر این است که خداوند اصول و قوانین اخلاقی را، همچون حقایق ضروری نظری، یا بدیهیات عقل نظری، به قلب انسان اشراق کرده است.۲ این دیدگاه را میتوان دیدگاه رسمی متکلمان و فیلسوفان مسیحی دانست، اما در اواخر قرون وسطی، جان دانز اسکوتوس (۱۲۶۶۔ ۱۳۰۸م) نظریه حُسن و قُبح شرعی را مطرح کرد. امیل برهیه دیدگاه او را اینگونه توصیف میکند: