این حُسن و قُبح عقلی است؛ زیرا به ملائمت و منافرت و یا به کمال و نقص برمیگردد و حکم به حُسن و قُبح به جهت این دو ملاک عقلی است و حتی میتوان مطلب دیگری گفت بدین صورت که بگوییم اینجا یک عرف عام شکل گرفته است و سبب شده است تا این جزم و یقین مشترک میان همه مردم به این حکم صادر شود. در نتیجه، این استدلال از محل نزاع خارج است:
هذا الحسن وهذا القبح ممّا لا نزاع فیه بأنّهما عقلیان؛ لأنّهما یرجعان إلى الملاءمة والمنافرة، أو الكمال والنقص. على إنّه قد یقال: جاز أن یكون هناك عرف عامّ هو مبدأ لذلك الجزم المشترك وبالجملة: هو من إقامة الدلیل فی غیر محلّ النزاع واللّه تعالى أعلم.۱
مرحوم مظفّر در پاسخ به این اِشکال میگوید: ملائمت و منافرت سبب حب و بغض است نه سبب حُسن و قُبح عقلی. افزون بر اینکه بسیاری از صفات کمال و نقص مثل احسان کردن و بدی کردن خودشان از افعال حقیقی هستند و حُسن و قُبحشان منوط به ویژگی وصفیتش، یعنی کمال و نقص بودنشان نیست و اگر در این مرحله کسی به حسن احسان و قبح اسائه حکم کند، مطلوب حاصل شده و در واقع، اقرار به مطلب کردهاند.
قد عرفت فی اوّل المطلب أنّ الملائمة والمنافرة جهتان تقتضیان الحبّ والبغض والرضا والسخط، لا الحسن والقبح العقلیین، فلا معنى لعدّهما من معانی الحسن والقبح وعرفت أنّ كثیرا من صفات الكمال والنقص، كالإحسان والإساءة أفعال حقیقیة والحسن والقبح فیها لا یناطان بلحاظ الوصفیة، فإذا أقرّ الخصم بحسن الإحسان وقبح الإساءة فقد تمّ المطلوب.۲
این دلیل را میتوان توضیحی برای دلیل اوّل و بداهت حُسن و قُبح، دانست.