بخصوص هذین الفعلین وارجاع حسن الافعال وقبحها الیهما، فالصدق مثلاً حسَن فی نفسه ومدحه حسَن، لا ان حُسن الصدق معناه حُسن المدح له، فان ادراك العقل العملی لحُسن مدح الصدق على حد ادراكه لحُسن الصدق فی نفسه بقطع النظر عن كل مادح. وبهذا نعرف انه فی مورد كل فعل حسَن أو قبیح یوجد لدینا حكمان عقلیان طولیان احدهما: حُسن الفعل والآخر: حُسن مدحه وقبح ذمه، أو إحدهما: قبح الفعل والآخر: قبح مدحه وحُسن ذمه وهذا الحكم العقلی الثانی انما یصدق بالنسبة الى فاعل مدرك للحكم الاول، فالعلم بالحكم الأول مأخوذ فی موضوع الثانی.۱
در نهایت، ایشان نظریهشان را در شش بند زیر خلاصه میکنند:
۱. حُسن و قُبح، صفتی برای نسبت بین سلطنت و فعلاند و معنای آنها ضرورت این نسبت یا ضرورت عدم این نسبت است.
۲. این ضرورت در طول سلطنت است و عقل عملی به افعال اختیاری مرتبط است.
۳. ماهیت و مرتبه این ضرورت با ضرورت تکوینی که در مقابل امکان است، متفاوت است. از حیث ماهیت، یکی اخلاقی است و دیگری تکوینی. از حیث مرتبه، قسیم ضرورت تکوینی، سلطنت است و ضرورت اخلاقی در طول سلطنت است.
۴. ضرورت اخلاقی هم مثل ضرورت تکوینی امری واقعی است و نه اعتباری.
۵. معنای حُسن و قُبح افعال، حسن مدح و ذم نیست. مدح و ذم، دو فعل اختیاری هستند و حسن مدح و ذم به خاطر حسن ممدوح و قبح مذموم است.
۶. اتصاف مدح و ذم به حُسن و قُبح، در طول علم فاعل به حسن فعل ممدوح و قبح فعل مذموم است و این علم در موضوع حسن بودن مدح و ذم اخذ شده است.۲