باشد. هر معلولی به موضوع خاصی نیاز دارد. از این رو، هر علمی نیز دارای موضوعی خاص خواهد بود. به بیان دیگر، معرفت در صورتی کمّی خواهد شد که قابل شمارش باشد و تنها از طریق موضوع علم میتوان آن را کمّی دانست. اما از یک سو در قرآن دلیلی وجود ندارد که این قلّت را منحصر در قلت کمّی بداند و قلت کیفی را نفی کنند، و از سوی دیگر، دلیل بر قلّت و کثرت کیفی در قرآن نیز یافت میشود:
(فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلىَ عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ؛۱
از كسى كه از ياد ما روى مىگرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمىطلبد، اعراض كن * اين آخرين حد آگاهى آنها است).
بر این اساس، کسانی هستند که فقط به زندگی ظاهر دنیا توجه دارند و از باطن آن غفلت میورزند. این غفلت با تعبیر (ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ) بیان شده است؛ به این معنا که سطح شناخت آنان از دنیا همین مقدار است اما معرفت عمیقتری از دنیا میتوان به دست آورد. در این آیه نمیتوان معرفت را معرفت کمّی تفسیر کرد؛ زیرا سخن از گونههای کسب علم در یک موضوع خاص است که کیفیتهای گوناگونی مییابد. بنابراین، مراد از این معرفت، معرفت کیفی است.
سیال بودن مراتب معرفت از دیدگاه قرآن
بر اساس اصول معناشناسی شناختی، مفاهیم زبانی مرزبندی مشخص و دقیقی ندارند و در درجات مختلف دارای اشتباک و تشکیکاند. به همین دلیل بحث تشکیک معرفت از دیدگاه قرآن به مراتب آن نیز سرایت میکند. مراتب معرفت