مىكردند؛ چون شكيبايى نمودند و به آيات ما يقين داشتند).
اگر در این آیه معنای معرفتشناختی از یقین مورد نظر باشد، چگونه میتوان از آن انتظار هدایتگری و صبر داشت؟ چراکه معرفت به آیات در نزد بسیاری از کافران نیز وجود داشته و آنان حتی حاضر به تصدیق کلی آیات نیز نبودند.
دسته دیگری از آیات قرآن نشانههای معرفتی را به یقینداران اختصاص دادهاند. سادهترین برداشت از این آیات معرفتی ندانستن یقین در آنان است:
(وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ؛۱
و در زمين آياتى براى جويندگان يقين است.
(وَ في خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛۲
و نيز در آفرينش شما و جنبندگانى كه پراكنده ساخته، نشانههايى است براى جمعيتى كه اهل يقيناند.
(أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ؛۳
آيا آنها آسمانها و زمين را آفريدهاند؟ بلكه آنها جوياى يقين نيستند).
قرآن نشانههای آفاقی و انفسی را برای یقینداران ثابت کرده، در مقابل کافران را کسانی دانسته که نشانههای معرفتشناختی برای آنان یقین نمیآورد. این به آن معنا است که در صورت وجود اعتقاد، عوامل معرفتی تأثیر خود را خواهند داشت و بیاعتقادی معرفتی رخ نخواهد نمود. اگر یقین فقط مفهوم معرفتشناختی داشته باشد، چگونه نشانهها در برخی به یقین منجر نمیشوند؟
در مقابل این دسته از آیات، آیهای وجود دارد که نشانهها را به منظور ایجاد