آیه برای اینکه نفس را منبع یقین در انسان بدانیم، کافی است:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ؛۱
و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند؛ پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود).
انفس در این آیه را نمیتوان به معنای خویشتن یا تمام هویت انسانی دانست، بلکه باید آن را جزء اصلی هویت انسان یا هویت اصلی به شمار آورد. نمابرداری انفس در این آیه نشان میدهد که مراد از آن جزء اصلی هویت انسانی است؛ زیرا اگر مراد از انفس تمام هویت انسان، اعم از بدن و فرابدن، بود با توجه به بافت آیه و ضمیر «جحدوا» نیازی به آوردن انفس نبود. بنابراین، همانگونه که منبع شک در قرآن نفس دانسته شده، منبع یقین نیز نفس خواهد بود. با توجه به آیه فوق و کاربرد یقین در صیغه استفعال، نفس انسان تلاش میکند تا به یقین دست یابد. بر این اساس، یقین فرآیندی نفسانی شمرده میشود. از آنجا که یقین به عقل یا قلب نسبت نیافته، مشخص میشود که امور نفسانی، نظیر هواها و حالات نفسانی، در تحصیل یا عدم تحصیل یقین تأثیرگذارند؛ اما عقل یا قلب در مراحل یقین، بدون واسطه نفس و به صورت مستقیم، دخالتی در یقین ندارند. به عبارت دیگر، اگرچه اموری نظیر استدلال عقلانی در سیر مراحل یقین قرار میگیرند یا ادراکات حسی سبب حصول یقین میشوند، بر خلاف سایر معارف انسان، این امور بدون عبور از نفس و دخالت نفس اثر یقینی نخواهند داشت. نکته بسیار مهم در دیدگاه قرآنی یقین نیز همین دخالت نفس انسان است. بنابراین میتوان سایر آیاتی که در آنها نفس به